بدرفتاری حضرت علی ( علیه السلام ) با حضرت فاطمه ( سلام الله علیها )

پرسش:
آیا درست است پیامبر صلی‌الله علیه و آله حدیث: فاطمه پاره قلب من است را به خاطر بدرفتاری حضرت علی با حضرت فاطمه فرموده‌اند؟
 
 
پاسخ:
در جوامع حدیثی شیعه و اهل تسنن از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده است که فرمودند: «فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد من را آزرده است». این حدیث در مواقع و موارد مختلف، توسط راویان متعدد گزارش شده است و نشان از فضل و مقام والای حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها دارد. با این حال، نقلی از برخی منابع وجود دارد که امیرالمؤمنین علیه‌السلام به جهت خواستگاری از دختر ابوجهل، سبب ناراحتی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها شد و نزد پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله شکایت کرد و ایشان نیز در مقابل امام علی علیه‌السلام و در دفاع از دخترشان، این جمله را بیان فرموده که «فَاطِمَة بَضْعَةٌ مِنِّی یرِیبُنِی ما أَرَابَهَا وَیؤْذِینِی ما آذَاهَا».
 
الف) متن حدیث
اهل سنت از شخصی به نام «مِسْوَرِ بن مَخْرَمَة» حدیثی نقل کرده‌اند که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله سخن «فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد من را آزرده است» را ناظر به اتفاقی که بین حضرت زهرا و امام علی علیهماالسلام پیش آمده، بیان کرده است! یکی از این احادیث چنین است:
«مسور بن مخرمه می‌گوید: علی علیه‌السلام به خواستگاری دختر ابوجهل رفت، فاطمه سلام‌الله‌علیها شنید، نزد پدر آمد و عرض کرد: اطرافیانت گمان می‌کنند برای دخترانت ناراحت و خشمگین نمی‌شوی، علی  علیه السلام قصد ازدواج با دختر ابوجهل را دارد، رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرمود: ابوالعاص بن ربیع را به دامادی پذیرفتم چون صادق و راست‌گو بود، همانا بدانید، فاطمه سلام الله علیها پاره تن من است، دوست ندارم چیزی ناراحتش کند، به خدا سوگند! دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در یکجا جمع نمی‌شوند، پس از این بود که علی علیه السلام  از خواستگاری دختر ابوجهل منصرف شد.»(۱) 
روایات دیگری نیز در کتاب‌های اهل سنت وجود دارد که مضمون آن‌ها شبیه همین روایت است.(۲) 
 
ب) اشکالات سندی و محتوای حدیث
این احادیث از جهت محتوا و سند دارای اشکالات متعددی هستند. در ادامه ابتدا به معرفی راوی این جریان پرداخته و در بخش بعدی محتوای آن بررسی می‌شود.
 
۱. اشکالات سندی
راوی داستان «الْمِسْوَرِ بن مَخْرَمَة» است؛ این شخص جزء خوارج و از دشمنان امام علی علیه‌السلام است.(۳)   او همچنین از دوستداران معاویه بود و به حدی به وی علاقه داشت که با بردن نام معاویه، بر او درود می‌فرستاد.(۴)   مسور بن مخرمه از یاران عبدالله بن زبیر نیز بود. دشمنی ابن زبیر با امام، کاملاً مشخص است به‌گونه‌ای که در خطبه‌هایش صلوات فرستادن بر پیامبر را حذف کرده بود و هنگامی‌که علتش را جویا شدند، گفت: برخی از منسوبین رسول خدا صلی‌الله علیه و آله آدم‌های بدی هستند؛ چون از شنیدن نامش گردن‌ها دراز کرده، خوشحال شده و بر خود می‌بالند.(۵) 
حال آیا شخصی که به عداوت اهل‌بیت علیهم‌السلام و دوستی با دشمنان امام علی علیه‌السلام معروف بوده، سخنش قابل‌پذیرش است؟
 
