پرسش:
آیا این درست است که در روایات اهل سنت برای خدا اعضا و جوارح قائل شدهاند؟ شنیدهام در روایتی در منابع اولیه اهل سنت آمده که خدا میخندد آیا چنین روایتی وجود دارد؟
پاسخ:
شیعه قائل است خداوند نامحدود است از اینرو هر آنچه او را محدود نماید یا از صفات و ویژگیهای مخلوقات باشد به دلیل اینکه محدود میشود از خدای متعال به دور میداند؛ بنابراین برخی از آیات قرآن مانند: یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدیهِم؛ و همچنین روایاتی که ظاهر آن باعث قائل شدن جسمانیت برای خدا میگردد را به معنای باطنی تفسیر میکند، اما در منابع اهل سنت احادیث فراوانی وجود دارد که اعضا و جوارحی برای خدا شمارش نموده و یا برخی از صفات بشری مانند خندیدن و یا تعجب کردن را برای خدا قائل شدهاند. در اینجا تعدادی از این احادیث را با متن آنها از متون اولیه حدیثی اهل سنت میآوریم.
الف. بررسی اعضا و جوارح
در پاسخ سؤال اول میگوییم آنچه از بررسی احادیث اهل سنت به دست میآید این است که متأسفانه روایات متعددی مبنی بر عضو داشتن خدا در منابع اولیه حدیثی آنها وجود دارد اکنون برخی از این روایات بهعنوان نمونه و شاهد بیان میشود.
روایتی را به رسول خدا صلیالله علیه و آله نسبت دادهاند که آن حضرت فرمود:(۱) دست راست خدا پر است و بخشش دائمی او در شب و روز، چیزی از آن نمیکاهد آیا ندیدهاید هر چه از زمان خلقت آسمانها و زمین انفاق نموده چیزی ازآنچه در دست راست او کم نکرده است.
در روایت دیگری نقلشده است که «... وَ بِیدِهِ الْأُخْرَی الْمِیزَانُ یخْفِضُ وَ یرْفَعُ»؛(۲) در دست چپ خدا میزان و ترازو است آن را میگیرد و بالا میبرد.
بر اساس این حدیث که در منابع اهل سنت نقل شده، خداوند دست دارد و اگر کسی این روایت را حمل بر معنای ظاهری کند قطعاً قائل به جسمانیت خدا شده است؛ مگر آنکه گفته شود منظور از پُر بودن دست خداوند رزاق بودن اوست که در آن صورت اشکالی ندارد.
همچنین در منابع اولیه اهل سنت، روایت دیگری آمده است که دلالت بر دست داشتن خدا میکند:(۳) خداوند روز قیامت آسمانها را میپیچاند، سپس با دست راست آن را میگیرد و میگوید من پادشاه هستم، ستمگران کجایند؟ متکبران کجایند؟ آنگاه زمین را با دست چپ میپیچاند و همین جملات را تکرار میکند. در این حدیث اهل سنت نیز دو دست برای خدا شمرده شده است که اگر حمل بر معنای ظاهری شود در آن صورت اعتقاد به جسمانیت خداوند پیش میآید.
انگشت داشتن خداوند
صحیح بخاری یکی از مهمترین کتابهای اهل سنت است، در این کتاب روایتی اینگونه آمده است: «أَنَّ یهُودِیا جَاءَ إِلَی النَّبِی صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ فَقَالَ: یا مُحَمَّدُ، إِنَّ اللَّهَ یمْسِکُ السَّمَاوَاتِ عَلَی إِصْبَعٍ وَ الْأَرَضِینَ عَلَی إِصْبَعٍ وَ الْجِبَالَ عَلَی إِصْبَعٍ وَ الشَّجَرَ عَلَی إِصْبَعٍ وَ الْخَلَائِقَ عَلَی إِصْبَعٍ ثُمَّ یقُولُ: أَنَا الْمَلِکُ، فَضَحِکَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ حَتَّی بَدَتْ نَوَاجِذُه؛(۴) شخصی یهودی نزد رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلم آمد و گفت: ای محمّد! خداوند آسمانها را بر یک انگشت، زمینها را بر یک انگشت، کوهها را بر یک انگشت، درخت را بر یک انگشت و سایر خلایق را بر انگشتی دیگر نگه میدارد، سپس میگوید من پادشاه هستم، پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم (به نشانه تأیید سخن او) بهگونهای خندید که دندانهای پسین او نمایان شد.
