پرسش:
آیا این درست است که علم الیقین بسیار خطرناک است؟ یعنی اگر کسی با عمل ضعیف ان را داشته باشد حتما برایش دردسر ساز خواهد شد؟
یعنی میتوان گفت که این که ما علم الیقین نداریم خوب است چون کار را برای ما بسیار سخت میکند؟ اگر علم الیقین داشتیم و عمل نمی کردیم حتما از جهنمیان می شدیم ولی حالا که نداریم احتمال رفتنمان به بهشت بیشتر است؟
پاسخ:
یقین سه مرحله دارد که پایین ترین آنها علم الیقین است:
علم الیقین: فرض کنید آتشی در نقطه ای افروخته شده است، و دیواری هم بین شما و آتش حائل است. اگر شما از اثر آتش (مثل دودی که از پشت دیوار بلند است) پی به وجود آتش ببرید، این علم الیقین است و این مانند آن است که کسی خدا را بشناسد و بدو ایمان آورد، اما از راه براهین عقلی.
عین الیقین: اگر شما در آن مثال بالا، از دیوار عبور کنید و خود آتش را از نزدیک ببینید، این عین الیقین است. این مرحله بالاتر از مرحله سابق است زیرا شهود بالاتر از دانستن است و لذا گفته اند: شنیدن کی بود مانند دیدن و در این مرحله است انسانی که اثرات توحید را در زندگی خود عملا مشاهده نماید.
حق الیقین: اگر شما بقدری به آتش نزدیک شوید که حرارت آن را لمس کنید و آتش شما را گرم کند و در واقع داخل آن شوید، از چنین حالتی به حق الیقین تعبیر می آورند. در این مرحله، یقین شما به مراتب از دو مرحله سابق بالاتر است.
رسیدن به مرحله یقین وظیفه هر انسانی است و اصلا خدا انسان را آفریده است تا به مرحله یقین برسد به معرفت خدا برسد
خداوند سبحان در قرآن کریم می فرماید: «وَ ما خَلَقْتُ الجِنَّ و الإِنْسَ إلاّ لِیَعْبُدُونِ؛ و جن و انس را نیافریدم، جز برای آنکه مرا بپرستند.» (1) در حدیث شریفی از امام حسین (علیه السلام) می خوانیم: «ایها الناس انّ اللَّه جلّ ذكره ما خلق العباد الّا لیعرفوه فإذا عرفوه عبدوه و إذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عباده من سواه. خدای بزرگ بندگان را تنها برای این كه او را بشناسند آفریده است، چرا كه هنگامی كه او را بشناسند، به عبادت و پرستش او كمر همت خواهند بست و هنگامی كه او را بپرستند، از پرستش غیر او بی نیاز میگردند و به نعمت آزادی بال می گشایند.»(2)
امام علی (علیه السلام) می فرماید: «مَعْرِفَةُ اللّه ِ سُبْحانَه أَعْلَی الْمَعارِفِ؛ برترین شناخت ها، شناخت خداست.»(3) تا انسان خدا را نشناخته است، به هر مرتبه ای از علم و ادراک برسد، شناخت او از هستی، ناقص و ناکافی است. همچنین آن که خدا را نیافته و او را نشناخته، هر چه بهشت جاوید را بیابد، به چیزی کم بها در مقایسه با لقای پروردگار و معرفت کردگار دست یافته است. حضرت علی (علیه السلام) در سخنی بسیار عمیق و معرفت آمیز می فرماید:
«ما یَسُرُّنی لَوْمِتُّ طفلاً و أُدْخِلْتُ الجَنّة و لَمْ أَکْبُرْ فأعرِفَ ربّی عزّوجلّ»؛دوست ندارم که در کودکی بمیرم و داخل بهشت شوم و بزرگ نشوم تا پروردگار عزوجل خود را بشناسم. پس حتی بهشت جاوید نیز در مقایسه با ارزش شناخت خدا، اندک و ناچیز و کوچک است.(4)
البته طبیعی است که انسان ها در یک مرتبه از توانایی روحی و فکری نیستند و همه نمیتوانند به این مرتبه برسند ولی تلاش و کوشش برای رسیدن به این مرحله وظیفه همگانی است قرآن می فرماید : « يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ » (5)
این تلاش باید در همه انسان ها باشد و اگر کسی از آن سرباز زند در قیامت مواخذه خواهد شد و از همه بدتر این که در بهشت از درجات کمالی محروم خواهد شد. و در صورت بهشتی بودن به همان درجات پایین بهشت اکتفا خواهد کرد.