از سوی دیگر، «مسور بن مخرمه» بعد از هجرت به دنیا آمده است و بنا بر نقل تاریخ، داستانی را که «مسور» نقل کرده است باید در شش یا هفت‌سالگی او اتفاق افتاده باشد.(۶)  چگونه قابل‌پذیرش است که از میان آن‌همه صحابی، فقط یک بچه شش‌ساله آن را شنیده و نقل کرده است؛ مشخص نیست که چرا بقیه اصحاب رسول خدا صلی‌الله علیه و آله که در مسجد حاضر بودند، این قضیه را نشنیده و نقل نکرده‌اند؟
شیخ صدوق روایت مفصلی را دراین‌باره، به نقل از امام صادق علیه‌السلام بیان می‌کند که آن حضرت به افسانه بودن این قضیه تصریح می‌کند، حدیث چنین است:
عَلْقَمه می‌گوید: «به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! مردم به ما کارهای زشتی نسبت می‌دهند؛ به‌طوری که سینه ما تنگ شده و شدیداً ناراحت می‌شویم فرمود: ای علقمه انسان نمی‌تواند خشنودی مردم را جلب نموده و جلو زبان آن‌ها را بگیرد. چگونه سالم می‌مانید از چیزی که انبیاء و پیامبران و اوصیاء علیهم‌السلام از او سالم نماندند... آیا درباره پیامبر صلی‌الله علیه و آله نگفتند که او درباره پسر عمویش علی علیه‌السلام نظر شخصی دارد و طبق هوای نفس خود سخن می‌گوید تا اینکه خداوند دروغ آنان را روشن ساخت و این آیه را نازل فرمود: « وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحی...»؟
 آیا نسبت ندادند که او می‌خواهد با دختر ابوجهل با داشتن فاطمه زهرا علیها¬السلام ازدواج کند و اینکه پیامبر در حضور مسلمین بالای منبر از او شکایت کرد و فرمود: «مردم! علی تصمیم گرفته دختر دشمن خدا را بر سر دختر پیامبر خدا بیاورد. آگاه باشید فاطمه پاره تن من است هر که او را آزار دهد مرا آزاد داده و هر که او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده و هر که او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است».(۷) 
 
۲. اشکالات محتوایی
همان‌گونه که بیان شد این گزارش از جهت محتوا نیز دارای اشکالات متعدد است که به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:
۱. چگونه ممکن است که بین علی و فاطمه علیهماالسلام خصومت و اختلاف باشد، در حالی که این دو بزرگوار به‌تصریح آیۀ تطهیر معصوم هستند و حضرت فاطمه  سلام الله علیها پاره تن پیامبر صلی‌الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه‌السلام نَفْس ایشان است؟
۲. به‌تصریح قرآن کریم،(۸)  مردها اجازه دارند که با چهار زن ازدواج کنند، حال چگونه پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه‌السلام را از ازدواج منع می‌کند در حالی که خود فرمود: «من هرگز حلالی را حرام و حرامی را حلال نمی‌کنم». از سوی دیگر بدیهی است خداوند طلاق را به دست مرد قرار داده و هرگز زن و پدرش حقّ طلاق گرفتن ندارند پس چگونه در این روایت پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرموده است اگر علی علیه‌السلام با دختر ابوجهل ازدواج کند باید فاطمه سلام‌الله‌علیها را طلاق دهد؟
 
۳. مهم‌ترین منبع برای سنجش درستی و نادرستی یک حدیث، عرضه آن به قرآن کریم است، هم چنان‌که ابن عباس نیز از پیامبر نقل می‌کند «آنچه مخالف قرآن است، از القاءهای شیطان است».(۹)  
همان‌گونه که اشاره شد در قرآن کریم برای مرد، جواز ازدواج با چهار زن با شرایط آن وجود دارد، پس طبیعتاً این سخن منسوب به پیامبر صلی‌الله علیه و آله مخالف قرآن کریم است.
۴. دختر ابی جهل مسلمان بود، اگر ازدواج با دختر ابی جهل فقط به خاطر اینکه پدرش کافر بوده است اشکال دارد؛ پس چگونه خود پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نیز با ام¬حبیبه که دختر دشمن خدا ابوسفیان بوده ازدواج‌کرده‌اند!(۱۰)   
 
