تجلی به معنای ظاهر شدن و آشکار گشتن است. پس قبل از هر چیز باید دقت کنیم که معنای تجلی خدای متعال، در یک انسان، حلول خدا در انسان نیست. چون یک موجود بی نهایت نمی تواند در یک موجود محدود، حلول کند و حلول خدا در هر چیزی، یک اندیشه واضح البطلان است.
اما اگر معنای صحیح تجلی خدای متعال را در نظر بگیریم، امری کاملا ممکن، بلکه محقق شده است! و تمام عالم، تجلی خدای متعال است. چون هر امری، آیت و نشانه ای از خدای متعال است که او و صفاتش را ظاهر می کند.
البته تجلی تام و کامل خدای متعال، به گونه ای است که هیچ موجودی تحمل آن را ندارد:
«انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً[اعراف/۱۴۳] هنگامى كه پروردگارش بر كوه جلوه كرد، آن را همسان خاك قرار داد و موسى مدهوش به زمین افتاد.»
علامه طباطبایی در ذیل این آیه روایتی را بیان کرده اند که مناسب این بحث است:
هشام روایت كرده كه گفت: نزد امام صادق (ع) بودم كه ناگاه معاویة بن وهب و عبد الملك بن اعین بر آن جناب در آمدند، معاویة بن وهب رو به آن حضرت نمود و عرض كرد: شما در باره روایتى كه مى گوید رسول خدا (ص) پروردگار خود را دیده چه مى گویید؟ و اگر این روایت بنظر شما صحیح است رسول خدا (ص) پروردگار خود را به چه صورتى دیده؟ و همچنین روایتى كه مى گوید مؤمنین در بهشت پروردگار خود را مى بینند؟ اگر این نیز صحیح است به چه صورتى خواهند دید؟
حضرت تبسمى نمود و فرمود: اى معاویه! چقدر زشت است كه مردى هفتاد یا هشتاد سال از عمرش بگذرد، و در این مدت در ملك خدا زندگى نموده و از نعمتهاى خداوندى بهره مند باشد و خدا را آن طور كه باید نشناسد؟ آن گاه فرمود: اى معاویه! محمد بن عبد اللَّه (صلوات اللَّه علیه) پروردگار خود را ندید، و خداوند بزرگتر از آن است كه بمشاهده چشمها در آید، باید دانست كه رؤیت دو گونه است، یكى رؤیت به چشم و یكى رؤیت به قلب، هر كس مقصودش از رؤیت خدا رؤیت به قلب باشد او مصیب است و به خطا نرفته و هر كس مقصودش از آن رؤیت به چشم باشد او دروغ گفته و به خداى تعالى و آیات او كفر ورزیده، براى اینكه خود رسول خدا (ص) فرمود: هر كس خدا را به خلق خدا تشبیه كند كافر شده است.
پدرم نیز از پدرش از حسین بن على (ع) روایت كرده كه فرمود: شخصى از امیر المؤمنین (ع) پرسید: اى برادر رسول خدا آیا پروردگار خود را دیده اى؟ حضرت فرمود: من هرگز عبادت نمى كنم پروردگارى را كه ندیده ام و لیكن چشمها او را به مشاهده اعیان نمى بیند، بلكه دلها او را به حقیقت ایمان مى بیند.
اى معاویه! چطور ممكن است مؤمن پروردگار خود را به مشاهده بصرى ببیند؟ و حال آنكه هر چیزى كه در چشم بگنجد و به رؤیت در آید آن چیز بدون شك مخلوق است و مخلوق را هم ناچار خالقى مى باید، پس هر كس چنین ادعایى بكند خدا را مخلوق و حادث دانسته، و هر كس او را به مخلوقات او تشبیه كند براى او شریكى اتخاذ نموده.
واى بر چنین مردمى، مگر نشنیده اند كلام خداى را كه فرموده:" لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ[انعام/۱۰۳] چشمها او را نمى بینند ولى او همه چشمها را مىبیند و او بخشنده (انواع نعمتها، و با خبر از دقایق موجودات،) و آگاه (از همه) چیز است.؟" و آن كلام دیگرش را كه خطاب به موسى نموده و فرموده:" لَنْ تَرانِی وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً"، تازه آن تجلى هم كه به كوه كرد و كوه را به آن صورت در آورد به این نحو بود كه از نور بى پایان خود مقدارى را كه- در مثل- از سوراخ سوزن عبور كند ظاهر ساخت، و سرزمین طور را آن طور متلاشى و كوهها را منهدم ساخت و موسى از ترس افتاد و مرد، بلكه مرد و افتاد،" فَلَمَّا أَفاقَ" یعنى وقتى خداوند جان او را دوباره به كالبدش برگردانید.[۱]
[۱]. ترجمه المیزان، ج۸، ص: ۳۲۹.