پرسش:
به یک حدیث از علی (علیه السلام) در مورد تفسیر آیه سجده خورشید، مواجه شدم که معنای آن را نمی فهمم؛ ابتدای روایت این است: «خورشید، سیصد و شصت برج دارد که هر برج از آن برج ها مانند جزیره ای از جزایر عرب است ...». لطفا در صورت امکان شرح بفرمایید.
پاسخ:
روایت مورد نظرتان این است:
«قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) إِنَّ لِلشَّمْسِ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ سِتِّينَ بُرْجاً كُلُّ بُرْجٍ مِنْهَا مِثْلُ جَزِيرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْعَرَبِ فَتَنْزِلُ كُلَّ يَوْمٍ عَلَى بُرْجٍ مِنْهَا فَإِذَا غَابَتِ انْتَهَتْ إِلَى حَدِّ بُطْنَانِ الْعَرْشِ فَلَمْ تَزَلْ سَاجِدَةً إِلَى الْغَدِ ثُمَّ تُرَدُّ إِلَى مَوْضِعِ مَطْلَعِهَا وَ مَعَهَا مَلَكَانِ يَهْتِفَانِ مَعَهَا وَ إِنَّ وَجْهَهَا لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ قَفَاهَا لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ لَوْ كَانَ وَجْهُهَا لِأَهْلِ الْأَرْضِ لَاحْتَرَقَتِ الْأَرْضُ وَ مَنْ عَلَيْهَا مِنْ شِدَّةِ حَرِّهَا وَ مَعْنَى سُجُودِهَا مَا قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى "أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُ وَ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ"»؛ امير المؤمنین (عليه السلام) فرمودند: همانا براى خورشيد سيصد و شصت برج است كه هر برجى از آن مانند جزيره اى است از جزيره هاى عرب، و هر روز در برجى فرود آيد، و چون غروب كند، به سر حد وسط عرش رسد و هم چنان تا فردا در حال سجده باشد؛ سپس به برآمدنگاه خود (جایگاه خود که از آن طلوع می کند) باز گردد و همراهش دو فرشته باشد كه آواز دهند. و همانا رويش به سوى اهل آسمان است و پشتش به طرف ساكنين زمين است و اگر رويش به طرف زمينيان بود از شدت حرارتى كه داشت زمين و هر چه در آن است همه را يكباره می سوزاند، و معناى سجده خورشيد همان است كه خداى سبحانه و تعالى فرمايد: «مگر ندانى كه سجده كند براى خدا هر كه در آسمان ها است و هر كه در زمين است، با خورشيد و ماه و اختران و كوه ها و درختان و بسيارى از مردم...»(1)
خضوع و فرمانبرداری تکوینی همه موجودات
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُ وَ كَثيرٌ مِنَ النَّاسِ»؛ آيا نديدى كه تمام كسانى كه در آسمان ها و كسانى كه در زمينند براى خدا سجده مى كنند؟! و (همچنين) خورشيد و ماه و ستارگان و كوه ها و درختان و جنبندگان، و بسيارى از مردم.(2)
بیان تفسیری
موجودات عالم داراى دو گونه سجودند: سجود تكوينى و سجود تشريعى.
خضوع و تسليم بى قيد و شرط آن ها در برابر اراده حق و قوانين آفرينش و نظام حاكم بر اين جهان، همان سجود تكوينى آن ها است كه تمام ذرات موجودات را شامل مى شود؛ اما سجود تشريعى، همان نهايت خضوعى است كه از صاحبان عقل و شعور و درک و معرفت در برابر پروردگار تحقق مى يابد.
سجده در مورد خورشيد و ماه و ستارگان و كوه ها و درختان و جنبندگان، فرد تكوينيش منظور است، اما در مورد انسان ها تشريعى است.(3)
و اين كه در آيه مورد بحث سجده را به غير عقلا از قبيل خورشيد و ماه و ستارگان و كوه ها نسبت داده، خود دليل بر اين است كه مراد از آن، سجده تكوينى است، نه سجده تشريعى و تكليفى. و سجده تكوينى عبارت است از تذلل و اظهار كوچكى در مقابل عزت و كبريايى خداى عز و جل، و در تحت قهر و سلطنت او.(4)
هر يک از موجودات (خوشید و ماه و...) با نهايت انقياد و اطاعت، فرمان آفريدگار را به موقع اجراء می گذارند. مثلا خورشيد پيوسته مأمور افشاندن نور و حرات بر جهان و جهانيان است و هرگز لحظه اى از مأموريت خود دريغ و يا تخطى ننموده و هرگز نمی تواند تمرد و گردن كشى كند و لحظه اى از افشاندن نور حرارت و يا از سير در مدار مخصوص به خود، خوددارى نمايد؛ به همين قياس همه كرات و موجودات، مذلت ذاتى و انقياد وجودى خود را نسبت به فرمان آفريدگار اظهار می نمايند و هر يک به آن چه بر حسب نظام محكوم هستند لحظه اى در مقام تمرد بر نمی آيند و نمی توانند بر آيند.(5)
بنابر این:
مراد از سجده خورشید، نهایت خضوع و تسلیم و فرمانبرداری او در برابر خداوند متعال و پیروی او از قوانین نظام هستی است.
