پرسش:
واجب الوجود وجود دارد ولی قطعا آن خدا نیست بلکه ماده است.
واجب الوجود که کامل مطلق یا وجود محض است، باید بدیهی تر از هرچیز باشد، حتی بدیهی تر از (هستی)؛ یعنی همه انسان ها حتی دیوانگان به وجود خدا از شدت بداهت اعتراف کنند و هیچ کس حتی جرئت شک کردن در وجود او را نداشته باشد.
اما وجود خدا بدیهی نیست چرا که اولا غیب مطلق است و ثانیا اختلاف انسانها در قبول یا ردّ خدا دلیل مناسبی است برای بدیهی نبودن خدا.
بنابراین، خداوند مصداق واجب الوجود و کامل مطلق نیست. اگر خداوند را واجب الوجود بدانیم، مرتکب تناقض شده ایم یعنی چیزی که بدیهی نیست را بدیهی انگاشته ایم؛ و این محال است.
پاسخ:
استدلال موجود در پرسش حاضر، از دو مقدمه تشکیل شده است:
مقدمه اول: واجب الوجود و کامل مطلق، باید وجودش بدیهی باشد و کسی در آن اختلاف نداشته باشد؛
مقدمه دوم: خداوند وجودش بدیهی نیست چرا که غیب مطلق است و در قبول یا ردّش اختلاف شده است.
در قالب چند نکته، به نقد و بررسی این دو مقدمه می پردازیم:
نقد مقدمه اول:
اشکال مقدمه اول، خلط حیث هستی شناسی و حیث معرفت شناسی است. از حیث هستی شناسی اثبات می شود خداوند موجودی کامل است اما این مطلب ارتباطی با حیثیت معرفت شناسی ندارد.
ممکن است موجودی از جهت هستی شناسی، وجودش ضروری و کامل باشد اما از جهت معرفت شناسی، معرفت به آن، بدیهی و ضروری نباشد.
ضروری بودن واجب الوجود، به معنای بی نیاز بودن وجودش از علت است؛ اما بدیهی بودن یعنی بی نیازی باور به آن از فکر و استدلال است.
یکی در حوزه هستی شناسی است و دیگری در حوزه معرفت شناسی؛
یکی ناظر به بی نیازی از علت (موجود دیگر) است و دیگری ناظر به بی نیازی از دلیل (باور دیگر).
بنابراین، ممکن است موجودی ضرورتا موجود و کامل باشد و تمام هستی در گروِ آن باشند اما باور به آن بدیهی نباشد؛ چنانکه امواج الکترومغناطیسی و یا نیروی جاذبه، نقش مهمی در طبیعت دارند اما باور به آنها بدیهی نیست و از طریق فکر و استدلال و استفاده از ابزار و ... بدست می آید.
نقد مقدمه دوم:
در مقدمه دوم با ارائه دو دلیل (غیب بودن خدا و اختلافی بودن باور به خدا) اثبات فرمودید که باور به وجود خدا بدیهی نیست؛ در حالی که هر دو دلیل، مخدوش و غیرقابل قبول است.
دلیل اولی که ذکر شد، ناظر به غیب بودن ذات خدا است. در نقد و بررسی این دلیل گفتنی است: ذات خدا غیب مطلق است و کسی به آن دسترسی ندارد(1) و حتی در روایات ذکر شده که افزون بر ذات خدا، برخی از اوصاف خدا نیز پنهانند و به آن دسترسی نداریم(2) اما این بدین معنا نیست که ما هیچ شناختی از خدا نداریم و هیچ وصفی از او را درک نمی کنیم. بنابراین، این تلقی از غیب بودن خدا اشتباه است که غیب بودن را به معنای شناختناپذیری بدانیم. خداوند غیب است اما شناختپذیر نیز می باشد یعنی از طریق آثارش می توانیم برخی از اوصافش را بشناسیم.
دلیل دوم نیز قابل قبول نیست یعنی از اختلافی بودن یک باور، نمی توان نتیجه گرفت آن باور بدیهی نیست چرا که چه بسا باوری بدیهی باشد اما به جهت شبهات و مسائل و موانعی در آن اختلاف شود و یا چه بسا باوری نظری باشد اما به جهت مقبولیت عمومی هیچ اختلافی در آن نباشد. مثلا اعتقاد به علیت که باوری بدیهی است اما گروهی از تجربهگرایان این باور بدیهی را به عادت ذهنی فروکاستند؛ طبیعتا فیلسوفان برای دفاع از این باور، استدلالهایی تنظیم نمودند تا این باور و یا بداهت این باور را اثبات نمایند. به این استدلالها استدلالهای تنبیهی گفته می شود. یا اعتقاد به واقعیت اعتقاد بدیهی است اما طبق آنچه در تاریخ فلسفه آمده، گروهی منکرش شدند. طبیعتا فیلسوفان می کوشند نشان بدهند که انکار مطلق واقعیت درست نیست و بدیهی است که ما به واقعیت معتقدیم. یا گروهی از مردم منکر دستیابی به حقیقت شدند و هر حقیقتی را نفی کردند و آنها را به صورت نسبی توضیح می دادند؛ از این منظر، وظیفه فیلسوف اثبات این نکته است که حقیقت نسبی نیست و اگرچه بخشی از حقایق نسبی هستند اما بخش قابل توجهی از حقایق، مطلقند و نسبی نمی باشند.(3)
نتیجه:
به لحاظ هستی شناسی وجود خدا نامحدود است و کل هستی وامدار وجود خدا است؛ اما این به معنای آن نیست که به لحاظ معرفت شناسی نیز هر موجودی باید خدا را بشناسد و یا به شکل بدیهی به آن باور داشته باشد.
بگذریم از این که دلایل ذکر شده در پرسش برای بدیهی نبودن باور به وجود خدا نیز دلایل قابل قبول و رضایت بخش نیست چرا که اولا غیب بودن ذات خدا به معنای مجهول بودن تمامی اوصاف و آثارش نیست و ثانیا همچنین اختلاف در باور بدیهی، به معنای بدیهی نبودنش نیست. بله اگر اختلافی در زمینه باور بدیهی رخ داد، وظیفه متفکر و فیلسوف این است که از طریق استدلال، منکر یا شکاک را متنّبه سازد و موانع فکری او را برطرف نماید.
در پایان، خالی از لطف نیست به این نکته نیز اشاره کنیم که گروهی از فیلسوفان نیز معتقدند که باور به وجود خدا بدیهی نیست و نیازمند فکر و استدلال است و به همین جهت، برای اثباتش براهینی از جمله برهان صدیقین را ذکر کرده اند.(4) البته این مطلب منافاتی با واجب الوجود بودن و یا کامل بودن خدا ندارد.
پی نوشت ها:
1. علامه مجلسی، بحارالانوار، انتشارات موسسه الوفاء، 1403ق، ج86، ص334
2. علامه مجلسی، بحارالانوار، انتشارات موسسه الوفاء، 1403ق، ج98، ص257
3. برای مطالعه بیشتر، رک: مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1391ش، ج1، درس 11و12.
4. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1391ش، ج2، ص414.
http://askdin.com/comment/1049861#comment-1049861