پرسش:
در کتاب یهودیان به لوط نسبت زنا با دختران خویش داده شده.می خواستم بدونم چرا به ایشان این نسبت رو داده اند؟ و اینکه اگر این نسبت حقیقت ندارد پس نسل حضرت لوط چگونه ادامه یافت؟
پاسخ:
این تهمت بر می گردد به نگاه کتاب عهد عتیق به پیامبران. این گونه موارد سخیف نه تنها به حضرت لوط، بلکه به حضرت اسحاق، حضرت داود و... دیده میشود.
متاسفانه عهد عتیق داستان حضرت لوط را چنین بیان کرده است:
«آن دو فرشته وارد سُدوم شدند... به خانه اش (لوط) وارد شدند... و به خواب هنوز نرفته بودند که مردان شهر... خانه وی را احاطه کردند و گفتند: ... آنها را نزد ما بیرون آر تا ایشان را بشناسیم. (لوط) گفت: ای برادران من، زنهار بدی مکنید. اینک من دو دختر دارم که مرد را نشناخته اند. ایشان را الآن نزد شما بیرون آورم و آنچه در نظر شما پسند آید، با ایشان بکنید. لکن کاری به این دو مرد ندارید. ... آن گاه آن دو مرد ... اشخاصی را که به در خانه آمده بودند، به کوری مبتلا کردند... و به لوط گفتند: هرکه را در شهر داری از این مکان بیرون آور؛ زیرا که ما این مکان را هلاک خواهیم ساخت. ... آنگاه خداوند بر سدوم و عموره (دو شهر که قوم لوط در آنجا بودند و بلا بر آن ها نازل شد)، گوگرد و آتش از حضور خداوند از آسمان بارید و...جمیع سکنه شهرها و نباتات زمین را واژگون ساخت، اما زن او (همسر لوط) به عقب خود نگریسته، ستونی از نمک گردید. لوط با دو دختر خود در کوه ساکن شد. ... دختر بزرگ به کوچک گفت: بیا تا پدر خود را شراب بنوشانیم و با او همبستر شویم، تا نسلی از پدر خود نگاه داریم. پس درهمان شب پدر خود را شراب نوشانیدند... . پس هر دو دختر لوط از پدر خود حامله شدند» (1)
در قرآن نیز در سوره های متعددی داستان حضرت لوط به این صورت آمده(2) جز مورد زنای دختران لوط با پدر خود که قرآن کریم نه تنها آن را ذکر نکرده، بلکه براساس آموزه های اسلامی، این قسمت، از مواردی بوده که تحریف شده و در تورات واقعی وجود نداشت و مخالف مقام عصمت پیامبران است. همچنین دختران لوط را جزو انسان های پاک می دانیم که خداوند آنها را از عذاب قوم نجات داده است. بنابر این، انجام این کار از آنان به یقین منتفی است. لذا به عقیدۀ مسلمانان، بسیاری از آنچه در کتاب مقدّس موجود، وجود دارد، مورد پذیرش نیست.
در بخشی از پرسش آمده اگر این نسبت حقیقت ندارد پس نسل حضرت لوط چگونه ادامه یافت؟ مگر ادامه یافتن نسل ایشان منحصر به انجام چنین علمی است. دختران آن حضرت مانند همه انسانها با افرادی ازدواج کرده و نسل حضرت ادامه یافت.
حضرت لوط دو دختر به نام رتبا و رعورا داشت که به همراه پدرشان قبل از عذاب الهی از شهر خارج شده و به حضرت ابراهیم علیه السلام پیوستند.(3) بنابر برخی از گزارش های حضرت ایوب نبی فرزند یکی از دختران حضرت لوط بود.(4) برخی نیز حضرت شعیب را داماد حضرت لوط دانسته اند.(5) البته با توجه به تطبیق زمان حیات این دو پیامبر شاید این گزارشها با تردید روبرو و یا نوه و داماد با واسطه باشند، مؤید این مطلب گزارش ابن خلدون که نقل می کند، یکی از فرزندان حضرت ابراهیم (علیه السلام) به نام مدین داماد حضرت لوط بود.(6) این گزارش از نظر تاریخی صحیح تر به نظر می رسد. اما به هر حال می توانیم بگوئیم با توجه به این گزارشها نسل حضرت لوط از طریق دختران آن حضرت ادامه پیدا کرده است.
مؤید دیگر گزارش علامه مجلسی در حیاه القلوب است، ایشان بیان می کنند:« نسب حضرت ایوب(علیه السلام) را چنین ذکر نمودهاند: «ایوب بن اموص بن رازج بن روم بن عیصا بن اسحاق بن ابراهیم(علیه السلام)» بنابراین ایوب با پنج واسطه به حضرت ابراهیم (علیه السلام) میرسد. و از سوی مادر، از نوادههای حضرت لوط است »(7) بنابر شجره نامه فوق و با توجه به اینکه حضرت ابراهیم (علیه السلام) با حضرت لوط (علیه السلام) هم دوره بوده اند. پس یا اسحاق یا نهایتا عیسا پسر اسحاق داماد حضرت لوط می شوند. اسحاق نمی تواند داماد باشد زیرا اسحاق در 40 سالگی با دختری به نام رفقه ازدواج کرده و صاحب دو فرزند به نامهای عیص و یعقوب شد .(8) با توجه که نام همسر اسحاق رفقه است و این نام در دختران حضرت لوط دیده نمیشود و با توجه به اینکه عیسا نیز فرزند همین بانو است می توان نتیجه گرفت که عیسا داماد حضرت لوط بود.
حضرت شیعب را نیز برخی فرزند مدین بن ابراهیم(9) و برخی نوه مدین یعنی شعیب بن نویب بن مدین دانسته اند. با توجه که شعیب پسر یا نواده مدین است و مدین نیز در برخی از اقوال داماد حضرت لوط است می توان نتیجه گرفت که مدین و پسر برادش یعنی عیسا بن اسحاق دامادهای حضرت لوط می شوند و نسل حضرت لوط از این افراد ادامه پیدا کرده است.
پی نوشت:
1. کتاب مقدس، عهد عتیق، سفر پیدایش، باب 19.
2.حجر، 61-74؛ قمر، 37؛ اعراف83.
3. مقدسی، مطهر بن طاهر، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، چاپ اول، 1374ش ، ج1، ص445.
4.طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، 1375ش، ج1، ص242.
5. مقدسی، همان، ج1، ص455.
6.عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1408ق،ج2، ص42 و 49.
7.مجلسی،محمدباقر، حیاة القلوب،قم، سرور، 1380ش ، ج1، ص555.
8.علامه طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، مکتبة النشر الإسلامی، چاپ پنجم، 1417ق، ج10، ص324.
9.نوری، محمد، حضرت شعیب: پیامبر جامعه ساز، 1394ش، ص11.