۳. صدور حدیث در زمان و مکان‌های مختلف
یکی دیگر از دلایل مهم بر جعلی بودن این داستان، صدور حدیث «فاطِمةُ بَضْعةٌ منِّی» از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در مکان و زمان‌های مختلف و با تعابیر گوناگون است. حضرت در موارد متعدد فرمودند: فاطمه پاره تن من است و هرکس او را بیازارد گویی مرا آزرده است. این روایات را با اختلاف لفظی که دارند، بزرگان حدیث اهل سنت در کتاب‌های سُنَن و مسانید و معاجم نقل کرده‌اند؛ علامه امینی در کتاب الغدیر ۵۹ نفر از راویان این روایات را نام می‌برد.(۱۱)  
 
 از سوی دیگر امیرالمؤمنین علیه‌السلام تصریح می‌کند که هیچ‌گاه فاطمه سلام‌الله‌علیها را به خشم نیاوردم، فرمودند:
«فَوَ اللَّهِ مَا أَغْضَبْتُهَا وَ لَا أَکْرَهْتُهَا عَلَی أَمْرٍ حَتَّی قَبَضَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا أَغْضَبَتْنِی وَ لَا عَصَتْ لِی أَمْراً وَ لَقَدْ کُنْتُ أَنْظُرُ إِلَیهَا فَتَنْکَشِفُ عَنِّی الْهُمُومُ وَ الْأَحْزَان؛  به خداوند سوگند! من هیچ‌گاه فاطمه را خشمگین و ناراحت نکردم تا از دنیا رحلت نمود. فاطمه هم مرا خشمناک نکرد و از من نافرمانی ننمود. هرگاه من محزون و اندوهناک می‌شدم برای رفع غم و اندوه خود به چهره فاطمه نگاه می‌کردم.»
 بنابراین با توجه به بررسی سندی و اشکالات متعدد محتوایی این داستان، نمی‌توان آن را به‌عنوان داستان واقعی و حدیث صحیح پذیرفت. البته اشکالات متعدد دیگری در متن و سند این حدیث وجود دارد که به دلیل طولانی شدن بحث از ذکر آن خودداری شد.
 
نتیجه:
با توجه با اشکالات متعدد سندی و محتوایی، این مطلب به‌خوبی روشن می‌گردد که خواستگاری امیر مؤمنان علیه‌السلام از دختر ابوجهل، از افسانه‌های جعلی دشمنان حضرت است. آشکار بودن دشمنی راوی این داستان با امیرالمؤمنین علیه‌السلام، نقل نکردن آن توسط هیچ‌کدام از صحابه، تعارض روایت با قرآن کریم و سنت رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله و صدور حدیث «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی» در مکان‌ها و زمان‌های مختلف و با عبارات گوناگون ازجمله دلایل جعلی بودن روایت «مِسْوَرِ بن مَخْرَمَة» است. البته چه‌بسا با طراحی چنین داستان، سعی در توجیه خشم حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نسبت به برخی از صحابه را داشته باشند؛ حال آنکه داستان این ازدواج دروغ و غضب صدیقه شهیده سلام‌الله‌علیها از برخی افراد حقیقتی انکارناپذیر است.
 
 
کلمات کلیدی: بضعة منی، پاره تن پیامبر، فاطمه زهرا، دختر ابوجهل
 
 
پانویس:
1)  بخاری، محمد بن اسماعیل ابوعبدالله، صحیح البخاری، ج۳، ص۱۳۶۴، ح ۳۵۲۳.
2)  همان، ج۵، ص۲۰۰۴، ح ۴۹۳۲.
3)  رک: ذهبی، شمس‌الدین محمد بن احمد بن عثمان، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۹۱.
4)  همان، ص۳۹۲.
5)  بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الأشراف، ج۷، ص۱۳۳
6)  رک: عسقلانی شافعی، احمد بن علی بن حجر ابوالفضل، تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۱۳۷.
7)  شیخ صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین، الأمالی، ص۱۶۵.
8)  سوره نساء، آیه ۳.
9)  سیوطی، عبدالرحمن بن الکمال جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۱، ص۴۰۳.
10)  مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین، ج۸، ص۱۲۴.
11)  رک: امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۷، ص۲۳۲.
12)  أربلی، أبی الحسن علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، ج۱، ص۳۷۳.