بر اساس این حدیث، خدا همانند انسانها دارای انگشت است و با آنها برخی از کارها را انجام میدهد!
پا داشتن خداوند
ابوهریره حدیثی را اینگونه به رسول خدا صلیالله علیه و آله نسبت داده که آن حضرت درباره جمعیت بهشت و جهنم فرمود: «... فَأَمَّا النَّارُ فَلَا تَمْتَلِئُ حَتَّی یضَعَ رِجْلَهُ فَتَقُولُ قَطْ قَطْ قَطْ فَهُنَالِکَ تَمْتَلِئُ وَ یزْوَی بَعْضُهَا إِلَی بَعْضٍ؛(۵) و امّا جهنم پر نمیشود تا آنکه خدا پایش را در آن قرار میدهد در این هنگام جهنّم سه بار میگوید بس است! پس جهنم بهگونهای پر میشود که برخی به برخی دیگر فشار میآورند.
بر اساس این حدیث خدا پا دارد.
دیدن خداوند در خواب
ترمذی که مؤلف یکی از کتب ششگانه حدیثی اهل سنت است در کتاب خود از قول رسول خدا صلیالله علیه و آله میگوید: «پیامبر صلیالله علیه و آله خدا را در خواب دید خداوند دستش را بر کتف ایشان گذاشت بهطوری که سرمای بین انگشتان خداوند را در سینهاش حس نمود.(۶)
بر اساس این حدیث خداوند دارای جسم است که میتوان آن را در خواب دید و همانند روایات قبل برای خداوند دست داشتن را ذکر کرده است.
خنده خداوند در قیامت
ابوهریره میگوید رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمود: «یضْحَکُ اللَّهُ لِرَجُلَینِ. یقْتُلُ أَحَدُهُمَا الْآخَرَ. کِلَاهُمَا یدْخُلُ الْجَنَّهَ». قَالُوا: کَیفَ؟ یا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ «یقْتَلُ هَذَا فَیلِجُ الْجَنَّهَ. ثُمَّ یتُوبُ اللَّهُ عَلَی الْآخَرِ فَیهْدِیهِ إِلَی الْإِسْلَامِ. ثُمَّ یجَاهِدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیسْتَشْهَدُ؛(۷) خدا به دو نفر که یکی از آنها دیگری را میکشد آنگاه هردوی آنها به بهشت وارد میشوند، میخندد. گفتند: چگونه چنین چیزی ممکن است؟ حضرت فرمودند: کسی در راه خدا جهاد میکند و کشته میشود و پس از مدتی قاتل او نیز توبه نموده و اسلام میآورد و در راه خدا جهاد مینماید و کشته میشود.
در روایت طولانی از ابوهریره آمده است آخرین کسی که در جهنم مانده از خدا میخواهد که او را از آتش بیرون آورد آن شخص تأکید میکند که این تنها خواسته او است. خداوند هم از او پیمان میگیرد که چیز دیگری نخواهد، اما وقتی از جهنم بیرون میآید و نعمتهای بهشت را مشاهده میکند از خدا درخواست بهشت میکند. خدا به او میگوید: مگر تو عهد نکردی که جز خروج از جهنّم چیز دیگری نخواهی! وای بر تو ای فرزند آدم! چقدر پیمانشکن و فریبکاری! او آنقدر اصرار میکند تا آنکه خدا خندهاش میگیرد و وقتی خندید به او میگوید: وارد بهشت شو.(8)
خنده خداوند به ناامیدی بندگان
در مسند احمد حنبل آمده است: «ضَحِکَ رَبُّنَا مِنْ قُنُوطِ عَبْدِهِ، وَ قُرْبِ غِیرِهِ قَالَ: قُلْتُ: یا رَسُولَ اللَّهِ، أَ وَ یضْحَکُ الرَّبُّ عَزَّ وَ جَلَّ؟ قَالَ: نَعَمْ...»؛(۹) خدا از ناامیدی بندگانش خندید در حالی که غیر آن حال نزدیک است (در مواقع ناامیدی، امید بیشتری است). راوی میگوید پرسیدم: یا رسولالله آیا پروردگار بلندمرتبه میخندد؟ پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: آری.
