پرسش:
آیا پیامبر (صلی الله علیه واله) شهید شدند؟
پاسخ:
دلایل بسیاری وجود دارد که احتمال شهادت پیامبر ناشی از مسمومیت را تقویت مینمایند. این دلایل و روایات، از تواتر معنوی برخوردارند؛ یعنی هرچند که الفاظ و توصیفات آنها کاملاً با یکدیگر مشابه نیستند، اما از مجموع آنها، میتوان موضوع مورد بحث را ثابت نمود. اکنون به تعدادی از این روایات با استناد به کتابهای شیعه و سنی اشاره مینماییم:
الف. کتابهای شیعه:
روایت اول: امام صادق(ع) میفرمایند: چون پیامبر اسلام(ص)، ذِراع (یا سر دست) گوسفند، را دوست میداشتند، یک زن یهودی با اطلاع از این موضوع ایشان را با این بخش از گوسفند مسموم نمودند.[۱] در این روایت، به مسمومیت پیامبر(ص) تصریح شده، اما در آن اشارهای نشده است که آیا ایشان بر اثر این سم به شهادت رسیدهاند یا خیر.
روایت دوم: امام صادق(ع) فرمودند: "پیامبر اکرم(ص) در جریان جنگ خیبر مسموم شده و هنگام رحلتشان بیان فرمودند که لقمهای که آن روز در خیبر تناول نمودم، اکنون اعضای بدنم را نابود نموده است و هیچ پیامبر و جانشین پیامبری نیست، مگر این که با شهادت از دنیا میرود".[۲] در این روایت، علاوه بر تصریح به مسموم شدن رسول خدا(ص) و شهادت ایشان در پی مسمومیت، به اصلی کلی نیز اشاره میشود که مرگ تمام پیامبران و اوصیا با شهادت بوده و هیچ کدام، با مرگ طبیعی از دنیا نمیروند! روایات دیگری نیز وجود دارد که این اصل کلی را تقویت مینماید.[۳] بسیاری از دانشمندان شیعه، با استفاده از این اصل کلی، نیازی به جست و جوی مورد به مورد در ارتباط با چگونگی شهادت هر کدام از معصومان(ع) احساس نمیکنند.[۴] بر این اساس، هر چند دلیل متقنی بر شهادت پیامبر(ص) نیز ارائه نشود، باز هم میتوان معتقد بود که رحلت ایشان طبیعی نبوده است!
ب. کتب اهل سنت:
روایات فراوانی در صحاح و دیگر کتب اهل سنت وجود دارد که همین موضوع را تأیید مینماید که به عنوان نمونه، به دو مورد آن اشاره مینماییم:
روایت اول: در معتبرترین کتاب از نظر اهل سنت، نقل شده که پیامبر(ص) در بیماری منجر به رحلتشان، خطاب به همسرشان عائشه فرمودند: "من همواره درد ناشی از غذای مسمومی را که در خیبر تناول نمودهام، در بدنم احساس میکردم و اکنون گویا وقت آن فرا رسیده که آن سم، مرا از پای درآورد".[۵] همین موضوع در سُنَن دارَمی نیز بیان شده است. علاوه بر این که در این کتاب، به شهادت برخی از یاران پیامبر(ص)، بر اثر تناول همان غذای مسموم نیز اشاره شده است.[۶]
روایت دوم: احمد بن حنبل در مسند خود، ماجرایی را بیان مینماید که طی آن، بانویی به نام ام بشر که فرزندش به دلیل خوردن غذای مسموم در کنار پیامبر(ص)، به شهادت رسیده بود؛ در ایام بیماری ایشان به عیادتشان آمده و اظهار داشتند که من احتمال قوی میدهم که بیماری شما ناشی از همان غذای مسمومی باشد که فرزندم نیز به همین دلیل به شهادت رسید! پیامبر(ص) در پاسخ فرمودند که من نیز دلیلی به غیر از مسمومیت، برای بیماری خویش نمیبینم و گویا نزدیک است که مرا از پای در آورد.[۷] مرحوم مجلسی نیز با نقل روایتی؛ تقریبا مشابه با این روایت بیان نموده که به همین دلیل است که مسلمانان اعتقاد دارند، علاوه بر فضیلت نبوت که به پیامبر(ص) هدیه شده، ایشان به فوز شهادت نیز نائل آمدهاند.[۸]
روایت سوم: محمد بن سعد؛ از قدیمیترین مورخان مسلمان ماجرای مسمومیت پیامبر اکرم(ص) را این گونه نقل مینماید: هنگامی که پیامبر(ص) خیبر را فتح نموده و اوضاع به حالت عادی برگشت، زنی یهودی به نام زینب که برادر زاده مرحب بود که در جنگ خیبر کشته شد، از دیگران پرسش مینمود که پیامبر(ص) کدام بخش از گوسفند را بیشتر دوست دارد و پاسخ شنید که سر دست آن را. سپس آن زن، گوسفندی را ذبح کرده و تکه تکه نمود و بعد از مشورت با یهودیان در مورد انواع سمها، سمی که تمام آنان معتقد بودند، کسی از آن جان سالم به در نمیبرد را، انتخاب نموده و اعضای گوسفند و بیشتر از همه جا، سردستها را مسموم نمود. هنگامی که آفتاب غروب نموده و پیامبر(ص) نماز مغرب را به جماعت اقامه فرموده و در حال برگشت بودند، آن زن یهودی را دیدند که هم چنان نشسته است! پیامبر(ص) دلیل آن را پرسیدند و او جواب داد که هدیهای برایتان آوردم! پیامبر(ص) با قبول هدیه، به همراه یارانش بر سر سفره نشسته و مشغول تناول غذا شدند... بعد از مدتی، پیامبر(ص) فرمودند که دست نگه دارید گویا این گوسفند مسموم است! مؤلف کتاب، سپس نتیجه میگیرد که شهادت پیامبر(ص) به همین دلیل بوده است.[۹]
البته تعداد اندکی از مسلمانان، در شهادت پیامبر(ص) تردید نموده و رحلت ایشان را ناشی از عاملی طبیعی؛ مانند بیماری دانستهاند.[۱۰]
پی نوشتها:
۱. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۶، ص۳۱۵، ح ۳،دار الکتب الاسلامیة، تهران، ۱۳۶۵ ش.
۲. محمد بن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات، ج۱، ص۵۰۳، کتاب خانه آیت الله مرعشی، قم، ۱۴۰۴ ق.
۳.مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۲۷، ص۲۱۶، ح ۱۸ و ج۴۴، ص۲۷۱، روایت ۴، مؤسسة الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ ق.
۴.همان، ج۲۷، ص۲۰۹، ح ۷.
۵. صحیح بخاری، ج۵، ص۱۳۷،دار الفکر، بیروت، ۱۴۰۱ ق.
۶. سنن دارمی، ج۱، ص۳۳، مطبعة الاعتدال، دمشق.
۷. مسند احمد بن حنبل، ج۶، ص۱۸،دار صادر، بیروت.
۸.علامه مجلسی بحار الانوار، ج۲۱، ص۷.
۹. محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۰۲ – ۲۰۱،دار صادر، بیروت.
۱۰. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۰، ص۲۶۶، کتاب خانه آیت الله مرعشی، قم، ۱۴۰۴ ق.