پرسش:
معنای تجلی و به طور خاص تجلی خداوند بر چیزی چیست؟
پاسخ:
در عرفان اسلامی، مجموعه نظام هستی از مبدأ تا معاد بهمنزله یک دایره است که این دایره از دونیم قوس نزول و صعود تشکیلشده است و بحث تجلی یکی از مباحث مهمی است که در این دو قوس خود را نشان میدهد. «تجلی» در لغت به معنای ظاهر و آشکار شدن آمده است.(۱) تجلی در لسان اهل الله از جهت اصطلاحی، با مترادفاتی مانند ظهور، بروز، فیض، تَنَزُّل، تَطَوُّر، تشأن و... در دو معنا به کار رفته است:
الف: «تجلی وجودی» که در عرفان نظری مطرح میشود. وقتی مطلق بخواهد صفات اندماجی خود را بروز دهد، همان صفات مندمج را بهصورت مفصل و متعین ظاهر میکند. پس این حالات بروز یافته همان احوال ذات میباشند، نه اینکه امری منفصل و جدای از حق بروز کرده باشد. در واقع موصوف به این صفات بارز، همان حقتعالی است که خویش را در صفتی خاص و تقیدی ویژه بروز و ظهور بخشیده است؛ و تجلی و ظهور چیزی جز مقید شدن آن ذات مطلق نیست. بر همین اساس با توجه به اینکه «ظهور» از مترادفات «تجلی» است، عبدالرزاق کاشانی در این زمینه مینویسد: «ظاهر الممکنات: هو تجلی الحق بصور أعیانها و هو المسمی بالوجود الإضافی و قد یطلق علیه ظاهر الوجود(۲) ظاهر از ممکنات عبارت است از تجلی حق به صور اعیان و صفات آنها که به نام وجود اضافی نامیده میشود گاهی بر آن ظاهر وجود اطلاق میگردد».
به عبارتی آنچه در عرفان نظری بهعنوان تجلی مورد بحث واقع میشود، حالت وجودی تجلی حقتعالی است. اصلاً ایجاد عالم و ممکنات ناشی از تجلی وجودی حضرت حق است؛ زیرا ایجاد و آفرینش، همان ظهور و بروز اسماء و صفات خداوند با تعینات اسمی و حاصل تجلیات نزولی حقتعالی است.
برای روشن شدن «تجلی وجودی» میتوان از مثال آینه و صورتهای گوناگون بهره جست؛ به این صورت که اتاقی را در نظر آورید که آینهکاری شده است. بعضی از این آینهها مقعر و بعضی محدب و پارهای مسطحاند؛ همچنین بعضی رنگیاند، بارنگهای مختلف و برخی بیرنگ؛ نیز پارهای زنگار بسته برخی صیقلیاند؛ و همچنین شکلها و اندازههای متفاوت دارند و در جهات و زاویههای گوناگون تعبیهشدهاند. وقتی انسان وارد این اتاق میشود و در وسط آن میایستد، هزاران تصویر انسان از همان یک فرد در این آینههای مختلف پدید میآید و هرآینهای بهحسب استعداد و اندازه و رنگ و شکل خود، تصویر و جلوهای خاص از همان یک انسان پدیدار میکند. در این مجموعه هرچند هزاران انسان با ویژگیهای مختلف دیده میشود، همگی تجلیات و جلوههای همان یک انسان ایستاده در وسط اتاقاند.
بر همین اساس هر موجودی بهقدر استعداد و خصوصیات خود، وجود نما و حقنماست. در این میان یک وجود بیش نیست ولی آینهها موجب میشوند، وجودات و موجودات دیده شوند. در واقع همه عالم آینههایی هستند که حقتعالی در همه این آینهها بهقدر سعه و استعدادشان تجلی کرده است و از همین رو عالم خلقت آیات و نشانههای آن بینشان و همه حق نمایند.(۳) در لسان قرآن کریم از این نوع تجلیات، به «یوم» تعبیر شده است:
«تجلیات که همان ظهورات است در لسان قرآن مجید و روایات اهل عصمت و وحی که در حقیقت مرتبه نازله قرآن و به مثابت بدن آن و قرآن اصل و روح آنها است، تعبیر به یوم شده است، کُلَ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ؛ این تجلیات و ظهورات، انفطار موجودات از ذات واجب تعالی و اشتقاق این کلمات وجودیه از مصدرشان که وجود واجب است و همگی قائم به اویند به نحو قیام فعل به فاعل و معلول به علت و فرع به اصل».(۴)
ب: «تجلی شهودی» که در عرفان عملی مطرح میشود. توضیح آنکه: عارف در سیر و سلوک خود، تزکیه نفس و برطرف نمودن حجابهای درونی، بارقهای غیبی و انوار الهی را از حقتعالی دریافت میدارد و حقایقی بر وی گشوده میشود که از آنها به «تجلی شهودی» تعبیر میشود. «ملا عبدالرزاق کاشانی»، در این زمینه میفرماید: «فان التجلی هو الظهور و کشف الحجاب(۵) تجلی همان ظهور و کشف حجاب است.» و در جای دیگر مینویسد: «التجلی: ما یظهر للقلوب من انوار الغیوب(۶) تجلی انوار غیوبی است که بر قلبها ظاهر میشود».
