«کرونا»، میدان تعارض علم و دین

پرسش:

زلزلۀ لیسبون، پایتخت پرتغال، در سال ۱۷۵۵ میلادی، موجب شد که اندک‌ اندک الهیات مسیحی عقب نشسته و بپذیرد که افسار زمین در دست نیروهایی است که بیرون از جهان‌شناسی کلیسا عمل می‌کنند. عقب‌نشینی‌های کلیسا در کیهان‌شناسی، فیزیک، شیمی، طب، سیاست، اقتصاد و حقوق نیز ادامه یافت. اکنون کلیسا هم‌زیستی با علوم جدید را آموخته است و قوانین علمی را بیش از پیش حرمت می‌گذارد.

 

آیا آمدن کرونا به کشورمان نیز می تواند زلزله لیسبون در جهان اسلام تلقی شود؟

 

پاسخ:

برای پاسخ به این سوال باید به سه نکته توجه بفرمایید:

نکته اول:

همواره دیده میشود که با ادبیات مختلف، و بیان های متفاوت آینده اسلام به رنسانس در مسیحیت تشبیه شده و گره زده میشود. اخیرا با وقوع کرونا و اینکه اولین موارد کشف شده ی آن در ایران از شهر قم بود این پیام ها به اوج خودش رسیده است.

 

در حالی که اساسا این تشبیهات از بیخ و بن اشتباه است، چرا که آن تقابلی که میان علم و مسیحیت بوده است در مورد اسلام وجود ندارد.

 

در دوران حاکمیت کلیسا گالیله به خاطر نظریه گردش زمین به دور خورشید محکوم شده و 8 سال بازداشت شد در حالی که در دوران تمدن طلایی اسلام بزرگترین علمای دینی چون ابن سیناها و خواجه نصیرها خودشان بزرگترین علمای تجربی زمان خویش بوده اند. این همه روایت در کتاب های معتبر روایی شیعه در خصوص توصیه به علم آموزی در اسلام به چه معناست؟

بنابراین این دوگانگی میان علم و دین اصلا در اسلام وجود نداشته که با کرونا بخواهد برطرف شود. سازندگان و مروجین این دیدگاه ابتدا به مخاطب این دوگانگی میان اسلام و علم را به دروغ القاء می کنند و سپس چنین نتیجه می گیرند که پایان نظریات دینی فرا رسیده است.

نمونه آن را در پیام های کنایه آمیز از آشتی میان الکل و دین می بینیم در حالی که اسلام اساسا با بُعد ضدعفونی کنندگی الکل مشکلی نداشته و همواره در تزریقات نیز از این بُعد استفاده میشده است، اسلام با نوشیدن آن مشکل داشته، و اکنون نیز مشکل دارد.

و البته برخی جریان های وابسته به غرب نیز با نادیده گرفتن دستاوردهای علمی و رفتارهایی چون لیسیدن ضریح و مانند آن پازل دشمنان را تکمیل می کنند و این انحراف که در یک اقلیت ناچیز وجود دارد را به پای تمام مسلمانان می نویسند.

 

نکته دوم:

متاسفانه همیشه جهان از یک افراط و یک تفریط در عرصه علم و دین رنج برده است؛ افراط گری کلیسا در گذشته موجب تفریط امروزی برخی علمای تجربی شده است. علامه جعفری در این خصوص می فرماید: «چماق تکفیری که از علم پرستانِ علم زده بر مغز انسان‌های ژرف نگر فرو می‌آمد، هولناک‌تر و کشنده‌تر از آن چماق تکفیری بود که از تفتیش ارباب کلیسا بر مغز دانشمندان قرون وسطی و اواخر آن قرون فرود می‌آمده»(1)

 

واقعا این چه معضلی است که بشر نمی تواند نقش علیت طولی میان پدیده های مادی و معنوی را بپذیرد! چرا اثبات پدیده های مادی باید به معنای نفی علل معنوی تلقی شود؟ چرا کشف قوانین طبیعی باید جای خدا و اراده او را تنگ کرده، و جای دعا و توسل را بگیرد؟

 

ویروس و زلزله و سایر حوادث طبیعی علل خودشان را دارند، مثلا کشوری مثل ژاپن روی خط زلزله است، اگر همه مردم این کشور هم مسلمان شوند باز هم این کشور از کشورهای زلزله خیز خارج نخواهد شد. ویروس تنفسی از راه مجرای تنفسی وارد بدن شده و شخص را بیمار می کند، برای این قاعده تفاوتی نمی کند که در قم باشد، یا یک شهر الحادی.

 

نکته سوم:

طبق آنچه گذشت روشن میشود اراده الهی، و استجابت دعا و توسل مردم نیز برخلاف آنچه گمان میشود، از طریق همین اسباب طبیعی مستجاب می شود. امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَبا»؛ خداوند ابا دارد از اینکه اشیاء را جز از طریق اسباب آنها جاری سازد، پس برای هر چیزی سببی قرار داد.(2)

 

ملحدین به گمان اینکه چون همه چیز طبق قوانین طبیعی است منکر نقش دعا و توسل می شوند در حالی اراده الهی از طرق اسباب عادی تحقق می یابد. بنابراین تفاوت در ظواهر پدیده ها نیست، در تفسیر آنهاست.

 

نمونه بارز این امر را در ماجرای صحرای طبس، و یا جنگ تحمیلی می بینیم. از نگاه یک انسان ملحد همه چیز در این دو حادثه طبق قوانین طبیعی اتفاق افتاده است و او در همین حد متوقف می شود، اما انسان مومن از این فراتر رفته و ضمن پذیرش این علل و اسباب مادی، اراده ای که از طریق این قوانین اهدافش را تحقق می بخشد را نیز می بیند.

 

پی نوشت ها:

1. جعفری، محمدتقی، شناخت از دیدگاه علمی و از دیدگاه قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1360ش، ص237.
2. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق، تهران، ج1، ص183.

 

http://askdin.com/comment/1040041#comment-1040041