بله؛ علم داشتن تکلیف می آورد کسی که خدا را می شناسد و می داند که احکامی هست در مورد آن احکام مکلف است ولی این گونه نیست که بگوییم در این صورت خوش به حال کسی که اصلا نمی داند! خیر. کسی که نمی داند اگر می توانسته بفمد و نرفته یاد بگیرد از او بازخواست خواهد شد چرا نرفتی یاد بگیری؟ و اگر نمی توانسته یاد بگیرد بلاخره در درجات کمالیه عقب است.
قرآن کسانی که بر اساس علم دست به اعمال صالح می زنند را تحسین کرده و می فرماید:
«أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ» ( آیا چنین کسی با ارزش است ) یا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام ، از عذاب آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟! بگو: «آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟! تنها خردمندان متذکّر می شوند!»(6)
آری دانستن تکلیف انسان را زیاد می کند ولی ارزش انسان به دانستن و عمل کردن بر طبق دانسته هاست.
حساب و کتاب خدا این گونه نیست که بگوید افرادی که نمی دانستند پس هیچ عملی انجام ندادند بروند بهشت و آنها که دانستند حالا بر اساس دانسته های خود بد یا خوب عمل کردند به جهنم و بهشت بروند! خیر.
کسانی که نمی دانستند مسئولند چرا یاد نگرفته اند و به خاطر این ندانستنشان جهنمی می شوند و یا اهل بهشت هم اگر شدند درجاتشان بسیار پایین است:
«وَلِكُلٍّۢ دَرَجَٰتٌ مِّمَّا عَمِلُواْ ۖ وَلِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمَٰلَهُمْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ» برای هر کسی آن مقداری درجات می دهند که عمل می کنند(عمل آگاهانه) و همه اعمالشان توفی می شود و به کسی ظلم نمی شود.(7)
در جای دیگر می فرماید: « إِنَّمَا یخْشَی اللّه مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ » از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او می ترسند.(8)
اگر سوال شود: آیا یقین نیاز به عمل ندارد؟ یعنی اگر شخصی در جایگاهی باشد و نتواند خوب عمل کند و ایا یقین برای او خطرناک است و بهتر است او کم کم به سمت یقین برود؟
جواب این است که:
بله علم و در درجه بالا تر از آن یقین، اگر به همراه عمل نباشد موجب جهنمی شدن انسان می شود و عذاب او از کسی که نمی دانسته و عمل نکرده بیشتر است. بر خلاف علم و یقین، ایمان آن حالتی است که فرد به دانسته های خود عمل می کند .
ايمان به خدا به صرف اين نيست كه انسان بداند و درك كند كه خدا حق است، زيرا مجرد دانستن و درك كردن ملازم با ايمان نيست، بلكه با استكبار و انكار هم مىسازد، هم چنان كه خودش فرموده: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ» (9) و چون مى دانيم ايمان با انكار نمى سازد، پس نتيجه مى گيريم كه ايمان صرف ادراك نيست، بلكه عبارتست از پذيرايى و قبول مخصوصى از ناحيه نفس، نسبت به آنچه كه درك كرده است. قبولى كه باعث شود نفس در برابر آن ادراك و آثارى را كه اقتضاء دارد تسليم شود، و علامت داشتن چنين قبولى اين است كه ساير قوا و جوارح آدمى نيز آن را قبول نموده، مانند خود نفس در برابرش تسليم شود.
در قرآن نمونه هایی از افرادی را که به مساله ای یقین داشته اند اما بر اثر هوای نفس بر خلاف آن عمل کرده اند را آورده است یکی از آنها همان شیطان است که با این که یقین داشت که خدا حق است و سخن او واجب الاطاعه به خاطر تکبری که داشت دستور خدا را سرپیچی کرد. همچنین بلعم باعورا، و برخی از یهودیانی که قرآن می فرماید: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ»(10)
اينجاست كه مىبينيم بسيارى از اشخاص با علم و درك زشتى و پليدى عملى، ولی به آن عمل اعتياد دارند و نمى توانند خود را از آن بازدارند، براى همين است كه فقط قبح آن را درك كرده اند، ولى ايمان به آن ندارند، و در نتيجه تسليم درك خود نمى شوند. و بعضى ديگر را مى بينيم كه علاوه بر درك تسليم هم شده اند، و بعد از تسليم توانسته اند بدون درنگ دست از آن كار بردارند و اين همان ايمان است.
البته انسان برای این که به درجات بالای کمال انسانی برسد نیاز به علم دارد نیاز به یقین دارد تا به آن عمل کند آری این علم و یقین خطر هم دارد همان قدر که انسان برای دانستن هایش وقت می گذارد باید برای عمل کردن به این دانسته ها نیز وقت بگذارد ولی نمی شود به این بهانه که شاید به دانسته هایم عمل نکنم به آموختن و یقین پیدا کردن نپردازد.