«ابن عربی»، تجلی سلوکی را چنین بیان میکند: «(التجلی هو) ما ینکشف للقلوب من أنوار الغیوب بعد «الستر». فان قلت: «و ما الستر»؟ - قلنا: (الستر هو) کل ما سترک عن ما یفنیک(۷): تجلی آن انوار غیوبی که بعد از ستر، برای قلوب کشف میشود؛ و اگر بگویی «ستر» چیست؟ میگوییم ستر (عبارت است از) تمام آن چیزی است که تو را میپوشاند ازآنچه تو را فانی میکند». در این نوع تجلی نیز میتوان از مثال آینه کمک گرفت، همانطور که هر مقداری آینه از کدورت و گرد و خاک، عاری باشد، تصویر را شفافتر نشان میدهد، آینه جان سالک نیز اگر از گرد و غبار معصیت خالی باشد، بهتر میتواند حقایقی از عالم غیب را نشان دهد.
درواقع انسان سالک با انجام واجبات و ترک محرمات و مراقبه و عبودیت و بندگی، با گذراندن مدارج عالی و طی نمودن مراتب کمال، این قابلیت را پیدا میکند که به حقایقی از عالم غیب دست پیدا کند و اولین تجلی سلوکیای که در این زمینه برای سالک الی الله حاصل میشود، تجلی افعالی است که خاستگاه آن فعل حق و باعث فنای افعال و نیل به توحید افعالی و مشاهده حصر افعال در فعل واحد حق است. رؤیت این نوع تجلیات توسط عارف را اصطلاحاً «محاضره» مینامند.
بعد از تجلی افعال، زمانی که سالک برخی منازل سیر و سلوک را پشت سر گذاشت، تجلی صفات، برایش رخ میدهد که موطن آن، اسماء حسنی و کمالات ذات است و باعث فنای صفات سالک و حصر صفات کمال در حقتعالی است. به این نوع تجلیات «مکاشفه» گفته میشود؛ و درنهایت وقتی سالک، آخرین منازل سلوک را طی نمود و مستعد قبول توحید ذاتی شد، تجلی ذاتی برایش متجلی میگردد که باعث فنای ذاتی سالک و مشاهده همه موجودات در وجود حضرت حق است، که با عنوان «مشاهده» از این مقام یاد میکنند.(۸)
نازلترین این مراتب آن است که در عالم وجود فعلی جز فعل حق دیده نشود و دومی آن است که صفتی جز صفت حق دیده نگردد و سومی آن است که وجودی جز وجود حق دیده نشود.
نتیجه:
تجلی به معنای ظاهر شدن، آشکار شدن است که با ظهور، بروز، فیض، تنزل، تطور، تشأن مترادف است و در اصطلاح اهل معرفت در دو معنا به کار رفته است:
۱- «تجلی وجودی» که در عرفان نظری مطرح میشود و بُعد هستیشناسی دارد و مترادف خلق و آفرینش به کار میرود و معنای آن ظهور و بروز اسماء و صفات خداوند با تعینات اسمی و در نتیجه ایجاد نظام هستی است.
۲-«تجلی شهودی» که در عرفان عملی مطرح میشود و معنای آن این است که عارف در سیر و سلوک خود و برطرف نمودن حجابهای درونی، حقایقی بر قلب وی گشوده میشود و به تجلی افعالی، صفاتی و ذاتی نائل میگردد.
منابع جهت مطالعه:
۱- تجلی و ظهور در عرفان نظری، سعید رحیمیان.
۲- مفهوم و ماهیت تجربه دینی و عرفانی، حسین روحانی نژاد.
۳- نقش تجلی در مقامات سلوک، مهدی نوریان، هاشم باقر زاده.
کلمات کلیدی:
تجلی، شهود، ظهور، فنا.
پینوشتها:
۱. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، مرتضوی، تهران، ۱۳۷۵ ش، ج۱، ص۸۹.
۲. کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، بیدار، قم، چاپ دوم،۱۳۷۰ ش، ص۴۳.
۳. ر. ک امینی نژاد، علی، حکمت عرفانی؛ تحریری از درسهای عرفان نظری استاد سید یدالله یزدان پناه، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، قم، ص۱۷۹ الی ۲۰۰.
۴. حسنزاده آملی، حسن، انسان کامل از دیدگاه نهجالبلاغه، الف لام میم، تهران،۱۳۸۳، ص۸۹.
۵. کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرین (کاشانی)، انتشارات بیدار، قم،۱۳۸۵، ص۶۳۴.
۶. کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، بیدار، قم، چاپ دوم،۱۳۷۰ ش، ص۱۵۵.
۷. ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکیه (اربع مجلدات)، دارالصادر، بیروت، ج۲، ص۱۳۲.
۸. جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران،۱۳۷۰، ص۱۱۶.