آیا روح سرگردان داریم؟
برای پاسخ به این سوال باید روشن شود که منظور از روح سرگردان چیست. آیا منظور روحی است که جسمش در بین مرگ و زندگی مانده، مثل کسی که دچار کما شده است؟ یا روحی که لحظه مرگ را می گذراند و نمی داند که چه حالی در انتظار اوست؟ یا روحی که در برزخ قرار دارد و هنوز در بند تعلقات دنیایی خویش است؟
شاید نزدیک ترین تعبیر به روح سرگردان در متون دینی، تعبیر سکرات مرگ است. حالتی شبیه مستی که سبب می شود، شخص هیچ چیز را درک نکند:
«وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحیدُ؛[ق/۱۹] و سرانجام، سكرات (و بیخودى در آستانه) مرگ بحق فرامى رسد (و به انسان گفته مى شود این همان چیزى است كه تو از آن مى گریختى»
«" سكره مرگ" حالتى است شبیه به" مستى" كه بر اثر فرا رسیدن مقدمات مرگ، به صورت هیجان و انقلاب فوق العاده اى به انسان دست مى دهد، و گاه بر عقل او چیره مى گردد، و او را در اضطراب و ناآرامى شدیدى فرو مى برد. چگونه چنین نباشد در حالى كه مرگ یك مرحله انتقالى مهم است كه باید انسان در آن لحظه تمام پیوندهاى خود را با جهانى كه سالیان دراز با آن خو گرفته بود قطع كند، و در عالمى گام بگذارد كه براى او كاملا تازه و اسرار آمیز است، به خصوص اینكه در لحظه مرگ انسان درك و دید تازه اى پیدا مى كند، بى ثباتى این جهان را با چشم خود مى بیند، و حوادث بعد از مرگ را كم و بیش مشاهده مىكند. اینجا است كه وحشتى عظیم سر تا پاى او را فرا مى گیرد و حالتى شبیه مستى به او دست مى دهد ولى" مست" نیست.»[۱]
پس اگر منظور از سرگردانی، همین حالت شبیه مستی را شامل شود، روح در هنگام جدا شدن از بدن، دچار چنین حالتی می شود. و در کتاب فرهنگ شیعه نیز همین تعبیر را برای سکرات مرگ آورده است:
« سكرات مرگ: این كلمه از ریشه «سُكر» است به معناى از كار افتادن عقل انسان[۲]. سكرات مرگ همان سختى هایى است كه هنگام مرگ پیش مى آیند و آدمى را سرگردان و حیران مى كنند[۳]»[۴]
اما اگر منظور روح انسان های به کما رفته یا نظیر آن است، باید گفت که حال کسانی که این گونه هستند، شبیه حالت خواب است. در خواب ارتباط روح و جسم کم می شود و در کما همین اتفاق می افتد. هر چند شاید ارتباط در کما بسیار ضعیف تر از حالت خواب باشد. پس همان تجربیاتی که در خواب داشته ایم، برایمان روشن می کند که روح شخص به کما رفته در چه حالی است. این روح ممکن است بتواند حقایقی را از عوالم دیگر ببیند، همان گونه که رویای صادقه رخ می دهد. یا اینکه روح اسیر اعمال و تفکرات و تعلقات خویش بماند، همان گونه که اکثر رویاهای ما بدین گونه است.
و درباره نوع سومی که در ابتدا مطرح شد، دلیل قطعی و روشنی پیدا نشد. اما بعضی از مکاشفات نوعی از آن را نشان می دهد که دو مورد در ذیل نقل می شود:
آقای ابوالقاسم فرزانه می نویسد: «جناب شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به نخودکی رحمه الله هر موقع از برابر یکی از حمامها عبور می کرد حالش تا حدی منقلب می گردید، بطوری که از چهره اش نمایان بود که ناگهان دچار ناراحتی شده است. یک نشانه دیگر دگرگون شدن حال شیخ این بود که مرتباً استغفار میکرد و لا اله الا الله می گفت اما با لحنی که پیدا بود ناشی از تعجب و ناراحتی است. موقعی که علت آن دگرگونی احوال پرسیده شد شیخ گفته بود: « به صاحب این حمام که چندی است از دنیا رفته درجه روحی پستی داده شده است. تعلق خاطرش به دنیا و مال دنیا خیلی شدید بود و هنوز هم موقعیت خود را درست درک نکرده است و نمیداند که از دنیا رفته است و دائماً سر حمام است و ناله و افغان دارد که چرا اموال او را تصرف میکنند. هر وقت از جلو این حمام عبور می کنم وضع او باعث ناراحتی من می گردد»
یکی از اهل علم نقل میکند: در خدمت جناب شیخ به قبرستانی برای فاتحه رفتیم. شیخ به من فرمودند گوش کن از این قبر چه صدائی می شنوی. بر اثر توجه ایشان شنیدم که از آن قبر صدا می آمد. « خیار سبز است - کاکل بسر است. » بعد به قبر دیگری اشاره کردند شنیدم میگفت: لا اله الا الله. فرمودند: صاحب قبر اول بقال بود و هنوز با اینکه چند سال است از فوت او می گذرد خیال میکند زنده و مشغول فروش خیار است. دومی مردی بود اهل دل و ذکرِ، در آن عالم هم مشغول ذکر حق است.
این مکاشفات قطعی و مسلم نیستند، اما احتمال چنین امری را نشان می دهند.
[۱]. تفسیر نمونه، ج۲۲، ص: ۲۵۴.
[۲]. مفردات راغب، ۲۴۲.
[۳]. مجمع البیان مجلّد ۱۰- ۹/ ۱۴۵؛ المیزان، ۱۸/ ۳۴۸.
[۴]. فرهنگ شیعه، ص: ۴۱۰.