اعتبار این روایت
اکثرا این روایت را از نظر سندی صحیح و مسند می دانند، البته علامه مجلسى (ره) در ذيل اين حديث می گويد: حسن است ولى در آن شائبه ارسال (مرسل بودن) وجود دارد چون روايت «كنانى» از «اصبغ»، بدون واسطه بعيد است.(6)
برخی هم گفته اند: سند روایت در صورتی حسن است که «محمد بن عیسی» توثیق شده باشد؛ در غیر این صورت، روایت ضعیف است. هم چنین در روایت «ابی الصباح» (کنانی) از «اصبغ»، شائبه ارسال (مرسل بودن) وجود دارد.(7)
علامه شعرانی(ره) نیز نسبت به صدور این روایت از معصوم، تردید دارد لذا در حاشیه بر «شرح مازندرانی بر کافی» می گوید: «لا نطمئنّ بحفظ الرواة و ضبطهم على فرض صدور الحديث من المعصوم عليه السلام؛ إذا لم يكن الرواة معصومين من الخطأ»؛ بر فرض صدور این روایت از معصوم، ما به حفظ و ثبت و ضبط راویان، اطمینان نداریم زیرا راویان از خطا و اشتباه مصون نیستند.(8)
بررسی و شرح حدیث
علامه مجلسى (ره) در شرح این حدیث می گويد:
ممكن است مقصود از «برج» درجه هایى باشد كه خورشيد با حركت خاص خود بدان ها منتقل می گردد، يا مقصود مدار آن است كه در هر روز از سال، به يكى از آن ها منتقل گردد. و مقصود از سجده خورشيد همان خضوع و انقياد اوست و همان جريان او است به فرمان خداى تعالى.(9)
تعداد برج ها
در تفسیر «القمی» از قول امام باقر (علیه السلام) آمده:
«فَالْبُرُوجُ الْكَوَاكِبُ- وَ الْبُرُوجُ الَّتِي لِلرَّبِيعِ وَ الصَّيْفِ الْحَمَلُ وَ الثَّوْرُ وَ الْجَوْزَاءُ وَ السَّرَطَانُ وَ الْأَسَدُ وَ السُّنْبُلَةُ وَ بُرُوجُ الْخَرِيفِ وَ الشِّتَاءِ الْمِيزَانُ وَ الْعَقْرَبُ وَ الْقَوْسُ وَ الْجَدْيُ وَ الدَّلْوُ وَ الْحُوتُ وَ هِيَ اثْنَا عَشَرَ بُرْجاً»؛ یعنی بروج، به معنای کواکب است و برج هایی که برای فصل بهار و تابستان است عبارتند از برج حمل، برج ثور، برج جوزاء، برج سرطان، برج اسد، و برج سنبله؛ و برج های پاییز و زمیتان عبارتند از برج میزان، برج عقرب، برج قوس، برج جدی، برج دلو و برج حوت؛ آن برج ها دوازده تا هستند.(10)
فیض کاشانی(ره) ذیل این روایت و در توضیح 360 برج، می گوید: «و ذلك لأنّ سير الشمس إنّما يكون في كلّ برج من البروج الإِثني عشرَ ثلاثين يوماً تقريباً فبهذا الإِعتبار ينقسم كل منها إلى ثلاثين برجاً فيصير ثلاثمائة و ستّين»؛ این به خاطر آن است که حرکت خورشید در هر یک از برج های دوازده گانه، تقریبا 30 روز است، لذا هر کدام از آن ها به 30 برج، تقسیم می شوند؛ پس مجموع آن ها 360 برج می شود. (360 = 30 * 12)(11)
رو و پشت خورشید
فیض کاشانی(ره) در شرح این فقره از روایت، چنین می گوید:
«و لعل وجهها كناية عن روحانيتها، و قفاها عن جرمها، أو كون وجهها إلى السماء توجهها بالذات إلى ما فوقها في عبادتها لتكميل ذاتها و لو كانت متوجهة بروحانيتها إلى أهل الأرض بتلك العبادة العظيمة المجهدة التي لا يطيقها الأجرام لكانت محرقة لها مفنية إياها من شدة حرها فإن الروحانيات إذا تجلت للجسمانيات على ما هي عليها لاحترقت الجسمانيات من سبحات نورها»؛ یعنی شاید رو و صورت خورشید، کنایه است از بُعد روحانیت خورشید؛ و پشت آن، کنایه است از جرم خورشید و جسمانیت آن. و اگر خورشید با آن بُعد روحانی (که با آن در عباداتش و برای تکامل ذاتش، به آسمان و مافوقش توجه ذاتی دارد) به زمین توجه کند، اهل زمین از شدت حرارت، نابود می شوند زیرا روحانیات اگر با آن حقیقت روحانی شان بر مادیات و اجسام تجلی کنند، آن اجسام از شدت حرارت نور آن ها، می سوزند.(12)