خنده خداوند به خاطر انجام عبادت بندگان.
در سنن ابن ماجه آمده است: «إِنَّ اللَّهَ لَیضْحَکُ إِلَی ثَلَاثَهٍ: لِلصَّفِّ فِی الصَّلَاهِ، وَ لِلرَّجُلِ یصَلِّی فِی جَوْفِ اللَّیلِ، وَ لِلرَّجُلِ یقَاتِلُ...«؛(۱۰) خدا به سه چیز میخندد: بهصف در نماز و به کسی که در دل شب نماز میخواند و کسی که میجنگد.
نتیجه
با توجه به روایاتی که مورد اشاره قرار گرفت، متأسفانه عدهای از اهل سنت قائل هستند که خداوند دارای جسم است. داشتن دست، انگشت و یا خندیدن ازجمله مواردی است که در این روایت به خداوند نسبت داده شده است. وهابیها ازجمله معتقدان به تجسیم است، آنها به خدایی معتقدند که به شکل و شمایل انسان و دارای اعضایی مادی است. حال آنکه شیعیان با مجموعهای از دلایل عقلی و نقلی معتقد هستند که خداوند متعال منزه از هرگونه جسمانیت است و خدا را دارای اعضاء و جوارح دانستن، افترایی بزرگ است.
کلیدواژه
جسمانیت خداوند، دست و پای خدا، اعضای خدا، خندیدن خدا.
پینوشتها:
۱. بخاری، محمد بن اسماعیل. صحیح البخاری، جمهوریه مصر العربیه، وزاره الاوقاف. المجلس الاعلی للشئون الاسلامیه. لجنه إحیاء کتب السنه، ۱۴۱۰ ق، ج۱۱، ص۱۴۳. «إِنَّ یمِینَ اللَّهِ مَلْأَی لَا یغِیضُهَا نَفَقَهٌ، سَحَّاءُ اللَّیلَ وَ النَّهَارَ، أَ رَأَیتُمْ مَا أَنْفَقَ مُنْذُ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ، فَإِنَّهُ لَمْ ینْقُصْ مَا فِی یمِینِهِ...»
۲. بخاری، محمد بن اسماعیل. صحیح البخاری، همان، ج۱۱، ص۱۳۹.
۳. مسلم بن حجاج. صحیح مسلم، قم، دارالحدیث، ۱۴۱۲ ق، ج۴، ص۲۱۴۸. «یطْوِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ السَّمَاوَاتِ یوْمَ الْقِیامَهِ. ثُمَّ یأْخُذُهُنَّ بِیدِهِ الْیمْنَی. ثُمَّ یقُولُ: أَنَا الْمَلِکُ. أَینَ الْجَبَّارُونَ؟ أَینَ الْمُتَکَبِّرُونَ؟ ثُمَّ یطْوِی الْأَرَضِینَ بِشِمَالِهِ. ثُمَّ یقُولُ: أَنَا الْمَلِکُ. أَینَ الْجَبَّارُونَ؟ أَینَ الْمُتَکَبِّرُونَ»؟
۴. بخاری، محمد بن اسماعیل. صحیح البخاری، همان، ج۱۱، ص۱۴۰.
۵. بخاری، محمد بن اسماعیل. صحیح البخاری، همان، ج۸، ص۲۷.
۶. «فَرَأَیتُهُ وَضَعَ کَفَّهُ بَینَ کَتِفَی حَتَّی وَجَدْتُ بَرْدَ أَنَامِلِهِ بَینَ ثَدْیی»؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، قم، دارالحدیث، ۱۴۱۹ ق، ج۵، ص۲۰۹.
۷. مسلم بن حجاج. صحیح مسلم، قم، دارالحدیث، ۱۴۱۲ ق، ج۳، ص۱۵۰۵.