مثل دانش آموزی که بهانه دست و پا کرده می گوید امتحان ها و درس های مقطع بالاتر سخت است من وارد مقطع بالا تر نمی شوم که نمره پایین نگیرم!! همین بیست که در اول ابتدایی گرفته ام برای من کافی است می ترسم اگر برم دوم ابتدایی نمره پایین تر از بیست بگیرم!!
البته دانستن هم مراتبی دارد یک وقت به رفیقتان می گویید سیگار نکش سیگار ضرر دارد این درجه از دانستن شاید او را از سیگار کشیدن باز ندارد یک وقت آمار سرطان ریه را به او نشان می دهید که ببین 90 درصد آنها سیگاری بوده اند (علم الیقین) یک وقت دست او را می گیرید می برید بیمارستان ریوی ها، بالای تخت یک بیمار سرطان ریه! وقتی که خون بالا می آورد و وقتی که شیمی درمانی می شود و ... را به او نشان می دهی ! (عین الیقین) این درجه از دانستن حتما بیشتر اثر می گذارد و باز دارنده تر است . یک وقت می گویی سیگار بکش تا بفهمی !! وقتی که سیگار کشید مریض شد یا خدای ناکرده سرطان گرفت و فهمید که چه اثراتی دارد آن وقت دست از سیگار کشیدن بر می دارد. این درجه همان حق الیقین است.
ببینید درجات دانستن متفاوت است و بر اثر همین درجه ها هم عمل شدید تر می شود آری امکان دارد که یک فردی آن قدر گرفتار باشد که با داشتن سرطان ریه در خفا سیگار بکشد ولی تعداد این افراد بسیار بسیار کم است.
این مثال در جهت منفی بود در جهت مثبت هم همین طور است کسی برای این که عملش هماهنگ با دانسته هایش شود نیاز به یقین بالاتری دارد در قرآن خدا داستان ابراهیم را آورده است :
« وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ أَرِني کَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتي قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلي وَ لکِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلي کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ .. » و یاد کن هنگامى را که ابراهیم گفت: پروردگارا، به من بنماى که چگونه مردگان را زنده مى کنى ؟ فرمود: آیا علاوه بر ندانستن چگونگى آن، ایمان نیز نیاورده اى ؟ گفت: چرا، ولى پرسیدم تا دلم آرام گیرد. فرمود: چهار پرنده از این پرندگان را بگیر، سپس آنها را در حالى که با خود مأنوس ساخته اى بکُش و قطعه قطعه کن، آن گاه بر هر کوهى بخشى از آنها را قرار ده، سپس آنها را فراخوان که شتابان به سوى تو مى آیند، و بدان که خداوند مقتدرى است که هیچ چیز از او پنهان نیست و حکیمى است که همه کارهایش براساس حکمت است. (11)
اطمینان قلبی همان درجه بالا تر یقین است حضرت ابراهیم می داند که خدا مرده ها را زنده می کند می خواهد کیفیت آن را بداند خدا هم او را به حق الیقین می رساند.
اگر پرسیده شود آیا اگر برای کسی حجت تمام شد و عمل مطابق آن حجت انجام نداد مستوجب عقاب خواهد بود و بر همین اساس باید کند و و آرام به سوی کسب یقین حرکت کند؟
جواب این است که:
آری اگر با نشانه ها و معجزات و آیات الهی بر فردی حجت تمام شد و فرد عمل نکرد آن فرد مستحق عذاب الهی است ولی این حرف هم به صورت مطلق صحیح نیست که انسان در دست یابی به یقین کند حرکت کند چرا که عمر انسان محدود است ثانیا توانایی انسان در دست یابی به کمالات انسانی فوق العاده بالا است و گاهی ره صد ساله را یک شبه می پیماید. البته روایات متعددی داریم که کسی که به آنچه می داند عمل کند خدا آنچه را که نیاز اوست به او آموزش می دهد مهم این است که انسان در این مدار علم و عمل قرار گیرد خدا او را رشد می دهد :
امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرمایند:«ثَمَرَةُ العِلمِ العَمَلُ بِهِ» میوه دانش، به کار بستن آن است.(12)
«علی العالم ان یعمل بما علم، ثم یطلب تعلم ما لم یعلم» بر عالم است آنچه را می داند به کار بندد، سپس به دنبال دانشی رود که نمی داند.(13)
البته واضح است که انسان در آن محدوده ای که نیاز به عمل دارد (امور روزمره و مبتلا به) باید علم کسب کند
امام صادق (علیه السلام):
«العامِلُ عَلی غَیرِ بَصیرَةٍ کَالسّائِرِ عَلی غَیرِ الطَّریقِ، فَلایزیدُهُ سُرعَةُ السَّیرِ إلّا بُعداً » کسی که بدون بینش عمل کند، همچون کسی است که در بیراهه رود، چنین کسی هر چه تند رود، از راه دورتر می افتد.(14)
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله): «مَن عَمِلَ عَلی غَیرِ عِلمٍ، کانَ ما یُفسِدُ أکثَرَ مِمّا یُصلِح» کسی که بدون علم، عمل کند، آنچه خراب می کند، بیش از آن است که درست می کند.(15)
پس نباید نگران این موضوع بود باید با توکل بر خدا برای کسب علم و یقین پیش رفت و در عمل به دانسته های خود تلاش کرد چرا که کمال انسانی چیز اعطایی نیست بلکه انسان باید با علم و عمل صالح آن را به دست آورد .
