پرسش:
آیا در جایی که ما در نیازهای اولیه خود از قبیل خوراک، پوشاک، مسکن و نیازهای جنسی اشباع نشدهایم نسبت به معنویت و اخلاق متعالی مورد مطالبه قرار گیریم؟
آیا سخن کسانی مانند آبراهام مزلو، روانشناس آمریکایی، که میگوید در جامعهای که هنوز نیازهای اولیه شهروندانش یعنی نیازهای جسمانی یا فیزیولوژیک آنان، برآورده نشدهاند سخن از اخلاقی زیستن، آب در هاون کوبیدن است، درست است؟
آیا میتوان گفت همه کسانی که صادقانه، و نه از سر ریا و تزویر و مکر و خدعه، دغدغه اخلاقی زیستن انسانها را دارند باید در گام اول این نهضت، جامعهای برخوردار از حد نصاب بهرهوریهای اولیه پدید آورند؟
پاسخ:
۱- به نظر میرسد این انتقاد زاییده آن است که ما جای «برآوردن نیازهای زیستی» را با «برآوردن خواستههای زیستی» عوض کردهایم و یا تفاوتی میان این دو قائل نشدهایم.
مهمترین تفاوت این دو مقوله این است که «نیازهای زیستی» سیری پذیرند ولی «خواستههای زیستی» سیری ناپذیرند و هر چه برآوردهتر شوند مطالبهگرتر میشوند.
با نیمنگاهی به جهانبینی الهی فهم این که برآوردن نیازهای زیستی با وجود تضمین ارزاق از سوی خدای رزاق، تنها نیازمند جرعهای اراده و همت است کار دشواری نیست.
قاعدتا نباید تعیین این که هر انسانی دقیقاً به چه مقدار خوراک و پوشاک و سوخت و سرپناه نیاز دارد کار دشواری باشد اما عملاً تخمین آن میسور نیست چون به اسم «نیازهای اولیه»، «خواستههای زیستی» معیار و مبنای زندگی ما شده است.
ولی به فرموده امام صادق علیهالسلام، دنیا مانند آب دریاست که هر چه شخص تشنه از آن بیشتر بیاشامد، تشنگیاش بیشتر شود تا او را بکشد (مثل الدنیا کمثل ماء البحر کلما شرب منه العطشان ازداد عطشا حتی یقتله)[1]
چون اگر خواستهای از حد نیاز گذشت نه تنها نیازها برآورده نمیشوند بلکه همانند چاقویی که دستهی خود را میبرد قوز بالای قوز شده، افسوس صاحب خود را بیشتر میکند.
پس به نظر حکیمان، به دنبال «خواستههای زیستی» بودن مانع برآوردن «نیازهای زیستی» ماست و برای از میان برداشتن این مانع –یا به عبارتی این عامل- باید دست به دامن اخلاق شد.
چون فقط اخلاق است که یارای از میان برداشتن این معضلِ رذیلهمحور را دارد و بس. اخلاق است که با برکندن دندان طمع و حاکم ساختن روح قناعتپیشگی بر انسان، آرامش را بر زندگی حاکم میکند.
بنابراین، پیشنیاز برآورده شدن نیازهای زیستی، اخلاق است.
۲- از جملهی نیازهای زیستی، نیازهای روانی و معنوی است که این هم با اخلاقمداری و دغدغهمندی نسبت به آن تأمین میشود.
و این ادعا که نیازهای روانی تنها با رفع نیازهای اولیهی مادی برآورده میشود گرفتار موارد نقض بسیاری است زیرا چه بسیارند افراد متمولِ پریشانحال.
۳- عامل ناتوانی در برآوردن نیازهای مادی چیست؟ آیا نمیتوان ناتوانی در تصمیم گیری درست از سوی ناتوانان را عامل آن دانست؟
این که غالب –نه همه- افراد ناتوان و محروم، بیشتر سیگار میکشند، کمتر ورزش میکنند، بیشتر الکل مینوشند، رژیم غذایی ناسالمتری دارند، بیشتر مرتکب جرم و بزه اجتماعی میشوند و یا چاقی مفرط دارند باید ذهن ما را به این نظریه نیز توجه دهد که مشکل اساسی فقرا این است که بد تصمیمگیری میکنند.
و برای درمان این بیماری -بد تصمیمگیری کردن- نیز باید دست به دامان اخلاق -که نام دیگرش حکمت عملی است- شویم؛ زیرا در مباحث اخلاقی و معنوی است که به کنترل خشم و شهوت –شامل شهوت جنسی و خوردن و پوشیدن میشود- توصیه شده، راههای نیل به این هدف آموخته میشود.
نتیجه:
اخلاق و معنویت، جزء پیشنیاز پاسخدهی به «نیازهای زیستی» است تا با وجود آن، نیازهای زیستی در دام «خواستههای زیستی» که سیری نانپذیرند گرفتار نشود؛ در غیر این صورت هیچگاه انسان احساس رفع نیاز را تجربه نخواهد کرد. بعلاوه، از جمله نیازهای اولیه انسان، نیاز روحی و روانی است که توسط اخلاقمداری و حاکم شدن معنویت بر انسان برآورده میشود؛ همچنین، چه بسا قسمت عمدهای از ناکامیهای اجتماعی و دنیوی انسان، نتیجهی ضعف در حکمت عملی و ندانمکاریِ او باشد که در سایه علم اخلاق که همان علم حکمت عملی است برطرف خواهد شد.
[1]. کلینی، اصول کافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چ چهارم، ج۲، ص ۱۳۶، ح ۲۴.