پرسش:
لطفا درباره نقش ابوبکر و عمر و عثمان،در جنگها و غزوات رسول الله(صلی الله علیه و آله) توضیح بدهید.اینکه ایشان در کدام جنگها حضور داشتند و آیا اصلا افتخاری داشتند؟در ضمن آیا فضائلی که در منابع برای این خلفا بیان می شود درست است یا جعلی و ساختگی می باشد؟
پاسخ:
آنچه مسلم است ابوبکر و عمر و عثمان،در بسیاری از جنگهای زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) حضور داشته اند.منتهی بر اساس مستندات متعدد تاریخی اهل سنت،آنها نه تنها در جنگها نقش آفرینی خاصی نداشته و گره ای از مشکلات و سختی های جنگ را باز نکرده بودند،بلکه در مواردی از میدان جنگ فرار کرده و آنجایی هم که از طرف پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) برای انجام عملیاتی اعزام می شدند،دست خالی بر می گشتند و در مواردی هم بر خلاف دستورات آن حضرت و حتی بر علیه آن حضرت اقداماتی انجام داده اند.
قبل از اینکه به مواردی از فرار کردن ها و شکستهای خلفا در جنگها اشاره کنیم،لازم است به موضوع فضیلت تراشی و جعل مطالبی در فضیلت آنها اشاره کنیم:
مخالفان و دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) که هیچ یک از فضائل و امتیازات امام علی(علیه السلام) را نداشتند،با جعل احادیث و فضیلت تراشی برای خلفا،تلاش کرده اند تا برای خلفا،آبرویی کسب کنند. گاهی آنچنان این فضیلتتراشیها و جعل احادیث ناشیانه صورت گرفته است که با اندک دقتی تشخیص داده میشود و حتّی با دیگر بافتههای آنها ناساگار است.
آنها علاوه بر فضیلت تراشی برای خلفا با جعل احادیث،تلاش کردند با ممنوع کردن تدوین حدیث،از بیان فضائل امام علی(علیه السلام) هم جلوگیری کنند.
یک نمونه از احادیث ساختگی و جعلی در جهت فضیلت تراشی برای «عمر بن خطاب» این حدیث جعلی است که از قول رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل می کنند که فرمود:« لو كان بعدي نبي لكان عمر : اگر قرار بود بعد از من پيامبري مي آمد او عمر بود».
جالب این است که خود اهل سنت چنين حديثي را قبول ندارند و آن را ضعيف مي شمارند و راويانش را ضعيف، كذاب، منكر و غريب مي دانند كه روايات شان مورد قبول اهل سنت قرار نگرفته است. از جمله اين افراد ابن عساكر و متقي هندي هستند كه در كتاب هاي خود آورده اند اين حديث منكر است.(1)
اکنون به بیان نمونه هایی از فرار خلفا از جنگ و کارشکنی ها و اقدامات خلفا بر علیه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می پردازیم:
فرار ابوبکر از جنگ احد:
«عائشه» مىگوید: «ابوبکر» هر گاه یاد روز اُحُد مىافتاد، گریه مىکرد و مىگفت: آن روز، روز طلحه بود. سپس گفت: نخستین کسى که در آن روز (پس از فرار) بازگشت، من بودم، رسول خدا را دیدم که با یکى از کفار مىجنگید، به طلحه گفتم: همان جایى که هستى باش که من چیزهایى را از دست دادهام، مردى از خویشان من است که عزیزتر است از تمام آن چه بین مشرق و مغرب است. و من به رسول خدا نزدیکتر بودم، کسى را که نمىشناختم به طرف رسول خدا آمد، هنگامى که نزدیک شد دیدم ابوعبیده جراح است، خودمان را به پیامبر رساندیم، دیدم دندانهاى جلوى آن حضرت شکسته شده و صورتش شکافته و دو حلقه از حلقههاى زره در صورتش فرو رفته بود.(2)
اعتراف عمر بن الخطاب به فرار از جنگ:
«عمر» در روز جمعه ای هنگام خطبه خواندن، سوره آل عمران را مىخواند تا رسید به این آیه: «آنان که روز برخورد دو لشکر به شما پشت کرده و گریختند » سپس گفت: روز اُحُد پس از آن که شکست خوردیم، من فرار کردم و از کوه بالا مىرفتم به طورى که احساس کردم که همانند بزکوهى پرش و خیزش دارم و به شدت تشنه شده بودم، شنیدم مردى مىگفت: محمد کشته شد، گفتم: هر کس بگوید محمد کشته شد، او را مىکشم، به کوه پناه آورده و همه بالاى کوه جمع شدیم، در این هنگام بود که این آیه نازل شد.(3)
فرار عثمان در جنگ احد:
ابن عبد البر از عالمان بزرگ اهل سنت مىنویسد:
عثمان بن عفان و دو نفر از انصار به نامهاى عقبة بن عثمان و سعد بن عثمان و افرادى از بنى زریق گریختند تا به کوه جلعب در اطراف مدینه رسیدند و سه شبانه روز در آن جا ماندند، سپس نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) بازگشتند....(4)
فراریان از جنگ خیبر
وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) به خیبر رسیدند، پرچم را به دست ابوبکر دادند و او را همراه جمعی به سمت خیبر فرستادند. ولی او ایستادگی نکرد و فرار کرد. دفعه دوم رسول الله (صلی الله علیه و اله) عمر را به همراه جمعی به خیبر فرستادند ولی او نیز فرار کرد.
پيغمبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) فرمود:فردا مردى را به سوى قلعه مى فرستم كه خدا و پيغمبر را دوست دارد و خدا و پيغمبر هم او را دوست دارند و از جنگ روى برنمى تابد. و خداوند قلعه را به دست او بگشايد.سربازان هر كدام اميد داشتند كه آن فاتح آنان باشند. على (عليه السّلام) در آن روز مبتلا به دردِ چشم بود. پيغمبر اكرم(صلّى اللّه عليه وآله) به او فرمود: حركت كن .على (عليه السّلام) گفت : يا رسول اللّه ! جايى را نمى بينم .پيغمبر اكرم (صلّى اللّه عليه وآله) آب دهان مبارك خود را به چشم على (عليه السّلام) كشيد و پرچم اسلام را به دستش داد.
على(عليه السّلام) به جنگ با يهوديان خيبر رفت و فتح كرد. (5)
لعن خلفا توسط رسول خدا(صلی الله علیه و آله)بخاطر خودداری از حضور در سپاه اسامه
سپاه اُسامَه یا جَیش اُسامَه، نام آخرین سپاه فراهم شده به دستور پیامبر اسلام برای دفاع در برابر حملات امپراطوری روم بود. این سپاه که با توجه به نام فرمانده آن «اسامه بن زید» به جیش اسامه معروف شد، به دلیل نافرمانی برخی از بزرگان صحابه، در زمان حیات پیامبر حرکت نکرد.پیامبر(صلی الله علیه و آله) بعد از مطلع شدن از تخلف برخی از صحابه از پیوستن به سپاه اسامه،آنها را به حضور طلبیده و فرمودند: «مگر به شما امر نکردم که با جیش "اسامه" بروید؟ چرا نرفتید؟»
ابوبکر گفت: رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمیتوانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان بپرسم. (6)
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال کسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراض کنندگان فرمود: این چه سخنی است که دربارهی فرماندهی "اسامه" میشنوم شما پیش از این به فرماندهی پدرش هم طعن میزدید به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایسته است.رسول خدا در بستر بیماری مرتبا به عیادت کنندگان خود به طور مرتب میفرمود، سپاه اسامه را حرکت دهید. (7)
در منابع تاریخی آمده است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) متخلفان از جیش اسامه را لعن کرد.» (8)
تخلف ابوبکر و عمر و تعداد دیگری از صحابه از حضور در سپاه اسامه از مسائل قطعی تاریخ می باشد و این افراد مشمول لعن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشند.
