اشکال بر دلالت معجزه برای اثبات نبوت

پرسش:

در مورد شناخت معجزه مشکلاتی وجود دارد که دلالت آن را با تردید روبرو می سازد. اول اینکه راهی نیست که بتوان تشخیص داد که این فعل از عهده نوع بشر خارج است. دوم اینکه از کجا معلوم که خدا این قدرت را برای اثبات نبوت به آن فرد داده؟ سوم اینکه از کجا معلوم که قابل تعلیم و تعلم نیست؟ چهارم اینکه نمیتوان فهمید که معارض و مثل دارد یا نه. دیگر این که نمیتوان اثبات کرد که کسانی که شاهد معجزه هستند چشمانشان سحر نشده و دچار توهم نشده اند. نمیشود اثبات کرد که مدّعی نبوت قدرتش به امور معيني محدود نیست. همچنین نمیتوان ثابت کرد که شاهدان با رشوه یا تبانی، افسانه نساخته و دروغ نگفته اند.

 

پاسخ:

برای اینکه تمامی این شبهات به یک باره رفع بشود باید به چند نکته توجه بفرمایید:

نکته اول:

برخلاف قدرت مدعیان کاذب که محدود است، معجزه انبیا وصل قدرت بی کران الهی است، به همین خاطر به لحاظ عمق خارق العاده بودن قابل مقایسه با کارهای غیر انبیا نبوده و نیست.

هنوز کسی نمی تواند دریا را بشکافد و یک قوم را از آنها عبور بدهد، هنوز کسی نمی تواند مُرده زنده کند، یا ماه را بشکافد، یا یک شتر آبستن از دل کوه بیرون بیاورد. این کارهای مغلوب ناشدنی از عهده هیچ جن و ملک و اساسا هیچ ممکن الوجودی بر نمی آید، به همین خاطر در مورد ساحران ما می بینیم که مثلا یکی بخت مردم را می بندد، و دیگری آن را باز می کند.

در طول قرن های قبل از حضرت موسی(علیه السلام) و این چند هزار سال بعد از حضرت موسی(علیه السلام) انسان های زیادی بوده اند و برخی با اجنه هم در ارتباط بوده اند اما حتی کاری در حد نصف کار حضرت موسی(علیه السلام) را هم نتوانسته اند انجام بدهند.

این اتصال به قدرت الهی موجب می شود که انبیای صادق بدون ترس و واهمه خودشان از مردم درخواست کنند که شما بگویید ما چه کنیم تا ایمان بیاورید؟ مثلا به حضرت صالح(علیه السلام) گفتند یک شتر ماده آبستن از دل کوه بیرون بیاور! یعنی حتی جنسیت و آبستن بودن او را هم تعیین کرده بودند!! اما کسانی که مدعی صادقی نیستند خودشان تعیین می کنند که چه کاری را به عنوان معجزه انجام دهند.

خصوصا با توجه به اینکه نبی کسی است که در میان همان مردم بوده، با او آشنا هستند، میدانند در این رشته تمرین نکرده، استاد ندیده، مکتب نرفته، وگرنه اگر کوچکترین ابهامی در مسئله باشد مردم حق دارند ایمان نیاورند.

به همین خاطر قرآن کریم به پیامبر می فرماید: تو هرگز چیزی نخواندی و دست به قلم نبردی تا در معجزه قرآنت که یک نو آوری در ادبیات است شک نکنند: «وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُون‏»(1)

بنابراین تشخیص معجزه خیلی راحت است، یک آقایی که تا دیروز ما او را می شناختیم که انسان صادق و درستی بوده، و در طب و علوم پزشکی هم هیچ تحصیلاتی نداشته یک دفعه می آید می گوید من مرده ها را زنده می کنم، کور مادرزاد را شفا میدهم! و این قدرت را خدا به من داده. بعد هم می بینیم دنبال دنیا و شهرت نیست، تعالیمش هم مخالف عقل و فطرت نیست.

