پرسش:
طبق آیات قرآن حضرت آدم عصیان کرده و خدا هم شدید با او برخورد کرده است، به چند شکل میشه این مشکل رو حل کرد؟
پاسخ:
آیات متعددی در قرآن کریم به جریان اشتباهی که حضرت آدم(علی نبینا و آله و علیه السلام) نموده، پرداخته است. تعابیر مختلفی نیز از این واقعه شده است. اما روح کلی همه آنها این نکته است که ایشان دستور حق تعالی را اطاعت نکرد و آنچه از آن نهی شده بود، مبادرت ورزید.
«فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَٰذَا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَىٰ ....فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ ۚ وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ»(1)
پس گفتيم: «اى آدم، در حقيقت، اين [ابليس] براى تو و همسرت دشمنى [خطرناك] است، زنهار تا شما را از بهشت به در نكند تا تيرهبخت گردى.»....پس آدم و حوّا (فریب خوردند و) از آن درخت تناول کردند، بدین جهت (لباسهای بهشتی از تنشان دور و عیوب و) عورت آنها در نظرشان پدیدار شد و شروع کردند به ساتری از برگ درختان بهشت خود را پوشاندن. و آدم نافرمانی خدای کرد و گمراه شد.
از سوی دیگر، بر اساس مبانی اعتقادی و دینی، میدانیم که یکی از لوازم و ضروریات منصب نبوت، عصمت است. کسی که دارای عصمت نباشد، نمیتواند پیامبر الهی باشد و شأنیت برای تصدی پیام آوری خداوند را ندارد. شیعیان در این میان، دایره عصمت را شامل قبل از نبوت شخص نبی و حتی دوران کودکی ایشان میدانند. برای پاسخ به تنافی و ناسازگاری بین این دو دسته اعتقاد، نکاتی در روایات و کلمات بزرگان بیان شده است که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:
نخست. نهی آدم آزمایشی بوده است. با توجه به اینکه آدم برای زندگی در زمین آفریده شده بود نه در بهشت، و دوران توقف او در بهشت یک دوران، آزمایشی بوده، نه دوران تکلیف، بنابراین اوامر و نواهی خداوند در آنجا تنها برای آشنا ساختن آدم به مسائل آینده در زمینه واجب و حرام بوده است. به این ترتیب آدم تنها یک فرمان آزمایشی را مخالفت کرد نه یک امر واجب قطعی را.
دوم. نهی آدم نهی ارشادی بود. برخی معتقدند اوامر و نواهی پیامبران و از جمله آدم (علیه السلام) که مورد عمل واقع نشد جنبه ارشادی داشته، همانند امر و نهی طبیب که به بیمار دستور می دهد فلان دارو را بخور و از فلان غذای نامناسب پرهیز کن، اگر بیمار با دستور پزشک مخالفت کند تنها به خود ضرر زده، زیرا ارشاد و راهنمایی طبیب را نادیده گرفته است. در اینجا ممکن است تعبیر به عصیان و نافرمانی طبیب بشود، ولی مسلم است هتک احترامی نسبت به طبیب نشده فقط مصالح خود شخص زیر پا رفته است.
سوم. ترک اولی و گناه نسبی بوده است. گناه و عصیان بر دو گونه است: گناه و عصیان «مطلق» و گناه و عصیان «نسبی» منظور از قسم اول تمام گناهانی است که از هر کس صادر شود گناه محسوب می شود، و هیچ گونه استثنائی در آن نیست مانند خوردن اموال حرام و ظلم و زنا و دروغ. اما گناه نسبی گناهانی است که با توجه به مقام و شخصیت و معرفت و موقعیت اشخاص عمل نامطلوب محسوب می شود و چه بسا صادر شدن این عمل از دیگری نه تنها عیب نباشد، بلکه فضیلتی محسوب می شود. چنانکه گفته میشود حسنات الابرار، سیئات المقربین. این بدان معناست که یک عمل مشخص، برای افراد نیکوکار، حسنه شمرده میشود ولی انجام همان عمل برای مقربین، کار ناپسند و سیئه شمرده میشود. این بدان جهت است که مقام و شخصیت و جایگاه افراد، مسئولیت اجتماعی و شرعی آنها را تغییر میدهد و کاری که از امام جماعت مسجد انتظار میرود، از یک طلبه مورد انتظار نیست.
چهارم. ترک یک عمل مستحب بوده است. پاسخ دیگری که به این شبهه میتوان داد، آن است که عصیان در لغت به معنای خارج شدن از اطاعت و فرمان است، خواه این فرمان یک فرمان واجب باشد یا مستحب. بنابراین به کار رفتن کلمه عصیان، لزوماً به معنای ترک واجب یا ارتکاب حرام نیست، بلکه می تواند ترک یک مستحب یا ارتکاب مکروه باشد. مخالفت با یک واجب عصمت را نفی می کند، ولی مخالفت با امر مستحب، هیچ گونه منافاتی با عصمت پیامبر ندارد. بدیهی است که ترک یک امر مستحب خود یک نوع خسران وزیان می باشد.
پاورقی:
1. سوره طه، ایات 117 و 121