۸. یبْقَی رَجُلٌ مُقْبِلٌ بِوَجْهِهِ عَلَی النَّارِ، هُوَ آخِرُ أَهْلِ النَّارِ دُخُولًا الْجَنَّهَ، فَیقُولُ أَی رَبِّ اصْرِفْ وَجْهِی عَنْ النَّارِ، فَإِنَّهُ قَدْ قَشَبَنِی رِیحُهَا، وَ أَحْرَقَنِی ذَکَاؤُهَا فَیدْعُو اللَّهَ بِمَا شَاءَ أَنْ یدْعُوَهُ، ثُمَّ یقُولُ اللَّهُ: هَلْ عَسَیتَ إِنْ أُعْطِیتَ ذَلِکَ أَنْ تَسْأَلَنِی غَیرَهُ؟ فَیقُولُ: لَا وَ عِزَّتِکَ لَا أَسْأَلُکَ غَیرَهُ، وَ یعْطِی رَبَّهُ مِنْ عُهُودٍ وَ مَوَاثِیقَ مَا شَاءَ، فَیصْرِفُ اللَّهُ وَجْهَهُ عَنْ النَّارِ، فَإِذَا أَقْبَلَ عَلَی الْجَنَّهِ وَ رَآهَا سَکَتَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یسْکُتَ، ثُمَّ یقُولُ: أَی رَبِّ قَدِّمْنِی إِلَی بَابِ الْجَنَّهِ فَیقُولُ اللَّهُ لَهُ: أَ لَسْتَ قَدْ أَعْطَیتَ عُهُودَکَ وَ مَوَاثِیقَکَ أَنْ لَا تَسْأَلَنِی غَیرَ الَّذِی أُعْطِیتَ أَبَدًا، وَیلَکَ یا ابْنَ آدَمَ مَا أَغْدَرَکَ، فَیقُولُ: أَی رَبِّ، وَ یدْعُو اللَّهَ حَتَّی یقُولَ: هَلْ عَسَیتَ إِنْ أُعْطِیتَ ذَلِکَ أَنْ تَسْأَلَ غَیرَهُ، فَیقُولُ: لَا وَ عِزَّتِکَ لَا أَسْأَلُکَ غَیرَهُ، وَ یعْطِی مَا شَاءَ مِنْ عُهُودٍ وَ مَوَاثِیقَ، فَیقَدِّمُهُ إِلَی بَابِ الْجَنَّهِ، فَإِذَا قَامَ إِلَی بَابِ الْجَنَّهِ انْفَهَقَتْ لَهُ الْجَنَّهُ فَرَأَی مَا فِیهَا مِنْ الْحَبْرَهِ وَ السُّرُورِ، فَیسْکُتُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یسْکُتَ، ثُمَّ یقُولُ أَی رَبِّ أَدْخِلْنِی الْجَنَّهَ، فَیقُولُ اللَّهُ: أَ لَسْتَ قَدْ أَعْطَیتَ عُهُودَکَ وَ مَوَاثِیقَکَ أَنْ لَا تَسْأَلَ غَیرَ مَا أُعْطِیتَ، فَیقُولُ: وَیلَکَ یا ابْنَ آدَمَ مَا أَغْدَرَکَ، فَیقُولُ: أَی رَبِّ لَا أَکُونَنَّ أَشْقَی خَلْقِکَ فَلَا یزَالُ یدْعُو حَتَّی یضْحَکَ اللَّهُ مِنْهُ، فَإِذَا ضَحِکَ مِنْهُ، قَالَ لَهُ: ادْخُلْ الْجَنَّهَ». بخاری، محمد بن اسماعیل. صحیح البخاری، همان، ج۱۱، ص۱۵۰.
۹. ابن حنبل، احمد بن محمد. مسند احمد بن حنبل، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۶ ق، ج۲۶، ص۱۰۶.
۱۰. ابن ماجه، محمد بن یزید، سنن إبن ماجه، دارالجیل، ۱۴۱۸ ق، ج۱، ص۱۹۷.
موضوع: