پرسش:
انقلاب ایران نه کار مردم بود و نه کار آقای خمینی، بلکه انقلاب ایران، نتیجه تصمیم سران غربی و آمریکایی در گوادلوپ بود. شاه با بالا بردن قیمت نفت و قوی کردن ایران، غربیها را ترسانده بود، لذا غربیها او را سرنگون کردند. چرا به مردم واقعیت را بیان نمیکنید؟
پاسخ:
این مطلب زیاد شنیده میشود که انقلاب ایران و سرنگونی نظام شاهنشاهی ۲۵۰۰ ساله، صرفاً یک رخداد داخلی نبود و عامل اصلی آن را بایستی در خارج از مرزهای ایران و در سیاستهای قدرتهای بزرگ جستجو کرد. طرفداران این نظریه معتقدند که به دلایل متعدد این توطئه رخداده است. مثلاً انگلیسیها و رادیو B.B.C دست به توطئه علیه رژیم پیشین زدند، چون منافعشان را نادیده گرفته بود و بهجای آن منافع آمریكاییها را در اولویت قرار داده بوده یا این تحلیل كه آمریكاییها ازآنجهت كه رژیم شاه در اجلاس اوپك بدون توجه به خواست آنان، اقدام به افزایش قیمت نفت كرد، موجبات خشم آمریكاییها را مهیا ساخته و درنهایت به کمک صهیونیستها سقوط كرد. برخی نیز معتقدند که شوروی با گسترش مارکسیسم و نفوذ طرفداران خود در مناسبات حاکمیتی و گروههای مبارز، پایههای رژیم را متزلزل کرد، اما درنهایت غربیها از این شرایط بهره برده و با جلو انداختن مذهبیها موفق به سقوط حکومت پهلوی شدند؛ و درنهایت در کنفرانس گوادلوپ(۱) بهصورت عریان تصمیم نهایی جهت سقوط رژیم گرفته شد. البته گروهی هم طرفدار نقش فلسطینیها و قذافی(۲) در سقوط رژیم پهلوی هستند.
۱. انقلاب ایران آنچنان ناباورانه و غافلگیرانه رخ داد که تعدادی را بر آن داشت که به دسیسه و دستهای پشت پرده در وقوع آن یا به نظریه توطئه (conspiracy theory)، در چرایی رخداد انقلاب ایران قائل شوند.
سابقه جامعه سیاسی ایران بهگونهای بود که اساساً افکار عمومی در هر رخداد مهم سیاسی، عموماً نقش مستقلی برای بازیگران داخلی قائل نبود. خصوصاً بعد زا جنگهای ایران و روس و پس از قدرت گرفتن انگلستان در ایران اعتمادبهنفس ملی ایرانیان تضعیفشده بود. دکتر تقی آزاد ارمکی استاد دانشگاه تهران منشأ تئوری توطئه بریتانیا در ذهنیت جامعه ایرانی را اثرات روانی پس از معاهده تقسیم ایران بین بریتانیا و روسیه در سال ۱۹۰۷ میداند و معتقد است در اثر این واقعه بوده که جامعه ایرانی هرگونه کنش سیاسی را به دول خارجی و در صدر آنها بریتانیا نسبت میدهد.(۳)(۴) ، البته در رابطه با انقلاب ایران، طرفداران این نظریه در ریشه توطئه، وحدت نظر ندارند.(۵)
۲. اما در رابطه با انقلاب ایران، به دلیل نقش پررنگ و تعیینکننده مردم، رهبری و مکتب اسلام، در دهه ابتدایی انقلاب، این نظریه طرفدار چندانی نداشت، بلکه این نظریه بیشتر در میان سران پهلوی و وابستگان آنان(۶) و البته به دلایل دیگر در میان مارکسیستها طرفدار داشت. طبیعت حکومتهای استبدادی و عدم تکیه به پایگاه اجتماعی، علتالعلل دیدن همهچیز در ید قدرتهای خارجی است. چه ماندن نظام سیاسی و چه رفتن آن؛ اما اینیک نوع سادهسازی برای اقناع آسان افکار عمومی، ایجاد نفرت از مخالفان و سرکوب آنان، ساکت کردن منتقدین به بهانه همراهی با دشمن و فرافکنی قصورات بهسوی توطئهگران خارجی است.(۷) در واقع، سران و ایادی پهلوی هم پیش و هم پس از انقلاب اسلامی، به تئوری توطئه متوسل میشدند تا فشار حملات به خود را کاهش دهند. محمدرضا شاه در تمامی مصاحبهها و کتابهای خود، با صراحت از توطئه و برنامهریزی غربیها بهعنوان عامل سقوط خود سخن گفته است. او در مصاحبه «چگونه آمریکاییها مرا سرنگون کردند» یا در کتاب «پاسخ به تاریخ»،(۸) علت وقوع انقلاب و سرنگونی سلطنت خود را در توطئه دولتهای غربی تبیین میکند.(۹)
در اوایل پاییز ۱۳۵۷ دریکی از ملاقاتهایی که بین محمدرضا شاه و سولیوان سفیر آمریکا در ایران، انجام گرفت، شاه اعتراضات و رویدادهای آن روزها را ناشی از یک توطئه خارجی علیه خود عنوان کرده و بیان میکند که «کا.گ.ب»(۱۰) قادر به هماهنگ ساختن چنین تظاهراتی نیست، باید دست اینتلیجنسسرویس بریتانیا و سازمان سیا نیز در کار باشد. شاه به سولیوان اظهار میکند: بهخوبی میداند که انگلیسیها هیچگاه او را دوست نداشتهاند؛ اما سازمان سیا چرا علیه او دست به اقدام زده است؟ آیا او خطایی مرتکب شده است؟ یا اینکه بین واشنگتن و مسکو توافق محرمانهای صورت گرفته که در آن ایران باید بهعنوان بخشی از منطقه نفوذ دو ابرقدرت میان آنها تقسیم شود... شاه با شگفتی و ناراحتی میپرسید، مگر با آمریکاییها چه کرده است که سیا بر ضد او دستبهکار شده است؟(۱۱)
در زمستان ۱۳۵۷ شاه به نماینده ویژه فرانسه میشل پونیاتوسکی گفته بود: «من تقریباً درصحنه سیاست داخلی ایران تنها ماندهام و خیلیها مراترک کردهاند... من از خود میپرسم آیا سیاستهای خارجی هم از من رویگردان شدهاند؟ آیا در غرب توطئهای علیه من جریان ندارد؟ آیا آنها تصمیم نگرفتهاند که مرا رها کنند؟ آیا فکر نمیکنند که من از مرز بدون بازگشت عبور کردهام؟ اگر اینطور است، بهتر است مرا هم آگاه کنید تا بعضی تدابیر و جهتگیریهای لازم را از حالا به عمل بیاورم».(۱۲)
اشرف پهلوی خواهر دوقلوی محمدرضا شاه نیز بر این باور بود که ناآرامی انقلاب در خلال یک هجوم خبری مستمر بیبیسی بر ضد شاه صورت گرفت که تقریباً وجه دیگری بود از حملاتی که چند دهه قبل علیه رضاشاه انجام شد.(۱۳)
۳. برخلاف نظریه توطئه، رژیم شاه به دلایلی که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد تا آخر مورد حمایت ابرقدرتها بود و اتفاقاً برخلاف گلایههای شاه، آمریکاییها و همپیمانانشان، بیشازحد روی حفظ مهره سوختهای در ایران به نام محمدرضا شاه سرمایهگذاری و اصرار کردند. کارتر رئیسجمهور آمریکا در سفر خود به ایران در دهم دیماه ۱۳۵۶ از ایران بهعنوان «جزیره ثبات در پرتلاطمترین منطقه دنیا» یادکرد و علیرغم فضای منفی جهانی علیه حکومت شاه، با ابراز رضایت از شاه اعلام کرد: «در جهان، هیچ کشوری وجود ندارد که در برنامهریزی امنیت نظامی متقابل و مسائل منطقهای مشترک، بهاندازه ایران به ما نزدیک باشد و ما تا این حد با او مشاوره داشته باشیم».(۱۴) دقیقاً یک هفته پس از این سخنرانی، شاه با یافتن یک اعتمادبهنفس کاذب، دست به انتشار مقاله تحقیرآمیز و تندی علیه امام خمینی زد که موجب کلید خوردن سلسله تظاهراتی از زمستان ۵۶(۱۹ دی) تا زمستان ۵۷ و سرنگونی رژیم او گردید. درواقع میتوان گفت که توطئه آمریکاییها حمایت بیشازحد از شاه و ایجاد یک حماقت سیاسی در وی بود.
فِرِد هالیدِی، تحلیلگر و کارشناس برجسته سیاسی انگلیس و استاد روابط بینالملل مدرسه اقتصاد لندن در رابطه با حفظ شاه گفته است:
«امپریالیسم جهانی به خاطر حفظ منافع خود اینطور تشخیص داده بود که به هر صورت شده بایستی از شاه حمایت کند و بههیچوجه اجازه ندهد رژیم او دچار مهلکه بشود و این خواسته نهتنها به علت ارزشی بود که نفت ایران برای آنها در برداشت، بلکه نقش ایران در خلیجفارس و اقیانوس هند برای منافع امپریالیسم روز به روز اهمیت بیشتری پیدا میکرد».(۱۵)
اسناد تاریخی و مدارک کشفشده از سفارت آمریکا در ایران نیز بهخوبی، مبین این موضوع است که غرب، نهتنها از هیچگونه تلاشی در جهت تقویت پایههای رژیم پهلوی در ایران دریغ نمیورزید، بلکه وقوع انقلاب و سرنگونی رژیم پهلوی را نیز بههیچوجه احتمال نمیداد؛ چنانکه سازمان تحلیل اطلاعات دفاعی که وزارت دفاع و نیروهای مسلح آمریکا را تغذیه اطلاعاتی میکند، در مرداد ۱۳۵۷ ش، در ارزیابی از موقعیت رژیم پهلوی، چنین اظهار میکند:
«ایران در وضعیت انقلابی یا ماقبل انقلابی قرار ندارد». همچنین سازمان سیا نیز در ارزیابی اطلاعاتی خود در ۶ مهر ۱۳۵۷ش اعلام کرد: «انتظار میرود که شاه در ده سال آینده نیز همچنان بهصورت فعال در قدرت بماند».(۱۶
به همین دلیل، وقتی گزارشهای سفرای آمریکا و فرانسه از وضعیت بحرانی ایران مخابره میشد، روسای این کشورها، این گزارشات را بدبینانه تلقی کرده و نمایندگان ویژه خود را به ایران فرستادند. آمریکا گزارشات ویلیام سولیوان را بدبینانه خواند و افرادی همچون ژنرال هایزر، جانشین فرماندهی ناتو را به ایران فرستاد و فرانسه «میشل پونیاتوسکی» فرستاده ویژه والری ژیسکاردستن رئیسجمهور و دوست شاه را.(۱۷)
نمایندگان آمریکا و غرب فهمیده بودند که نمیتوان شاه را در ایران حفظ کرد و درعینحال، مردم را هم آرام کرده و به بحران کشور خاتمه داد.
مایکل بلومنتال وزیر خزانهداری آمریکا ضمن سفر خود به خاورمیانه، با شاه دیدار کرد. وی بعد از بازگشت به واشنگتن فوراً به دیدار زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر رفت و گفت
«شما یکمرده متحرک در آنجا دارید. ما در ایران چه میکنیم؟ آیا در موضع عقبنشینی هستیم؟ باید بدانی که دیگر نمیتوانیم روی شاه حساب کنیم».(۱۸)
۴. پس ماجرای کنفرانس گوادلوپ یا رویکرد رسانههای غربی مانند رادیو BBC فارسی چه بود؟
در کنفرانس گوادلوپ که مربوط به چهاردهتا هفدهم دیماه سال ۵۷ است و کشور ایران در اوج شرایط انقلابی بود، سران آمریکا، انگلیس، فرانسه آلمان فهمیده بودند که شاه رفتنی است و بحران ایران بدون رفتن و تغییر شاه حل نخواهد شد. پس حالا بنشینیم ببینیم چگونه آینده ایران را مدیریت کنیم؟ نه اینکه آنها در انقلاب عظیم ایران رقمی حساب بشوند که بخواهند تصمیم بگیرند که چه اتفاقی در ایران رخ بدهد یا ندهد.
آمریکاییها حتی در این جلسه هم تلاش خود را برای اینکه به این نتیجه برسند که شاید بتوانند شاه را حفظ کنند انجام دادند، اما گزارشهایشان آنها را قانع کرده بود که تا اینجای کار هم بیشازحد از وی دفاع کردهاند.
در آغاز بحث، ژیسکاردستن از جیمز کالاهان خواهش کرد که موضوع ایران و وضعیت شاه را برای همتایانش تشریح و موضع کشورش را در این خصوص بیان کند. کالاهان نیز با استناد به اطلاعات گستردهای که از طریق سفیر انگلستان در ایران به دست آورده بود به تحلیل وضعیت نابسامان سیاسی ایران پرداخت و گفت:
«شاه ازدسترفته و دیگر قادر به کنترل اوضاع نیست. راهحل واقعی برای جانشینی او هم وجود ندارد. مردان سیاسی که در میدان ماندهاند تواناییهای محدودی دارند. بهعلاوه بیشتر آنها با رژیم ارتباطاتی داشتهاند و آلوده به مسائل و مشکلات این رژیم هستند. آیا ارتش میتواند در این میان یک نقش انتقالی ایفا کند؟ نه! ارتش فاقد تجربه سیاسی است و فرماندهان آنهم به شاه وفادارند».(۱۹)
هلموت اشمیت با دقت و توجه خاصی به اظهارات کالاهان گوش داد، ولی هیچ سخنی به میان نیاورد. آنگاه ژیسکاردستن بر اساس اطلاعاتی که میشل پونیا توسکی نماینده مخصوص او طی سفر چندروزه خود به ایران برای او فرستاده بود، تلاش کرد تا سران دول غربی را متقاعد کند که از شاه پشتیبانی کنند. او دو خطر عمده را به سران گوشزد کرد؛ به نظر او خطر سقوط شاه و احتمال مداخله شوروی، مهمترین عللی بودند که باید دولتهای غربی در جلوگیری از وقوع آنها میکوشیدند. او اضافه کرد که شاه از وی تقاضا کرده است برای کاستن از فشار شوروی بهطور مشترک اقدام کنند. او معتقد بود باید از طرف سران به شوروی هشدار داده شود تا بدانند که این سران مستقیماً درگیر و نگران اوضاع هستند. او مجدداً تأکید کرد که باید از شاه پشتیبانی شود؛ زیرا با وجود اینکه شاه تنها و ضعیف شده، ولی دید واقعبینانهای به مسائل دارد. تنها نیرویی که او در برابر جریان مذهبی در اختیار دارد، ارتش است. از طرف دیگر این امکان وجود دارد که مشکلات فزاینده اقتصادی در سطح طبقه متوسط که تعداد آنها در تهران زیاد است و از نفوذ قابلتوجهی هم برخوردارند تغییر به وجود آورد و ابتکار سیاسی را در آینده ممکن سازد. کارتر که تا این لحظه گوش فرا میداد، رشته سخن را به دست گرفت و گفت:
«اوضاع ایران بهکلی تغییر کرده، شاه دیگر نمیتواند بماند مردم ایران دیگر او را نمیخواهند و دولتمرد توانایی در ایران باقی نمانده که حاضر به همکاری با او باشد، اما جای نگرانی نیست نظامیها هستند. آنها قدرت را به دست خواهند گرفت. بیشتر فرماندهان نظامی ایران در مدارس ما تحصیلکردهاند و فرماندهان و رؤسای ارتش ما را خوب میشناسند. آنها حتی یکدیگر را به اسم کوچک صدا میکنند».(۲۰)
درحالیکه حاضرین از سخنان کارتر متعجب شده بودند، او سعی میکرد آنان را در این زمینه متقاعد کند. کنفرانس گوادلوپ پس از دو روز در ۱۷ دیماه ۱۳۵۷ پایان یافت. در ۲۱ دیماه سایروس ونس وزیر خارجه امریکا بهعنوان سخنگوی چهار کشور شرکتکننده در کنفرانس گوادلوپ به روزنامهنگاران گفت: «شاه در نظر دارد تعطیلات خود را خارج از ایران بگذراند و دولت ایالاتمتحده نیز این تصمیم شاه را تأیید میکند. امریکا احساس میکند شاه دیگر در آینده ایران نقشی ندارد».(۲۱) البته این تصمیم، سقوط رژیم را تسریع کرد.
رادیو BBC طبق سیاستهای خود، نقشی تخریبی و جنجالی در انقلاب ایران و سیاست موجسواری را اتخاذ کرده بود و به نحوی تلاش میکرد تا مدیریت رسانهای رخداد ایران را به عهده بگیرد درحالیکه نگاه انقلابیون به امام و اعلامیههای وی و رهبران مذهبی و سیاسی بود و نه سروصدای خبری رادیوی بیبیسی که گاهی نعل و گاهی به میخ میزد و بارها تلاش کرد که شکاف بین انقلابیون را تشدید کند تا همان سیاست اختلاف بینداز و حکومت کن برای ابرقدرتها اجرا شود.(۲۲) بهراستی اگر رسانهها میخواستند در انقلاب ایران اثر بگذارند بایستی وارد رویکرد تقابلی و انسدادی با انقلابیون میشدند یا اینکه خود را همراه نشان دهند و بعد برای اثرگذاری بهموقع، بهره خود را ببرند؟
۵. سیاست دقیق آمریکاییها چه بود؟
آمریکاییها بدون داشتن تصوری از قدرت واقعی امام خمینی و رهبران روحانی و ملت ایران تصور میکردند که میتوانند از خطرات این سیل ویرانگری که برای منافع آنان رخداده و قابلمهار نیست کاسته و با اتخاذ یک رویکرد میانه، اوضاع را به دست گرفته و دوباره به سمت اهداف خود شرایط را تغییر دهند.
پس آمریکا و همدستان داخلیاش، از سر اجبار به رویکرد میانهروی قناعت کردند، زیرا معتقد بودند که احتمال به توافق رسیدن شاه با نیروهای میانهرویی نظیر جبهه ملی وجود دارد؛ ولی با روحانیون و طرفداران امام خمینی بههیچوجه این امکان نیست. در این راستا سولیوان با تلفنهای امن سفارت که با ونس، نیوسام و وارن کریستوفر داشت، اظهار کرد که آمریکا باید بکوشد که سّد بزرگی در برابر آیتالله خمینی و مردم بنا کند. وی همچنین معتقد بود که میتوان ارتش را به حمایت از یک دولت جبهه ملی به ریاست بختیار، بازرگان و یا فرد دیگری وادار کرد و بدین طریق نفوذ آیتالله خمینی و رهبران مذهبی انقلابی محدود میشود.(۲۳)
حتی کارتر به توصیه ژیسکار دستن و سایرون ونس وزیر خارجه و برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا در ۱۸ دی توسط دو تن از مقامات فرانسوی پیامی را به امام خمینی رساند که در آن از ایشان خواستهشده بود تا تمام نیرو و اهتمام خویش را جهت جلوگیری از مخالفت مردم علیه بختیار به کار بندد. وی در این پیام به قطعی بودن خروج شاه اشاره و سپس تلویحاً تهدید کرده بود که:
«آیتالله تمامی نیروی خود را برای جلوگیری از عدم مخالفت با بختیار به کاربرد. حملات به بختیار خطرات بسیار زیادی دارد و قماری است که به تلفات زیادی منجر خواهد شد. به نظر پرزیدنت کارتر احتراز از هرگونه انفجاری در ایران، به نفع همه خواهد بود. خروج شاه قطعی است و در آینده نزدیکی رخ خواهد داد. به نظر کارتر مناسب خواهد بود که وضعیت را تماماً زیر کنترل خود بگیرید تا آرامش باشد. آنچه لازم است بگویم، این است که بدانید خطر دخالت ارتش هست و وقوع این خطر، اوضاع را بدتر خواهد نمود. آیا بهتر نخواهد بود که یک دوره سکوت و آرامش به وجود آید؟ پرزیدنت کارتر آرزو دارد که این پیغام، کاملاً مخفی و محرمانه بماند. یک وسیله ارتباطی مستقیم با آیتالله، باید فراهم گردد تا مرتب در جریان حوادث گذاشته شوید؛ و این به نفع کشور شما و خصوصاً آیتالله است».(۲۴)
امام خمینی با رد درخواست کارتر اعلام کرد:
پیام آقای کارتر، دو جهت در آن بود؛ یکی راجع به موافقتکردن با حکومت فعلی که دولت بختیار باشد؛ یا حداقل سکوت در این شرایط و حفظ آرامش در این فترت؛ و یکی هم راجع بهاحتمال کودتای نظامی و یا پیشبینی کودتای نظامی، پیشبینی کشتار وسیع مردم که ما را از آن میترسانید. اما راجع به دولت بختیار؛ شما سفارش میکنید که ما برخلاف قوانین خود عمل کنیم. برفرض آنکه من چنین خطایی بکنم، ملت ما حاضر نخواهد بود. ملت ما اینهمه مصیبت کشید و اینهمه خون داد، برای آن است که از زیر بار رژیم سلطنتی و سلسله پهلوی خارج بشود. ملت ما حاضر نیست که تمام خونها هدر برود و شاه به سلطنت باقی باشد، یا برود و بدتر از اول برگردد؛ و نه حاضر است که شورای سلطنت را قبول کند؛ و آنهم برخلاف قانون اساسی است که من مکرر تشریح کردهام. ملت ما حاضر نیست با دولت بختیار بهعنوان میراث شاه یا با تدابیری چون تشکیل شورای سلطنت که همه آنها غیرقانونی است، کنار آید... آقای کارتر اگر حسن نیت دارند میبایست از پشتیبانی کودتا یا دخالت در امور ایران دست بکشند تا خواسته مشروع ملت محقق گردد و آرامش و ثبات دائمی برقرار شود... ملت را به حال خود واگذارید تا من از اشخاص پاکدامن برای انتقال قدرت، یک شورای انقلاب تأسیس کنم تا امکانات مناسب جهت به ثمر نشستن حکومت مبعوث ملت انجام پذیرد، در غیر این صورت امید به آرامش نیست.... من به شما توصیه میکنم، از کودتا جلوگیری کنید که اگر بشود ملت ایران از شما میدانند و برای شما ضرر دارد. این تمام پیغام من است به کارتر.(۲۵)
۶. بسیاری از اندیشمندان و تحلیلگران خارجی و داخلی هم نظریه توطئه را رد کرده و سقوط شاه را نتیجه شرایط داخلی دانسته و معلول برنامه خارجی نمیدانند. فرد هالیدی در همین ارتباط مینویسد:
«بسیاری از موانع و مشکلات ایران درنتیجه عملکرد امپریالیسم به وجود نیامده، بلکه عمدتاً معلول عقبماندگی و عدم توسعه ایران در طول تاریخ آن است؛ بنابراین نمیتوان آنها را صرفاً به تأثیرات سوء امپریالیسم، آمریکا و... بر توسعه ایران اسناد داد... ایرانیان ناسیونالیست و حتی خود [محمدرضا] شاه و... علت مشکلات ایران را در نفوذ امپریالیسم جستجو میکنند، ولی این نوع تجزیهوتحلیل بدون ارتباط با عوامل دیگر، فقط باعث آن میشود که به مشکلات مختلفی که در جامعه ایرانی کاملاً جنبه بومی و درونی دارد، توجهی نشود و البته در مورد محمدرضا شاه این نوع استدلال بهترین روش، انحراف توجه همگان از کمبودهای رژیم خودش است».(۲۶)
۷. از طرف دیگر شواهد میدانی و عقلی خلاف این است که شاه طبق نظریه توطئه، نه توسط ملت ایران، بلکه با تصمیم ابرقدرتها سرنگونشده باشد.
هیچ کشوری وارد جنگی نمیشود، مگر آنکه از پیروزی خود در آن جنگ مطمئن باشد. آمریکاییها و سایر کشورهای غربی باآنهمه اندیشکده و رجال سیاسی کهنهکار، آیا در این حد سطحینگر و پیاده بودند که نفهمند وقتی رژیمی سراپا وابسته(۲۷) را سرنگون میکنند، باید مراقب آلترناتیو و الگوی جایگزین آن باشند؟ آنهم رژیمی که در عرصههای مختلف برای آمریکا صداقت و فرمانبری خود را به آمریکا ثابت کرده بود.
دقیقاً آمریکا در میان جریانها و گروههای مبارزه مطرح (مذهبی، ملی، چپگرا) بایستی به سراغ کدام گروه میرفت و به جانشینی کدامیک از آنها امید میبست؟ امام خمینی و مذهبیون؟ امام که بهشدت سازشناپذیر و تهدیدی جدی برای آمریکا و غرب بود و این مسئله از سال ۱۳۴۲ کاملاً واضح بود و پس از پیروزی انقلاب هم ادامه داشت. به روی کار آمدن ملیگراها دل میبست که بدون ائتلاف با مذهبیون، در عرصه سیاسی ایران محلی از اعراب نداشتند؟ یا تودهایها و مارکسیستها که آمریکا در تقابل خونین و بنیادی جهانی با آنان بود و در راه مبارزه با آنان، صدها هزار قربانی داده و رقمهای نجومی هزینه کرده بود؟
آمریکا توان اینکه یک حکومت دستنشانده را به ایران بیاورد نداشت و پیروزی هرکسی در ایران منطقه را برای آمریکا و یا غربیها ناامن میکرد و به ملتهای منطقه و حتی جهان جرئت مبارزه میداد و این امر به نفع هیچیک از قدرتهای بزرگ نبود.
نتیجه:
نظریه توطئه در میان نخبگان داخلی و خارجی طرفدار نداشته و بیشتر در میان خاندان پهلوی و هواداران آنان شایع است، در میان نخبگان و مورخان طرفدار ندارد، چراکه بدون بنیان علمی و خلاف واقعیتهای واضح بوده و دلیل طرفداری شاه و خاندان پهلوی از این نظریه، کاهش فشار و فرافکنی از خود و پوشاندن عملکرد و قصورات خویش است. ابرقدرتها بهخصوص آمریکا به دلیل اینکه حفظ رژیم پهلوی برایشان حیاتی بود و هر جایگزینی در سرسپردگی قابل قیاس نبود؛ بیش ازآنچه که باید به حمایت خود از رژیم شاه ادامه دادند و زمانی متوجه شدند که باید از این حمایت دست برداشته و به دنبال جایگزین و آلترناتیو باشند که سیل خروشان ملت ایران، جای هیچ فراری باقی نگذاشته بود و آنها در کنفرانس گوادلوپ به دنبال مدیریت اتفاق رخداده میگشتند و صرفاً تصمیم آنان مبنی بر خروج شاه از ایران، این رخداد را تسریع کرد.
معرفی منابع برای مطالعه بیشتر:
آبراهامیان، یرواند و احمد اشرف و محمدعلی کاتوزیان، جستارهایی درباره تئوری توطئه در ایران، ترجمه محمدابراهیم فتاحی ولیلایی تهران، نشر نی، ۱۴۰۱ ش.
غفاری هشجین، زاهد، تئوری توطئه در فرهنگ سیاسی معاصر ایران از مشروطیت تا انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۸
پی نوشت:
۱. در اوایل ژانویه ۱۹۷۹ یعنی در اواسط دیماه ۱۳۵۷، سران غربی به ابتکار فرانسه در گوادلوپ گرد هم آمدند تا در رابطه با مسائل مهمی ازجمله شرایط بحرانی ایران گفتگو و تصمیمگیری کنند. گوادلوپ نام یکی از دو جزیره کوچک و زیبایی است که در غرب اقیانوس اطلس و در قسمت شرق دریای کارائیب واقعشده است. این جزیره از سال ۱۹۴۶م متعلق به کشور فرانسه است. اجلاس سران چهار کشور آمریکا (جیمی کارتر به همراه زبیگنیف برژینسکی)، انگلیس (جیمز کالاهان)، آلمان (هلموت اشمیت)، فرانسه (والری ژیسکار دِستَن) در دیماه سال ۵۷ در این جزیره برگزار شد و به همین مناسبت «کنفرانس گوادلوپ» نام گرفت.
۲ . هنگامیکه شاه در سفرش به آمریکا در پاییز ۱۳۵۶ با تظاهرات دانشجویان ایرانی علیه خود مواجه شد، اینگونه فعالیتهای دانشجویی را ناشی از توطئه خارجیها دانست و درباره این مسئله تا آنجا پیش رفت که گفت: «شنیدهام هزینه این برنامه تخریبی از طرف دولت لیبی تأمین گردیده است». غفاری هشجین، زاهد، تئوری توطئه در فرهنگ سیاسی معاصر ایران از مشروطیت تا انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۸۴ ش، ص۱۱۹ و ۱۲۰.
۳. آزاد ارمکی، تقی، بنیانهای فکری نظریه جامعه ایرانی، تهران، نشر علم، ۱۳۹۱ ش، ص۴۵ تا ۴۹.
