ماجرای مناظره یحیی بن اکثم با امام جواد (ع) و امام هادی (ع) چه بود؟
یحیى بن أکثم بن محمد تمیمی[۱] متولد ۱۵۹هجری و متوفی سال ۲۴۲ هجری قمری،[۲] از بزرگان اهل سنت زمان خود بود[۳] و پدرش نیز از بزرگان زمان محسوب میشد.[۴]
یحیی به مدت بیست سال منصب قضاوت را در اختیار داشت.[۵] او نزد مأمون دارای جایگاه رفیعی شد[۶] و حتی توانست منصب قاضی القضات را در زمان مأمون به دست آورد.[۷]
از یحیی مناظرات علمی بسیاری نقل شده است، به طوری که حتی مأمون از او خواست تا در مورد جانشین پیامبر(ص) با همدیگر گفتوگو و مناظره کنند.[۸]
علاوه بر اینها، یحیی بن اکثم، مناظرات و مکاتباتی نیز با برخی از ائمه اطهار(ع) داشت که به دو مورد آنها اشاره میکنیم:
۱. یکی از معروفترین مناظرات یحیی بن اکثم، مناظره او با امام جواد(ع) در زمان کودکی حضرتشان بوده است. این مناظره در زمان حساسی واقع شد که پیروزی امام در این مناظره در تثبیت جایگاهشان نزد عوام و خواص، نقش مهمی داشت. خلاصه جریان این مناظره چنین است:
زمانى که مأمون خواست دختر خود؛ امّ الفضل را به همسری امام جواد(ع) در بیاورد، اقوام و بزرگان بنیعباس نزد او آمده و گفتند: تو را قسم میدهیم؛ منصبی که به چنگ آوردهایم را از دست ما خارج مساز، و لباس عزّت و شوکتى را که پوشیدهایم درنیاور ... مأمون گفت: او از شما به خدا، پیامبر، سنّت و احکام الهى؛ فقیهتر و داناتر است، و در قرائت قرآن از همه شما آگاهتر، و به محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، ظاهر و باطن، خاصّ و عامّ، تنزیل و تأویل آن عالمتر میباشد. پس از وى پرسش کنید، اگر مطلب همان بود که شما گفتید از شما میپذیرم، و اگر مطلب همان بود که من گفتم خواهید دانست که او بهتر از شما است. آنان از نزد مأمون خارج شده و به دنبال یحیى بن اکثم فرستادند که در آن روز قاضى القضات بود، پس حاجت خویش را به او عرضه داشتند و وى را با هدایایى چند به طمع انداختند که با حیله و نیرنگ مسئلهاى مشکل در فقه براى آنحضرت طرح کند تا در جوابش درماند و نداند حکم آن چیست.
همگى حاضر شدند و امام جواد(ع) نیز حاضر شد، گفتند: اگر اجازه بدهید این قاضى سؤال کند، مأمون گفت: اى یحیى از أبو جعفر مسئلهاى فقهى بپرس تا دریابى جایگاه او در فقه و علم دین چگونه است، یحیى گفت: اى أبو جعفر درباره فردى که در حال احرام، شکارى را بکشد؛ نظرت چیست؟ فرمود: «آیا او را در حَرَم کشته یا خارج از آن؟ داناى به حکم بوده یا جاهل؟ از روى عمد کشته یا به خطا؟ بنده بوده یا آزاد؟ صغیر بوده یا کبیر؟ بار نخستش بوده یا قبلاً نیز انجام داده؟ صید از پرندگان بوده یا از دیگر جانوران؟ کوچک بوده یا بزرگ؟ بر کارى که کرده اصرار دارد یا پشیمان است؟ آیا در شب و در لانهاش آنرا کشته یا به روز و آشکارا؟ آیا آن فرد در حال احرام حجّ بوده یا احرام عمره؟» [با شنیدن این توضیحات] یحیى به گونهاى درمانده و زبون شد که آن امر بر هیچیک از اهل مجلس پوشیده نماند، و همه از پاسخ امام(ع) غرق در حیرت شدند.(در ادامه روایت، امام حکم تک تک این مصادیق را ذکر کرد).[۹]
برخی منابع در ادامه مناظره، سؤال و جواب دیگری را نیز نقل کردهاند:
آنگاه امام(ع) به او فرمود: «تو چه گویى درباره مردى که بامداد زنى بر او حرام بود هنگام برآمدن روز حلال شد و در نیمه روز بر او حرام و سپس ظهر حلال گشت و آنگاه عصر حرام شد و سپس در مغرب حلال و نیمه شب بر او حرام و سپیده دم حلال گشت و با بر آمدن روز حرام شد و آنگاه در نیمه روز حلالش گردید؟» یحیى و فقیهان جملگى مبهوت شده و گنگ ماندند. آنگاه مأمون گفت: اى ابا جعفر، خدایت عزیز دارد، این مسئله را براى ما توضیح بفرما. امام فرمود: «این مرد به کنیزى که بر او حلال نبود نگریست، بعد او را خرید و برایش حلال شد، سپس وى را آزاد کرد و بر او حرام شد، آنگاه او را به همسرى گرفت و حلالش شد، پس ظِهارش کرد و بر او حرام گشت؛ بعد کفّاره ظهار را پرداخت و حلالش شد، آنگاه او را یک طلاق داد و بر وى حرام گشت، سپس از طلاق خود رجوع کرد و حلالش شد، بعد مرد از اسلام برگشت و [زنش] بر او حرام شد، بعد توبه کرد و به اسلام باز آمد و زنش به همان نکاح پیشین به همسرى او بازگشت و حلال شد».[۱۰]
۲. موسى بن محمد بن رضا - برادر امام هادی(ع) – میگوید یحیى بن اکثم نامهاى به وى نوشت و در آن نامه از وى سؤالهایى کرد، از جمله درباره آیه «فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ فَسْئَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتابَ»،[۱۱] روى سخن با کیست؟ اگر با رسول خدا(ص) باشد لازمهاش این میشود که آنجناب به آنچه به او نازل شده شک داشته باشد و اگر روى سخن با غیر آنجناب باشد، لازمهاش این است که قرآن بر غیر آنحضرت نازل شده باشد.