تقوی موتور محرکه کمال انسان است عمل انسان بر اساس آموخته های معنوی اش و دوری از معاصی و روی آوردن به عمل به واجبات. اگر این گونه شد این عمل می شود عامل علم آموزی، علمی که منشا آن خداست.
همان گونه که مطالعه، مباحثه و حضور در مجلس درس، از راه های تحصیل علم محسوب می شوند، یکی از راه های کسب و افزایش علم، «عمل به معلومات» است. در آیات و روایات، به صراحت و با زبان های مختلف، بر این واقعیّت تأکید شده است که: عمل، نور دانشی جدید فرا راه انسان می تاباند و مسیر حرکت او را روشن می کند.
در قرآن کریم آمده است: «یا أیُّهَا الَّذین آمنَوا، إن تَتَّقُوا اللهَ یَجعَل لَکُم فُرقاناً» ای اهل ایمان، اگر خدا ترس و پرهیزکار شوید خدا به شما فرقان بخشد .(16)
«وَ الَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا» کسانی که در راه ما مجاهدت و کوشش نمایند، محقّقاً به راه هایمان هدایتشان می کنیم.(17)
«اتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ الله» تقوای الهی پیشه کنید و خداوند شما را می آموزاند.(18)
«وَ إن تُطیعوهُ تَهتَدوا» اگر خدا را اطاعت کنید، هدایت خواهید یافت.(19)
روایات نورانی پیشوایان معصوم علیهم السلام نیز این حقیقت درخشان را چنین بیان داشته است:
امام صادق (علیه السلام): «العِلمُ مَقرونٌ إلَی العَمَلِ، فَمَن عَلِمَ عَمِلَ، وَ مَن عَمِلَ عَلِمَ» علم و عمل به هم بسته شده اند؛ هر کس بداند، عمل کند و هر کس عمل کند، بداند.(20)
رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): «مَن عَمِلَ بِما یَعلَمُ وَرَّثَهُ (عَلَّمَه) اللهُ عِلمَ ما لَم یَعلَم» ؛هر کس به آنچه می داند عمل کند، خداوند، آنچه را ندانسته به او می آموزد.(21)
برای درک بهتر از این واقعیت شگرف، راننده ای را در نظر بگیریم که قصد دارد در تاریکی شب به مسافرت رود. لامپ های اتومبیل، تنها مسافت بیست متریِ پیش روی او را روشن کرده و راننده فراتر از این مسافت، دید ندارد. اگر این شخص، به بهانة این که تمام مسیر جاده در معرض دید او نیست از حرکت باز ایستد، آیا در نظر خردمندان محکوم نمی شود؟
روش عاقلانه این است که با استفاده از همین روشنایی حرکت کند و پیش رود. اگر این مسیر روشن را طی کند، بیست مترِ بعدی برای او معلوم می شود. از اوّل نمی توان انتظار داشت کل مسیر، روشن و تابناک باشد و حرکت را نمی توان متوقف بر چنین انتظاری نمود. حرکت را باید با مقدار مسلّم آغاز کرد.
پی نوشت ها:
1- ذاریات : 56.
2- صدوق، علل و الشرایع،
انتشارات کتاب فروشی داوری، 1385، قم، ج1، ص 9.
3- آمدی، غرر الحکم، دار الکتب، قم، 1410، ص 712.
4- متقی، کنزالعمال، دار الکتب العلمیه، لبنان، بی تا، ج 13، ص 151، ح 36472.
5- انشقاق: 6.
6- زمر: 9.
7- احقاف:19 .
8- فاطر: 28.
9- نمل : 14.
10- همان.
11- بقره: 260.
12- غرر الحکم، ص 327.
13- همان، ص 453.
14- کلینی، کافی، اسلامیه، 1409، تهران، ج1، ص 43.
15- همان، ص 44.
16- انفال: 29.
17- عنکبوت:69.
18- بقره:282.
19- نور : 54.
20- کلینی، کافی، ج1 ، ص 44.
21- مفید، فصول المختاره، کنگره شیخ مفید ، 1413، قم، ص 107.
http://askdin.com/comment/1037276#comment-1037276