۴. یرواند آبراهامیان توطئه پنداری را بخش جداییناپذیر جریان اصلی فرهنگ سیاسی در تاریخ ایران میداند و در ترسیم آن میگوید: «تصویر چنین است که ایران صحنهای است که بازیگران آن از سوی قدرتهای خارجی کنترل میشوند و نقشی که به عهده گرفتهاند یا کلماتی که بر زبان میرانند نیز از خارج تعیینشده است... این قدرتهای خارجی گویی قادر مطلق و واقف به همه جزئیات هستند و همه حرکتهای روی صحنه بهفرمان آنها صورت میگیرد و بازیگران یعنی ایرانیانی که درصحنه سیاستاند، فقط عمل عروسک خیمهشببازی را انجام میدهند و از پشتصحنه توسط نیروهای خارجی هدایت و کنترل میشوند... بر اساس تفکر توطئه باوری آنچه روی میدهد نه از روی تصادف است و نه برحسب ابتکار لحظهای و اراده مستقل افراد. همهچیز از قبل طراحیشده است، نمایشنامه روی کاغذ آمده و کارگردان و مؤلف اصلی آن قدرتهای خارجی سرنخها را به دست دارند.» ر.ک: آبراهامیان، یرواند، پارانوید در ایران، در: جستارهایی درباره تئوری توطئه در ایران، گردآوری و ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی، ۱۳۸۶ ش.
۵. برخی معتقد به توطئه انگلستان علیه رژیم پهلوی به دلیل نزدیکی این رژیم به آمریکا بوده و برخی دیگر مجموعه دولتهای غربی را عامل این توطئه در پی افزایش قیمت نفت اوپک به رهبری شاه میدانند. برخی نیز قائلاند که ایران در اواخر دوران پهلوی آنچنان پلههای ترقی و توسعه را درمینوردید که غربیها از ترس باختن بازار اقتصاد جهانی خود، حکومت شاه را ساقط کردند. نظر دیگری میگوید که افزایش بهای نفت و افزایش ذخایر ارزی ایران و کشورهای خلیجفارس، نظام مالی غرب را تهدید میکرد و آنان از هراس بیرون کشیدن سرمایههای این کشورها بحران منطقه را با انقلاب ایران کلید زدند؛ اما مارکسیستها معتقدند که ایران به سمت یک انقلاب کمونیستی میرفت و غربیها از ترس کمونیسم، انقلاب اسلامی را پدید آوردند. برخی میگویند ارتش شاهنشاهی بهقدری قوی شده بود که برای موجودیت اسرائیل خطرناک تلقی میشد. لذا سرنگون گردید. عدهای دیگر حمایت شاه از رقیب کارتر (ژنرال فورد) در سال ۱۹۷۶م(۱۳۵۵ ش) را موجب خشم کارتر و برنامهریزی او با فضای باز سیاسی را موجب رشد شورشها و سرنگونی رژیم پهلوی میدانند؛ و درنهایت عدهای رژیم شاهنشاهی را قربانی بده بستان دو ابرقدرت جهانی یعنی آمریکا و شوروی بر سر منافع خود برمیشورند.
۶. ر.ک: شوکراس، ویلیام، آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، البرز، ۱۳۶۹ ش.
۷. ر.ک: عباس زاده مرزبالی، مجید، ساختار حکومت استبدادی و نقش آن در رواج توهم توطئه در عصر پهلوی دوم، فصلنامه سیاست، سال پنجم، شماره هجدهم، تابستان ۱۳۹۷، ص۷۵ و ۷۶.
۸. پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، انتشارات زریاب، چاپ هشتم، ۱۳۸۱ ش، ص۳۶۶.
۹. زیباکلام، صادق، مقدمهای بر انقلاب اسلامی، تهران، نشر روزنه، ۱۳۷۲ ش، ص۳۰.
۱۰. کا گِ بِ (به روسی: КГБ) مخفف نام سرویس اطلاعات و امنیت اتحاد جماهیر شوروی سابق است. نام کامل آن کمیته امنیت دولتی (به روسی: Комитет государственной безопасности) بوده است. کاگب در سال ۱۹۵۳م از ادغام وزارت امنیت دولتی و وزارت امور داخلی پس از مرگ ژوزف استالین رهبر وقت رژیم شوروی تشکیل شد.
۱۱. شریف، محمدرضا، انقلاب آرام؛ درآمدی بر تحول فرهنگ سیاسی در ایران، تهران، انتشارات روزنه، ۱۳۸۱ ش، ص۵۲ و غفاری هشجین، زاهد، تئوری توطئه در فرهنگ سیاسی معاصر ایران از مشروطیت تا انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۸۴ ش، ص۱۱۸.
۱۲ . ژیسکار دستن، والری، قدرت و زندگی، کنفرانس گوادلوپ، ترجمه محمود طلوعی، تهران، پیک نشر و ترجمه، ۱۳۶۸ ش، ص۲۷۱.