نکته دوم:

حقانیت معجزه متکی به حکمت خداوند است. از آنجا که نبوت ضرورت دارد و تنها راه کشف پیامبر راستین معجزه است و از طرفی آگاهی انسان محدود و نمی تواند تمام جهان را جستجو کند که آیا کسی می تواند مانند این فعل بیاورد یا نه، بنابراین وقتی انسان وظیفه خود را انجام داد که در مورد تعالیم مدعی نبوت تحقیق کرد و آنها را مطابق با عقل یافت و همچنین قرائن زندگی آن مدعی هم نشان میدهد دنبال دنیاپرستی و شهرت نیست، و همچنین معجزاتش هم به ظاهر آموختنی نبوده، و کسی نمی تواند آنها را انجام دهد، در اینجا دیگر کاری بیش از این از عهده بشر بر نمی آید و از اینجا به بعد بر عهده خداوند است که اگر این مدعی کاذب است و با احتمالات مختلفی از جمله اجنه، شعبده، و مانند آن دارد این کارها را انجام میدهد باید او را رسوا کند، وگرنه اغرای به جهل نموده و بندگان را در گمراهی رها کرده، و معجزه را بی اعتبار ساخته، و این خلاف حکمت اوست.

به عبارت دیگر بخشی از تحقیق بر عهده مردم است، و بخشی از آن که از عهده بشر خارج است بر عهده خداست که با تکیه به حکمت الهی حل می شود.

نکته سوم:

نکته دیگر در مورد اینکه معجزه تصرف در خیال اشخاص نیست این است که اثر برخی معجزات در آینده و برای عموم مردم باقی می ماند، و این نشان میداد که یک حادثه طبیعی اتفاق افتاده است. مثلا شتر صالح(علیه السلام) یک معجزه ای بود که همچنان ماندگار بود تا آن را کشتند و گوشتش را خوردند!! یا شفای بیماران و زنده کردن مردگان توسط عیسی(علیه السلام)، یا عبور بنی اسرائیل از دریا و غرق شدن فرعونیان در آن یک حوادثی بود که مردم سلامت خودشان و مرگ فرعونیان را می دیدند.

نکته چهارم: 

در مورد معجزات ما گزارش های متعدد در مورد معجزات داریم که اگرچه اخبار متفاوت است اما در اصل وقوع معجزات تواتر مفهومی وجود دارد. مثل این است که انسان های متعددی برای شما خبر می آورند که فلانی قدرت های خارق العاده دارد، و هر کدام هم یک حادثه جدید و جدای از بقیه تعریف می کند، در چنین شرایطی اگرچه هر کدام از این حوادث به تنهایی قابل اعتماد نیستند، اما همه در یک عنصر اشتراک دارند و آن این است که آن شخص قدرت خارق العاده دارد، و این عنصر مشترک به خاطر کثرت این گزارش ها به تواتر می رسد.

در گام بعد باید توجه بفرمایید که همانطور که اصل وقوع معجزات به صورت یک مفهوم متواتر از میان گزارش های مشترک اخذ میشود، مفاهیم مشترک دیگری چون عدم تعلم و یادگیری، عمیق بودن معجزات، و احیانا حتی پاسخ مثبت دادن به معجزات درخواستی نیز به تواتر میرسد. بنابراین تواتر همانطور که اصل وقوع معجزه را اثبات می کند معجزه بودن آن را هم اثبات می کند، چون ما از یک سری گزارش هایی که در آنها افعال خارق العاده عمیق و متفاوت از سوی کسی که هیچ تعلیم و تعلمی هم برای انجام این کارها از او گزارش نشده است داریم نتیجه گیری می کنیم.

خصوصا با توجه به اینکه جریان های مخالف انبیا نیز همواره در طول تاریخ وجود داشته اند و بنابراین انگیزه برای گزارش های مخالف همواره وجود داشته است. همانطور که ناکامی مدعیان دروغینی چون «مسیلمه کذاب» و مانند او در انجام معجزات ادعایی در تاریخ گزارش شده است، اگر انبیا حقیقی نیز جایی در انجام معجزاتی ناکام مانده بودند یا گمانه زنی هایی از تعلیم و تعلم و تمرین در خصوص انجام این معجزات از سوی ایشان وجود داشت قطعا در تاریخ گزارش میشد چون انگیزه بالایی برای گزارش های اینچنینی وجود داشته است، در حالی که تاریخ هر چه می گوید فقط جنبه اثباتی است و نقل مخالفی وجود ندارد.

علاوه بر اینکه این انبیا و ائمه(علیهم السلام) که معجزات موفق از ایشان به صورت متواتر گزارش شده است همواره تصدیق کننده یکدیگر بوده اند و این یعنی یک مجموعه بزرگی از گزارش های متواتر از معجزات برای مجموعه ای از انبیاء و ائمه(علیهم السلام) شکل میگیرد که یکدیگر را تقویت و تصدیق می کنند و این درصد تبانی را به صفر می رساند.

 

پی نوشت:

  1. عنکبوت:48/29.

http://askdin.com/comment/1050949#comment-1050949