علامه شعرانی(ره) با نقد تفسیر و تاویل های وارده بر این روایت، از جمله نقد تاویل های مرحوم مازندرانی و علامه مجلسی، می گوید:
«و الحقّ التوقّف في هذه الروايات التي لا نطمئنّ بصدورها؛ إذ لم نعرف لها معنى صحيحاً من غير تكلّف، و لا أدري كيف يتكلّف لتأويل الأخبار الواردة في الطبيعيّات من يتحرّز عن تأويل ما يتعلّق بالامور المعنويّة حتّى في أبده المسائل»؛ یعنی حق این است که در این روایات که نسبت به صدورش از معصوم اطمینان نداریم، توقف کنیم [علمش را به اهلش واگذار کنیم] زیرا ما فهم صحیح و روشنی از این روایات نداریم. نمی دانم چرا وقتی ما فهم صریح و روشنی از تاویل برخی امور معنوی نداریم حتی در مسائل بدیهی، چگونه در تاویل اخبار وارده در مادیات و طبیعیات، باید خودمان را به زحمت و تکلف بیندازیم. (13)
رفتن خورشید به عرش
مراد از عرش، مکان فیزیکی نیست، کما این که مراد از سجده خورشید، خم و راست شدن فیزیکی ای که ما انسان ها انجام می دهیم نیست.
لذا نگاهمان به این تعابیر و این گونه روایات را باید تغییر دهیم و نمی توان از این تعابیر برداشت مادی و فیزیکی داشت.
مثلا وقتی کسی برای نماز می رود می گوییم به پیشگاه الهی رفته است؛ روشن است که این رفتن به معنای حرکت و منتقل شدن حسی و مکانی نیست، کما این که در قرآن کریم هم می فرماید: «وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدينِ»؛ و [ابراهیم] گفت: من به سوى پروردگارم مى روم، او مرا هدايت خواهد كرد.(14)
نویسنده «قاموس قرآن» می گوید: با استفاده از قرآن مجيد و روايات اهل بيت (عليهم السلام) می توان گفت عرش موجود خارجى است و از عالم غيب است و مركز دستورات عالم است و رشته تدبير امور جهان بآن منتهى می شود.(15)
لذا این تعابیر، حقایقی غیبی و ملکوتی هستند.
کواکب شبیه جزایر عرب
فیض کاشانی(ره) می گوید: «و التمثيل بجزيرة العرب لتبيان السعة»(16) یعنی تشبیه کردن به جزایر عرب، به خاطر گستردگی و وسعت آن ها است.
نتیجه گیری:
1. ابتدا باید از صحت و صدور این احادیث از معصوم (علیه السلام) اطمینان حاصل شود؛ برخی این اطمینان را ندارند و در سند این روایت، اشکال کرده اند.
2. راويان آگاهی و اطلاع صحیحی از وضع آسمان ها مطابق هيئت جديد نداشتند، بلكه بسيارى از آن ها از هيئت بطلميوسى هم بى خبر بودند، از اينرو معلوم نيست آن ها توانسته باشند تمام الفاظ و عباراتى را كه معصوم املاء مى فرمود، با تمام خصوصيات و ريزه كاری هايش ضبط كرده و نقل كرده باشند.
3. حضرات معصومین (علیهم السلام) براى نزديک ساختن اين گونه مطالب علمى و اطلاع از وضع آسمان ها به ذهن مردم عامى آن زمان، حقایقى را در قالب اين گونه الفاظ و عبارات ريخته و از باب تشبيه معقول به محسوس، براى هر يک از افلاک و عوالم نام هایی قرار داده و اگر مى خواستند حقائق مربوط به نظام و ساختمان آسمان ها را صريح بگويند، آن ها باور نمى كردند و به ساحت قدسی حضرات، نسبت دروغ و ... مى دادند.