۱۳. پهلوی، اشرف، من و برادرم، خاطرات اشرف پهلوی، با مقدمه محمود طلوعی، تهران، نشر علم، چاپ دوم، بهار ۱۳۷۶ ش، ص۹۲.
۱۴. محمدی، منوچهر، انقلاب اسلامی، زمینهها و پیامدها، قم، نشر معارف، ۱۳۸۰ ش، ص۱۳۴.
۱۵. هالیدی، فرد، اپوزیسیون ایران، ترجمه حسین ابوترابیان، مجله نگین، خرداد ۱۳۵۸، شماره ۱۶۷، ص۲۲.
۱۶. مایکل لیدن و ویلیام لوئیس، کارتر و سقوط شاه، تهران، انتشارات امیرکبیر، ترجمه ناصر ایرانی، چاپ دوم، ۱۳۶۱ ش، ص۳۶ و ۳۷.
۱۷. بارساقیان، سرگه، روابط ایران و آمریکا؛ از پیروزی انقلاب تا تسخیر سفارت، شهروند، تیرماه ۱۳۸۶، شماره ۴.
۱۸. شوکراس، ویلیام، آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، البرز، ۱۳۶۹ ش، ص۱۶ و ۱۷.
۱۹. ژیسکار دستن، والری، قدرت و زندگی، کنفرانس گوادلوپ، ترجمه محمود طلوعی، تهران، پیک نشر و ترجمه، ۱۳۶۸ ش، ص۱۰۱.
۲۰. ژیسکار دستن، والری، قدرت و زندگی، کنفرانس گوادلوپ، ترجمه محمود طلوعی، تهران، پیک نشر و ترجمه، ۱۳۶۸ ش، ص۱۰۲.
۲۱. موحد، ه، دو سال آخر، رفورم تا انقلاب، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۲ ش، ص۲۶۲.
۲۲. «جرالد مانسل» مدیرعامل بیبیسی در ۲۲ مهرماه ۱۳۵۷ طی نامهای به سفیر ایران در انگلیس پرده از سیاست این رادیو در مقابل امام خمینی برداشته و مینویسد: «به اعتقاد من، این واقعیت بدون چونوچرا باید پذیرفته شود که آیتالله خمینی در عرض چندماهه اخیر عامل مهمی درصحنه سیاسی ایران بوده است. به همین جهت طبیعی است که هر قدم و هر جمله او مورد توجه رسانههای جهانی و ازجمله بیبیسی قرار داشته باشد، ولی بااینحال باید تذکر داد که بر اساس ضوابط تعیینشده برای اتاق خبر سرویس خارجی بیبیسی از اواسط ماه مه (اردیبهشت) به اینطرف پخش مطالب مربوط به فعالیتهای آیتالله خمینی هیچگاه از نصف اخبار و تفسیرهای مربوط به ایران تجاوز نکرده است. در طول این مدت حدود ۴۶۰ مورد مطالب راجع به ایران از برنامه فارسی بیبیسی پخششده که ۲۳ مورد آن راجع به آیتاللههای مقیم ایران بوده است». رادیو بیبیسی با این اهداف و سابقه تاریخی به تحلیل انقلاب اسلامی پرداخت و هیچگاه نتوانست دیدگاه ضدانقلاب اسلامی خود را مخفی کند. به همین جهت مصاحبهشوندگان آن اکثراً عناصر مخالف و ناخرسند از انقلاب اسلامی بودند. ر.ک: هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، انقلاب ایران به روایت رادیو بیبیسی، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
۲۳. مایکل لیدن و ویلیام لوئیس، کارتر و سقوط شاه، تهران، انتشارات امیرکبیر، ترجمه ناصر ایرانی، چاپ دوم، ۱۳۶۱ ش، ص۷۴.
۲۴. یزدی، ابراهیم، آخرین تلاشها در آخرین روزها، مطالبی ناگفته پیرامون انقلاب اسلامی ایران، تهران، شرکت انتشارات قلم، چ ۲، ۱۳۸۶ ش، ص۹۱.
۲۵. خمینی، روحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ ش، ج۵، ص۳۷۵ تا ۳۷۷.
۲۶. هالیدی، فرد، دیکتاتوری و توسعه سرمایهداری در ایران، ترجمه فضلاﷲ نیکآیین، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۸ ش، ص۱۸۱.
۲۷. رژیم شاه و خاندان پهلوی، در عرصههای مختلف، صداقت و فرمانبری خود را به آمریکا ثابت کرده بود. شاه مجری انقلاب سفید و سیاستهای ضد کمونیستی آمریکا در ایران و انواع دکترینهای آمریکا در ایران بود. او الحقایه پیمان وین و مصونیت مستشاران آمریکایی (مشهور به کاپیتولاسیون) را به ایرانیان تحمیل کرد. دهها هزار مستشار آمریکایی در ایران و با دستمزد گزافی که ایران میپرداخت فعالیت نظامی و اداری و در دستگاههای مهم کشور نفوذی بیبدیل داشتند.