فلسفه لباس روحانیت چیست و از چه زمانی مرسوم شده است؟
اصل عمامه وعبا - منهای تغییراتی مانند رنگ- از زمان پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ص) رایج بوده است و آن بزرگواران، از لباس عمامه وعبا استفاده می نمودند.
{در روایات نیز به این نوع لباس سفارش شده است. از احادیث موجود در کتب روایی شیعه و سنّی استفاده میشود که پوشیدن عمامه و عبا بخشی از سنّت معصومان(ع) است؛ از آن جمله:
۱. جابر نقل کرده است: پیامبر اکرم(ص) در هنگام فتح مکه، در آغاز ورود به مکّه عمامهای مشکی بر سر داشت.(۱)
۲.امام علی(ع) فرمود: «رسول خدا(ص) در روز عید غدیر، عمامهای بر سرم گذاشت و گوشه آن را پشت سرم آویزان کرد؛ آن گاه فرمود: «خدای متعال در جنگ بدر و حنین مرا با فرشتگانی کمک کرد که با چنین عمامه هایی معمّم بودند.»(۲)
۳. در روز عید غدیر، هنگامی که پیامبر خواست علی(ع) را به عنوان جانشینی خود معیّن کند، با دست مبارک خود، عمامهای سیاه بر سر علی(ع) پیچید و یک طرف آن را بر دوش وی افکند. در روایت دیگر آمده که چون عمامه را بر سر حضرت نهاد فرمود: «العمامه تیجان العرب؛ عمامه، تاج عرب است».(۳) مرحوم مجلسی نقل میکند که پیامبر در حال مسافرت و حضور در محل، خیلی از اوقات، عمامه سیاه بر سر مینهاد.(۴)
۴. زید بن صوحان نقل میکند: علی(ع) در آغاز خلافتش در «ذیقار» خطبه خواند در حالی که عمامه سیاه بر سرداشت.(۵) همچنین در جنگ صفین، در زمانی که تصمیم گرفت حمله سختی به لشکر معاویه بکند، عمامه سیاهی که از رسول خدا نزد وی بود، بر سر نهاد.(۶) امام مجتبى(ع) بعد ازشهادت پدر در مسجد کوفه در حالی که عمامه سیاه بر سر داشت، برای مردم خطبه خواند.(۷) امام سجاد(ع) در حالی به مسجد پیامبر در مدینه وارد میشد که عمامه سیاه بر سر داشت.(۸)
عمامه بر سر گذاشتن، پس از ظهور اسلام در کشورهای اسلامی رواج یافت. در آغاز اهل فضل و علمای دین،و اندک اندک دیگر طبقات جامعه آن را پذیرفتند. حتی در دوره خلفا سپاهیان عمامه سیاه داشتند.(۹)
در زمان قدیم عمامه، عبا و قبا، مختص گروه خاصى از مؤمنان نبود بلکه افراد صالح و متدین این لباس را مى پوشیدند . بعدها به تدریج تنها علماى دینى در این لباس ماندند و این لباس به عنوان علامت و نشانه علماى اسلام به حساب آمد ونشانه جایگاه وشخصیت آنان محسوب می شد.
در حال حاضر یکى از شرایط پوشیدن عمامه و قبا و عبا داشتن صلاحیت لازم است . اگر کسى داراى آن شرایط نباشد اگر بپوشد، کار نادرست انجام داده است و مانند کسى مىماند که لباس پزشکى بپوشد در حالى که شرایط پزشکی را ندارد.
در قدیم براى پوشیدن این لباس، تنها صلاحیت اخلاقى کافى بود. به همین جهت بسیارى از تاجران و پزشکان هم این لباس را مى ئپوشیدند ولى امروزه یکى از شرایط این لباس، کسب علوم اسلامى و تبلیغ دین است. در حقیقت باید به عنوان یک لباس کار و اعلام آمادگى براى پاسخگویى به پرسشهاى دینى، به آن نگاه شود. نه یک امتیاز اجتماعى و از سوء استفاده احتمالى برخى در این لباس باید جلوگیرى کرد.
فلسفه دیگر این لباس این است جایگاه صنفى بسیارى از اقشار جامعه اقتضا مىکند که از سایر اقشار مردم باز شناخته شوند؛و داراى یک نوع لباس مشخص باشند مانند نیروهاى نظامى و انتظامى و... درباره روحانیان نیز چنین است. بر اساس روایات متعدد «العلماء ورثه الانبیاء» «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا الى رواه احادیثنا فانهم حجتى علیکم و... »روحانیان، امانت داران ائمه اطهار(ع) و مرجع روحى و معنوى و اجتماعى و... مردم مىباشند؛از این رو نیازمند لباسى مشخص مىباشند تا بدین وسیله در جامعه مشخص شوند و مراجعه به آنها در مواقع نیاز آسانتر باشد.
در موقع نماز جماعت تأکید شده که امام جماعت دارای لباس خاصی روحانیت باشد چنان که امام صادق(ع) فرمود: «شایسته نیست که امام جماعت بدون عبا و عمامه باشد» (۱۰)
پوشیدن این لباس، هر چند شأن و منزلتى نسبت به سایر اقشار مردم براى روحانیان ایجاد نمى کند، ولى موجب تعظیم شعائر الهى مى گردد که مورد اهتمام قرآن است. وجود شخصیت هاى وارسته جامعه که به عنوان سمبل و مظهر علم و تقوا و وارستگى و ارزشهاى اسلامى و ملبس به لباس رسول اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) باشند، از شعائر الهى مى باشد. و نیز در حفظ و گسترش ارزشهاى الهى و اسلامى در جامعه و تقویت هویت مذهبى در مقابل تهاجم ارزشهاى بیگانه، بسیار مؤثر است.
خصوصا در جامعه ما که متأسفانه تحت تأثیر تهاجم فرهنگی غرب، حتی لباس سنتی و بومی خویش را حفظ نکرده است.
بنابراین وجود قشر خاصی در جامعه با لباس مذهبی و سنتی، نماد پایداری در مقابل هجوم فرهنگ و ارزش های غربی است و مایه فخر و مباهات محسوب می گردد. از سوی دیگر این لباس نماد جایگاه وموقعیت علوی ومر جعیت دینی به حساب می آید .اگر به این لباس عنایت شده ،از آن روست که علما با پوشیدن این لباس جایگاه خودر ا مشخص وپاسخگوی مسایل دینی مردم باشند.
پینوشتها:
۱. میزان الحکمه، ج ۴، ص ۲۷۶۵، ح ۱۸۰۹۶.
۲. احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری (سنن بیهقی)، ج ۱۰، ص ۱۴.
۳ـ وسائل، ۳۶۰، ص ۳۷۷ ـ.
۴ـ بحار الانوار، ج ۱۶، ص ۲۵۰.
۵ـ همان، ج ۳۲، ص ۶۲.
۶ـ همان، ص ۵۱۰ ـ۵۱۱.
۷ـ سیاهپوشی... ص ۱۱۲.
۸ـ وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۳۷۸، حدیث ۹.
۹ـ دائرة المعارف فارسی، غلامحسین مصاحب، ج ۲، ص ۱۷۶۹۴.
۱۰ وسایل، ج ۳، ص ۳۲۹، باب ۵۳، ح ۱.