پرسش:
میگویند جرم یزید خطاهایی مثل شرب خمر و سگ بازی و شطرنج و... منکرات اینچنینی بود، آیا او انسانهایی را کشته بود که امام حسین علیهالسلام بخواهد علیه او قیام کند؟
پاسخ:
یزید بن معاویه بن ابی سفیان، دومین خلیفه اموی بود که در سال ۶۰ هجری پس از مرگ پدرش معاویه به خلافت رسید و ۳ سال و اندی حکومت نمود. یزید هیچ اعتنایی به احکام اسلامی نداشت و نخستین کسی بود که بهصورت موروثی خلیفه شد. امام حسین علیهالسلام در همان ابتدا با خلافت یزید مخالف بودند و اعتقاد داشتند که با خلافت یزید از اسلام هیچ اثری باقی نمیماند؛ لذا با یک حرکت اعتراضی علیه حکومت او قیام نمودند که منجر به شهادت ایشان و یارانشان در عاشورای سال ۶۱ ه گردید.
در بیان علت قیام امام حسین علیهالسلام باید دانست که ایشان از همان ابتدا با خلافت یزید مخالفت داشتند؛ نه بدین معنا که او در دوران حکومتش اقدامی انجام داده باشد و امام علیهالسلام بخواهند با قیامشان رفتار او را محکوم کنند؛ بنابراین برای روشن شدن علت مخالفت امام حسین علیهالسلام با خلافت یزید، لازم است رفتارهای یزید و وضعیت مسلمین تبیین شود.
شخصیت یزید بن معاویه بهگونهای بود که از کودکی به خوردن شراب علاقهمند بود.(۱) هیچ ابایی از خوردن آن نداشت و در ملاء عام شرابخواری میکرد. در گزارشی آمده که: «یزید به هنگام خلافت پدرش در سفر حج بود که پس از مراجعه به شهر مدینه؛ در کنار حرم رسول خدا صلیالله علیه و آله نسبت به شریعت اسلام دهنکجی نمود و در حضور مردم شرابخواری کرد؛ تا اینکه وقتی شنید امام حسین علیهالسلام و ابن عباس قصد ورود به خانه او را دارند دستور داد شراب را بردارند». در ادامهی گزارش آمده: «وقتی امام حسین علیهالسلام از او دربارهی بوی شراب در این خانه سؤال پرسیدند؛ یزید دستور میدهد که شراب را بیاورند و به امام علیهالسلام تعارف کنند. امام علیهالسلام رفتار او را سرزنش نمودند و فرمودند: شراب بلای جانت باشد اما یزید در برابر این سخن، مستانه به شعرخوانی پرداخت».(۲) در گزارشی شخصی به نام زیاد حارثی نقل میکند: «شرابی را که یزید به من نوشاند، هیچگاه مانندش را ندیده بودم؛ گفتم: چنین شرابی تاکنون نخوردهام، گفت: از انار حُلوان و عسل اصفهان و شکر اهواز و کشمش طائف و آب بردی، تهیه شده است».(۳) بی موالاتی یزید به اینجا ختم نمیشود تا جایی که او نسبت به ترک احکام شرعی نیز هیچ ابایی نداشت. ابن کثیر در وصف او مینویسد: «یزید نمیتوانست بر شهوت خود غالب گردد و آن را کنترل کند. با روی خوش از مجالس شهوت و انواع آن استقبال میکرد، از بزرگترین واجب خدا یعنی نماز طفره میرفت و از تارکان آن بود».(۴) حال چگونه میشود، چنین شخصی بر مسند رسول خدا صلیالله علیه و آله بنشیند و امام علیهالسلام سکوت کنند. یزید وقتی هم که به خلافت رسید، از رفتارهای سابقش دست برنداشت و به کارهای گذشتهی خود ادامه داد؛ در این باره جاحظ مینویسد: «وقتی یزید بن معاویه به خلافت رسید؛ همان یزید شرابخوار و بوزینه باز و پلنگ باز و فاسقی بود که به بیماری ابنه (نوعی بیماری جنسی) مبتلا بود».(۵)
باوجود بذل و بخششهایی که یزید به برخی افراد داشت؛ با این حال وضعیت فساد بهگونهای بود که چنین افرادی هم نمیتوانستند سکوت کنند. در گزارش منذر بن زبیر که از یزید صد هزار درهم پاداش گرفته بود به مردم مدینه گفت: «یزید اگرچه صد هزار درهم به من هدیه داده است، ولی این هدیه نمیتواند از بازگویی حقایق مانع شود؛ به خدا سوگند یزید شراب مینوشد و آنقدر در حال مستی به سر میبرد که نماز را ترک میکند».(۶)
یکی دیگر از همین افراد میگوید: «جوایز ارزنده یزید مانع از گفتن حقایق نمیشود، من او را دشمن خدا دیدم که همیشه در حال مستی و شرب خمر است».(۷)
رفتارهای یزید بن معاویه بهگونهای بود که تمامی سرشناسان مکه و مدینه با خلافت او مخالف بودن و او را شایستهی این امر نمیدانستند، ازجمله مخالفین او میتوان به عبدالرحمن بن ابی بکر، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر(۸) و عایشه(۹) اشاره داشت؛ بنابراین وضعیت یزید بهگونهای بود که هیچکس او را سزاوار خلافت رسول خدا صلیالله علیه و آله نمیدانست و لزومی نداشت که او انسانی را کشته باشد تا امام علیهالسلام بخواهند علیه او قیام کنند. ضمن اینکه بسیاری از شیعیان مانند عمرو بن حمق خزاعی و حجر بن عدی به دستور پدر او معاویه به شهادت رسیده بودند، ولی با این حال، امام حسین علیهالسلام نسبت به رفتار او قیام نکردند؛ هرچند که اعتراض به او داشتند.(۱۰) باید توجه داشت ارتکاب چنین گناهانی برای کسی که ادعای خلافت اسلامی و جانشینی رسول خدا صلیالله علیه و آله را دارد جرم کمی نیست. همچنین اگر چه در گزارش های تاریخی تصریحی بر ارتکاب قتل توسط یزید پیش از خلافتش نداشته باشیم اما احتمال چنین عملی هم بعید نیست و با توجه به رضایت او به جنایتهای پدرش علیه حُجر و یاران و...، ارتکاب چنین امری از او بعید نیست.
