چرا امام حسين(ع) در زمان معاويه اقدام به قيام نكرد؟
اينكه چرا امام(ع) در مقابل معاويه اقدام به قيام نكرد، ريشه در اموري دارد:
يك. وجود صلحنامه
امام(ع) در يكي از جواب هاي خود به نامه هاي معاويه، خود را پايبند به صلح نامه معاويه با امام حسن(ع) معرفي كرده و اتهام نقض آن را از خود به دور دانسته است. «و معاذ اللَّه ان انقض عهداً عهده اليك اخي الحسن(ع)»{موسوعة كلمات الامام الحسين(ع)، ص ۲۳۹}.
اما سؤال اينجا است كه مگر معاويه پس از ورود به كوفه و در حاليكه هنوز جوهر صلحنامه خشكيده نشده بود، آن را زير پا نگذاشت و خود را غير ملتزم به آن معرفي نكرد؟{الارشاد، مفيد، ص ۳۵۵}: «الا و اني كنت منيّت الحسن أشياء و اعطيته اشياء و جميعها تحت قدميَّ لا أفي بشيء منها له». پس چگونه امام حسين(ع) خود را پايبند به صلحنامهاي ميداند؟
جواب اين پرسش را ميتوان از مناظر گوناگوني ارائه كرد
۱. اگر در عبارات معاويه دقت كنيم، در عبارت نقل شده از او صريحاً نقض صلحنامه فهميده نميشود، بلكه ميگويد: «اني كنت منيّت الحسن اشياء و اعطيته اشياء» ؛ يعني، «من به [امام] حسن(ع) چيزهايي را وعده دادم.» كه ممكن است اين امور وعده داده شده خارج از مفاد صلحنامه باشد كه معاويه خود را به آنها پايبند نميداند. بنابراين خود را ناقض اصل صلحنامه به حساب نميآورد و يا لااقل ميتواند ادّعاي عدم نقض از سوي خود را توجيه كند.
۲. بايد ميان شخصيت سياسي معاويه و امام حسين(ع) تفاوت اساسي قائل شد، همچنانكه اين تفاوت ميان شخصيت سياسي معاويه و امام علي(ع) وجود داشت.
معاويه اصولاً عنصري سياسي كار بود كه حاضر است در راه رسيدن به اهداف خود، هر ننگ و نيرنگي را به كار بَرَد؛ چنانكه نمونه هاي فراواني از اين نيرنگها را ميتوانيم در زمان درگيري او با امام علي(ع) مشاهده كنيم. بهانه قرار دادن خون عثمان، تحريك طلحه و زبير، قرآن بر سر نيزه كردن در جنگ صفين و شبيخون به شهرهاي تحت تسلّط حضرت علي(ع) به منظور فشار بر حكومت علوي و ... تنها اندكي از آن موارد است. اما در مقابل، امام حسين(ع) عنصري ارزشي، مكتبي و اصولي است كه حاضر نيست از هر وسيله اي براي پيروزي و موفقيت ظاهري خود استفاده كند؛
بنابراين طبيعي است كه امام(ع) نتواند تعهدي را كه برادرش امام حسن(ع) به معاويه داده است - حتي با وجود نقض معاويه - پايمال كند.
۳. بايد شرايط آن زمان را در نظر گرفت و به پيامدهاي عدم تعهد امام(ع) به صلحنامه دقّت كرد. معاويه در آن زمان حاكم بلا منازع جامعه اسلامي بود كه گستره حكومت او سر تا سر مملكت اسلامي - از شام گرفته تا عراق و حجاز و يمن - را در بر ميگرفت و در هر گوشه، عوامل او به شدّت از سياستهاي او تبليغ و دفاع ميكردند.
او كه در زمان درگيري اش با امام علي(ع)، توانست كوتاهي هاي خود را در ياري رساندن به عثمان در فتنه منجر به قتل او، پنهان كرده؛ بلكه براي شاميان خود را تنها منتقم خون عثمان به حساب آورده، بديهي است كه در اين زمان - كه هيچ قدرتي در مقابل او وجود ندارد - به راحتي ميتواند در صورت عدم پايبندي امام حسين(ع) به صلحنامه، او را در سرتاسر مملكت اسلامي به عنوان عنصري سست پيمان، خارجي و ناقض عهد معرّفي كند و افكار عمومي جامعه را عليه امام(ع) شكل دهد.
دو. موقعيت معاويه
شخصيت معاويه در نزد مردمان آن زمان و به ويژه شاميان، به گونه اي مثبت تلقي ميشد كه همين امر قيام عليه او را مشكل ميساخت؛ زيرا آنان او را به عنوان صحابي پيامبر اكرم(ص)، كاتب وحي و برادر همسر پيامبر(ص) ميشناختند و به نظر آنان، معاويه نقش فراواني در رواج اسلام در منطقه شامات و به ويژه دمشق داشته است.
همچنين تجربه حكومتداري او و افزوني سنّش بر امام حسن(ع) و امام حسين(ع)، دو عامل ديگري بود كه خود در نامه هايش به امام حسن(ع) به عنوان عواملي براي اثبات بيشتر شايستگياش مطرح ميكرد: «... و لكن قد علمت اني اطول منك ولاية و اقدم منك لهذه الامّة تجربة و اكبر منك سنّاً ... فادخل في طاعتي»{مقاتل الطالبيين، ص ۴۰}. و طبيعتاً ميتوانست در مقابله با امام حسين(ع)، مانور بيشتري روي آنها بدهد.
سه. سياستمداري معاويه
پس از انعقاد قرارداد صلح گرچه معاويه از هر فرصتي براي ضربه زدن به بني هاشم - به ويژه خاندان علوي - استفاه ميكرد و در اين راه حتي تا مسموم كردن و به شهادت رساندن امام حسن(ع) پيش رفت؛{الارشاد، ص ۳۵۷}. اما در ظاهر چنين وانمود ميكرد كه به بهترين وجه ممكن، با اين خاندان - به ويژه شخص امام حسين(ع) - مدارا ميكند و حرمت آنان را پاس ميدارد. در اين راستا ميتوانيم ارسال هداياي فراوان ماهانه و سالانه از سوي معاويه براي شخصيتهايي چون امام حسن(ع)، امام حسين(ع) و عبداللَّه بن جعفر را شاهد بياوريم. آنان با توجّه به اينكه خود را در بيت المال ذي حق ميدانستند و نيز به جهت آنكه موارد مصرف مناسبي براي خرج آن سراغ داشتند، اين هدايا را ميپذيرفتند.{موسوعة كلمات الامام الحسين(ع)، ص ۲۰۹ و ۲۱۰}.
اين مدارا تا آنجا بود كه در آستانه مرگ به فرزندش يزيد، سفارش امام(ع) را نموده و ضمن پيشبيني قيام او، از يزيد خواست كه او را به قتل نرساند.{الاخبار الطوال، ص ۲۲۷؛ تجارب الامم، ج ۲، ص ۳۹}.
علّت در پيش گرفتن اين سياست روشن بود؛ زيرا معاويه با انعقاد صلح با امام حسن(ع)، حكومت خود را از بحران مشروعيت نجات داد و در بين مردم به عنوان خليفه مشروع، خود را معرفي كرده و نميخواست با آغشته كردن دست خود به خون امام(ع)، در جامعه اسلامي چهرهاي منفور از خود به جا گذارد. بر عكس سعي داشت تا با هر چه نزديكتر نشان دادن خود به اين خاندان، چهرهاي وجيه براي خود فراهم آورد. علاوه بر آنكه به خيال خود با اين سياست، آنان را وامدار خود كرده و از هر اقدام احتمالي آنان پيشگيري ميكند؛ چنانكه در يكي از بخششهاي كلان خود به امام حسن(ع) و امام حسين(ع)، در مقام منّتگذاري بر آن دو گفت: اين اموال را بگيريد و بدانيد كه من پسر هند هستم و به خداوند سوگند كه هيچكس قبل از من به شما چنين هدايايي نداده و بعد از من نيز چنين نخواهد شد».
امام حسين(ع) براي آنكه نشان دهد كه اين بخششها نميتواند قابل منّتگذاري باشد، در جواب فرمود: «به خداوند سوگند كه نه قبل از تو و نه بعد از تو هيچكس نميتواند چنين بخششي را به دو مردي داشته باشد كه با شرافتتر و با فضيلتتر از ما دو برادر باشد».{تاريخ ابن عساكر، ترجمة الامام الحسين(ع)، ص ۷، ح ۵.}
همچنين از سوي ديگر معاويه ميدانست كه در پيش گرفتن سياست خشونت، نتيجه عكس خواهد داد؛ زيرا توجه مردم را به اين خاندان بيشتر جلب خواهد كرد و در دراز مدّت موجبات نفرت آنها از حكومت معاويه را فراهم خواهد آورد و به طور طبيعي ياوراني را به دور اين شخصيتها جمع خواهد كرد. مهمتر اينكه معاويه در آن زمان، از ناحيه امام حسين(ع) - با توجه به شرايط زمانه - احتمال خطر جدّي نميديد و سعي داشت تا با در پيش گرفتن اين سياست، ريشههاي خطر را براي دراز مدت بخشكاند. در نقطه مقابل امام حسين(ع) از هر فرصتي براي زير سؤال بردن حكومت معاويه، بهره ميگرفت. نمونه آشكار آن نگاشتن نامه به معاويه و يادآور شدن جنايات و بدعتهاي او{بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۱۲.} و نيز مقابله شديد با ولايت عهدي يزيد بود.{تاريخ يعقوبي، ج ۲، ص ۲۲۸؛ الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۱۸۶.} البته امام(ع) خود به خوبي ميدانست كه در صورت قيام عليه معاويه - به ويژه با توجه به اين سياستهاي معاويه - افكار عمومي او را ياري نكرده و با توجه به ابزارهاي تبليغاتي حكومت، حق را به معاويه خواهند داد.
چهار. شرايط زمانه
هرچند عدّه اي از كوفيان بلافاصله پس از شهادت امام حسن(ع)، به امام حسين(ع) نامه نگاشته و ضمن عرض تسليت به او، خود را منتظر فرمان امام(ع) معرفي كردند؛{تاريخ يعقوبي، ج ۲، ص ۲۲۸}. اما آن حضرت ميدانست كه با توجّه به عواملي همچون ثبات و استحكام قدرت مركزي در شام، تسلّط كامل باند اموي بر شهر كوفه، سابقه عملكرد سوء كوفيان در برخورد با امام علي(ع) و امام حسن(ع)، چهره به ظاهر وجيه معاويه در بيشتر نقاط مملكت اسلامي و ... در صورت قيام احتمال موفقيت در حدّ نزديك صفر خواهد بود و چنين قيامي به جز هدر دادن نيروهاي اندك، معرفي شدن به عنوان ياغي و خروج كننده بر حكومت به ظاهر اسلامي و شكست و كشته شدن خود نتيجهاي در بر نخواهد داشت.
در حاليكه در هنگام قيام عليه حكومت يزيد، شرايط زمانه كاملاً بر عكس اين شرايط بود