موسى میگوید: من این سؤال را از برادرم پرسیدم، و آنحضرت فرمود: «... اما مخاطب در این آیه.... رسول خدا(ص) است، ولى آنجناب نسبت به آنچه به وى وحى شده بود شک و تردید نداشت، و از آنجا که جاهلان میپرسیدند چطور شد که خدا فرشتهاى به سوى ما مبعوث نکرد و چگونه فردى مبعوث کرد که در بینیاز نبودن از خوردن و نوشیدن و راه رفتن در بازارها مثل همه مردم است؛ لذا خداوند به پیامبرش وحى کرد [که اگر ادله تو براى آنان قانع کننده و مؤثر واقع نشد، این دلیل را برایشان بیاور] که نخست اهل کتاب را نزد خود و ایشان حاضر سازى، و در پیش روى این جاهلان از اهل کتاب بپرسى مگر پیامبران شما غیر بشر بودند؟ و مگر غذا نمیخوردند و نوشیدنى نمینوشیدند؟ و مگر در بازارها قدم نمیزدند؟! [وقتى همه گفتند: آرى، پیامبران ما همه از جنس بشر بودند و همه این لوازم بشرى را داشتند، آن وقت به ایشان بگو] خوب، پیامبر شما هم فردى مانند آن پیامبران است، و من نیز مثل آنها هستم. پس، اگر در این آیه فرموده: "اگر تو در شک هستى" با اینکه آنجناب شکى نداشته، خواسته است از دیدگاه جاهلان مردد سخن گفته باشد، همچنان که در آیه شریفه،"فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ"،[۱۲] با اینکه خداوند میداند رسول گرامیاش دروغ نمیگوید، و رسالت او را میرساند، با اینحال؛ آنجناب را مانند افراد مقابلش جایز الخطاء قلمداد کرده تا در مخاصمه، رعایت انصاف کرده باشد و گرنه هم خدا میدانست که رسول اکرم(ص) دروغ نمیگوید و هم آنحضرت میدانست که راستگو است، و تنها خواست تا در مقام احتجاج رعایت انصاف کرده باشد».[۱۳]
علاوه بر اینها، موارد دیگری نیز وجود دارد که یحیی بن اکثم با یکی از امامان به مناظره و گفتوگو نشست.[۱۴]
پی نوشت:
[۱]. ابن خلکان برمکی إربلی، أحمد بن محمد، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، محقق، إحسان عباس، ج ۶، ص ۱۴۷، بیروت، دار صادر، چاپ اول، ۱۹۰۰م.
[۲]. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج ۸، ص ۱۳۸، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، ۱۹۸۹م.
[۳]. ذهبی، محمد بن أحمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، تحقیق، بجاوی، علی محمد، ج ۴، ص ۳۶۱، بیروت، دار المعرفة للطباعة و النشر، چاپ اول، ۱۳۸۲ق.
[۴]. ذهبی، محمد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، محقق، تعدادی از محققان، اشراف، شعیب الأرناؤوط، ج ۱۲، ص ۶، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ سوم، ۱۴۰۵ق.
[۵]. بکجری مصری حکری، مغلطای بن قلیج، إکمال تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، محقق، أبو عبد الرحمن عادل بن محمد، أبو محمد أسامة بن إبراهیم، ج ۱۲، ص ۲۸۱، الفاروق الحدیثة، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
[۶]. ابن منظور انصاری، محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، محقق، روحیة النحاس، ریاض عبد الحمید مراد، محمد مطیع، ج ۲۷، ص ۲۰۴، دمشق، دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۰۲ق.
[۷]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۲، ص ۲۸۳، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
[۸]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج ۲، ص ۱۸۵، تهران، نشر جهان، چاپ اول، ۱۳۷۸ق.
[۹]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب، ج ۱، ص ۱۸۲، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، ۱۴۰۴ق؛ ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص ۴۵۱، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
[۱۰]. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق، مصحح، رسولی محلاتی، هاشم، ج ۲، ص ۳۵۷، تبریز، نشر بنی هاشمی، چاپ اول، ۱۳۸۱ق.
[۱۱]. یونس، ۹۴: «و اگر از آنچه به سوى تو نازل کردهایم در تردیدى، از کسانى که پیش از تو کتاب [آسمانى] میخواندند بپرس...».
[۱۲]. آل عمران، ۶۱: «پس هر که در اینباره پس از دانشى که تو را [حاصل] آمده، با تو محاجه کند، بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم سپس مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».
[۱۳]. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق، مصحح، رسولی محلاتی، هاشم، ج ۲، ص ۱۲۸، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، ۱۳۸۰ق؛ شیخ مفید، الاختصاص، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، محرمی زرندی، محمود، ص ۹۱، قم، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
[۱۴]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۱۳، ص ۷۲۸، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، محقق، مصحح، خرسان، محمد باقر، ج ۲، ص ۴۵۴، مشهد، مرتضی، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.