یکی از عللی که سبب شد امام حسین علیهالسلام در دوران خلافت معاویه سکوت کنند؛ اما در برابر خلافت یزید از همان ابتدا مخالفت کنند و دست به قیام بزنند مفاد صلح نامهای بود که میان معاویه و امام حسن علیهالسلام بسته شده بود؛ چراکه در یکی از بندهای صلحنامه تعیین شده بود که معاویه پس از خودش حق تعیین خلافت ندارد.(۱۱) به همین جهت ایشان از همان زمان معاویه با خلافت یزید مخالف بودند. در گزارشی آمده که روزی معاویه به امام حسین علیهالسلام گفت: «مردم مدینه از قبیله یزید هستند و مدینه خانهی اوست، اما مردم مدینه با خلافت یزید موافق نیستند. اگر من کسی بهتر از یزید را لایق خلافت میدیدم، او را به این کار نصب میکردم. امام علیهالسلام در پاسخ کوبندهای به معاویه فرمود: معاویه! تو کسی را کنار گذاشتی که هم خودش، هم پدر و هم مادرش بهتر از او (یزید) هستند. معاویه گفت: گویا خلافت را بر خویش میخواهی؟ امام علیهالسلام فرمودند: اگر برای خود بخواهم، دور نخواهد بود. معاویه گفت: یا اباعبدالله! در آنچه مادر تو بهتر از مادر یزید است شکی نیست. پدرت نیز دارای فضیلت، سابقت، هجرت و قرابتی است که با پیامبر صلیالله علیه و آله دارد. امّا بین تو و او، واللّه که او برای امّت محمد صلیالله علیه و آله و خلافت بهتر از تو هست. امام علیهالسلام فرمود: ای معاویه باانصاف سخن بگو! چه کسی برای امّت جدم بهتر از من است؟ یزید خمّار فاسق فاجر را بهتر از من معرفی میکنی؟ معاویه گفت: آرام باش و درباره یزید اینگونه سخن مگو که او در حقّ تو جز نیکویی سخن نمیگوید. امام حسین علیهالسلام گفت: آنچه من از او میدانم اگر او از من بداند، بیاید بگوید تا چیزی پوشیده نماند. معاویه گفت: برخیز و از جانت بترس که اگر اهل شام آنچه را من از تو در حق یزید شنیدم، بشنوند. آن¬ها دشمن تو و دشمن پدر تو هستند».(۱۲) همچنین امام حسین علیهالسلام در نامهای شدیداللحن پس از محکوم کردن معاویه نوشتند: «تو جوانکی شرابخوار و سگباز را (اشاره به یزید) به ولایتعهدی خود رساندی. با این کار، خودت را خوار کرده و دینت را نابود ساخته و مردم را تباه کردهای! والسلام».(۱۳)
جهت مطالعهی بیشتر:
دانشنامهی امام حسین علیهالسلام، به کوشش جمعی از محققان زیر نظر مرحوم آیه الله ریشهری.
پینوشتها:
1. ابن عساکر، علی بن حسن شافعی، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، انتشارات دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، چاپ اول، بیتا، ج ۶۵، ص ۴۰۳.
2. همان، ج ۶۵، ص ۴۰۶.
3. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، قاهره، انتشارات دارالحدیث، ۱۴۲۷ ه، ج ۵، ص ۶.
4. ابنکثیر، اسماعیل بن کثیر، البدایه و النهایه، بیروت، انتشارات دارالفکر، بیتا، ج ۸، ص ۲۵۲.
5. جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، بیروت، انتشارات دار و مکتبه الهلال، ۱۴۲۳ ه، ج ۲، ص ۸۴.
6. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، چاپ دوم، انتشارات دار التراث، بیروت، ۱۳۸۷ ه، ج ۵، ص ۴۸۱.
7. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، چاپ اول، انتشارات دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۱۵ ه، ج ۱، ص ۵۲.
8. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بیتا، ج ۲، ص ۲۲۸.
9. عاملی نباطی، علی من محمد، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، محقق رمضان، میخائیل، نجف، المکتبه الحیدریه، چاپ اول، ۱۳۸۴ ق، ج ۳، ص ۴۵.
10. دینوری، ابنقتیبه، الامامه و السیاسه، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الاضواء، چاپ اول، ۱۴۱۰ ه، ج ۱، ص ۲۰۲-۲۰۴.
11. ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، قم، انتشارات رضی، چاپ اول، ۱۴۲۱ ق، ج ۱، ص ۵۳۳.
12. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱، ج ۴، ص ۳۳۹.
13. دینوری، الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۲۰۲-۲۰۴.