به این روایت توجه فرمایید: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: مَا كَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) الْعِبَادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ»؛ امام صادق (علیه السلام) فرمود: هيچ گاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) با كنه خرد و عمق ادراک خود با بندگان خدا سخن نگفت، رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود: ما گروه پيامبران مأموريم كه با مردم به اندازه عقل و خرد آن ها سخن بگویيم.(17)
4. تعبیر به حرکت برای خورشید، سخن گفتن طبق شیوه فهم مخاطب است، کما این که در آیاتی از قرآن کریم هم آمده است، مثل: «وَ الشَّمْسُ تَجْري لِمُسْتَقَرٍّ لَها»؛ و خورشيد (نيز براى آنها آيتى است) كه پيوسته به سوى قرارگاهش در حركت است.(18)
در «تفسیر نمونه» آمده: منظور از حركت خورشيد در اين بحث حركت آن به حسب حس ماست، جالب اين كه اين تعبير حتى بعد از آن كه به ثبوت رسيده كه خورشيد در جاى خود ساكن و زمين در مدت يک سال يک بار به دور آن مى گردد نيز به كار مى رود، مثلا امروز مى گويند تحويل خورشيد به برج حمل و يا رسيدن خورشيد به دايره نصف النهار، و يا رسيدن به ميل كلى؛ اين تعبيرات همگى نشان مى دهد كه حتى بعد از كشف حركت زمين به دور خورشيد و سكون آن، تعبيرات گذشته راجع به حركت خورشيد به كار مى رود چرا كه از نظر حسى چنين به نظر مى آيد كه خورشيد در حركت است، و اين تعبيرات از همين جا گرفته مى شود.(19)
بنا بر این:
این گونه روایات ـ بر فرض اثبات صدور از معصوم ـ با علم روز منافاتی ندارند و با توجه به مقام عصمتی که آن حضرات دارا هستند، بایستی به دنبال فهم صحیح و مراد واقعی امام باشیم زیرا معصومین، بر اساس سطح فکر و فهم مخاطبین، حقایق و مطالب علمی را بیان می فرموده اند. لذا تا موقعی که بتوان وجه صحیح و منطقی ای برای این روایات ارائه نمود، باید همان را مطرح کرد و اگر به فهم صحیح و مراد معصوم نرسیدیم، باید توقف کرد و علم آن را به اهلش سپرد.
پی نوشت ها:
1. کلینی، الكافي، محقق/مصحح: غفاری و آخوندی، انتشارات دارالکتب اسلامیه ـ تهران، 1407ق، چاپ چهارم، ج 8، ص 157، ح 148.
2. حج: 22/ 18.
3. مکارم شیرازی و همکاران، تفسير نمونه، انتشارات: دار الکتب الاسلامیه ـ تهران، ج 14، ص 49 و 50.
4. طباطبایی، محمد حسین، تفسير الميزان، ترجمه موسوی همدانی، انتشارات: جامعه مدرسین، دفتر انتشارات اسلامی ـ قم، ج 14، ص 507.
5. حسينى همدانى، انوار درخشان در تفسير قرآن، محقق: بهبودى، ناشر: لطفى- تهران، 1404 ه.ق، چاپ اول، ج 11، ص 147.
6. مجلسى، محمد باقر، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، محقق/مصحح: رسولى محلاتى، ناشر: دار الكتب الإسلامية ـ تهران، 1404ق، چاپ دوم، ج 26، ص 14 و 15.
7. ابن قارياغدى، محمد حسين، البضاعة المزجاة (شرح كتاب الروضة من الكافي)، محقق/مصحح: احمدى جلفائى، ناشر: دار الحديث ـ قم، 1429ق- 1387ش، چاپ اول، ج 2، ص 465.
8. مازندرانى، محمد صالح بن احمد، شرح الكافي- الأصول و الروضة، محقق/مصحح: شعرانى، ابوالحسن، ناشر: المكتبة الإسلامية ـ تهران، 1382ق، چاپ اول، ج 12، ص 166.
9. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، پیشین، ج 26، ص 15.
10. قمى، على بن ابراهيم، تفسير القمي، محقق: موسوى جزايرى، ناشر: دار الكتاب- قم، ج 2، ص 115 و 116.
11. فيض كاشانى، تفسير الصافي، مقدمه و تصحيح: اعلمى، ناشر: مكتبة الصدر- تهران، 1415 ه. ق، چاپ دوم، ج 3، ص 103.
12. فيض كاشانى، الوافي، ناشر: كتابخانه امام أمير المؤمنين على عليه السلام ـ اصفهان، 1406 ق، چاپ اول، ج 26، ص 484.
13. شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)، پیشین، ج 12، ص 166.
14. صافات: 37/ 99.
15. قرشی، قاموس قرآن، انتشارات: دار الکتب الاسلامیه ـ تهران، ج 4، ص 317.
16. الوافي، پیشین، ج 26، ص 484.
17. الكافي، پیشین، ج 1، ص 23، ح 15؛ ج 8، ص 268، ح 394.
18. یس: 36/ 38.
19. تفسیر نمونه، پیشین، ج 18، ص 386.