تلاش خلفا برای ترور پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)
این مطلب که برخی از صحابه قصد داشتهاند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را ترور کنند، از دیدگاه شیعه و سنی قطعی است؛ چنانچه در قرآن کریم آمده است:
«یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ اِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا اِلاَّ اَنْ اَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَاِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ وَ اِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً اَلیماً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِی الْاَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ؛ (9)
منافقان به نام خدا سوگند یاد میکنند که چیز بدی نگفتند (چنان نیست) آنان سخنان کفرآمیز بر زبان آوردند و بعد از اسلام آوردن، کافر شدند و تصمیماتی اتخاذ کردند که موفق به انجام آنها نشدند (سوء قصد بجان رسول خدا) آنها به جای آن که در برابر نعمت و ثروتی که به فضل و بخشش خدا و پیامبرش نصیب آنها شده، سپاسگزار باشند، در مقام کینه و دشمنی بر آمدند، با اینحال اگر توبه کنند برای آنها بسیار بهتر است و اگر نافرمانی کنند، خدا آنها را در دنیا و آخرت به عذابی بس دردناک مجازات خواهند کرد و در روی زمین هیچ دوست و یاوری برای آنان نخواهد بود.»
اما این که این افراد چه کسانی بودهاند روشن نیست. برخی از علمای اهلسنت همانند «ابنحزماندلسی» که از استوانههای علمی اهلسنت به شمار میرود نام این افراد را آوره است. وی در کتاب «المحلی» مینویسد:
اَنَّ اَبَا بَکْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ وَطَلْحَةَ وَسَعْدَ بن ابیوَقَّاصٍ رضی الله عنهم اَرَادُوا قَتْلَ النبی صلی الله علیه وسلم وَاِلْقَاءَهُ من الْعَقَبَةِ فی تَبُوکَ : ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، سعد بن ابیوقاص؛ قصد کشتن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را داشتند و میخواستند آن حضرت را از گردنهای در تبوک به پایین پرتاب کنند.(10)
حضور خلفا در صحیفه ملعونه برای غصب خلافت
بعد از اعلام عمومی ولایت علی(علیه السلام) در غدیرخم، عده ای از منافقین که نمی توانستند استمرار رسالت را در ولایت علی(علیه السلام) تحمل کنند، برای پیمان شکنی و غصب خلافت هم قسم شدند. این عده که نقشه ترور رسول الله(صلی الله علیه و آله) را نتوانستند عملی کنند به ناچار به پیمان شکنی روی آوردند و برای گمراه نمودن مسلمین به سند سازی و دروغ پراکنی روی آوردند.آنها برای غصب خلافت و جلوگیری از به خلافت رسیدن امام علی(علیه السلام) پیمانی نوشته و برای انجام مفاد آن با هم، هم قسم شدند.این پیمان به صحیفه ملعونه معروف شده است.
امویان و کسانی که از ترس کشته شدن مسلمان شده بودند به همراه منافقانی که با ولایت امیرالمومنین علی(علیه السلام) موافق نبودند در تهیه متن این صحیفه شریک بودند. افرادی همچون ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص و ابو عبیده الجراح و معاویه بن ابی سفیان و عمرو بن عاص و سعید بن عاص و ابوموسی اشعری و مغیره بن شعبه و اوس بن حدثان و ابوهریره و ابوطلحه انصاری و سالم غلام خذیفه از جمله کسانی بودند که در این طرح شرکت داشتند.
ایشان ابتدای جلسه پیمان بستند که حکومت را غصب کنند و نگذارند تا خلافت به علی(علیه السلام) برسد. به همین دلیل در این جلسه، چهار نفر یعنی ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح و سالم بن حذیفه، به ترتیب برای رسیدن به مقام رهبری مسلمانان مورد تأیید واقع شدند!! سپس بعد از مشورت با یکدیگر و اتفاق نظر، متنی را به دست خط سعید بن عاص نوشته و به امانت دار خود یعنی ابوعبیده جراح سپردند،(11) او نیز این متن را به عنوان پیمان نامه در کعبه پنهان نمود.
امیرالمومنین علی(علیه السلام) بعد از جریان غصب خلافت،در رابطه با صحیفه ملعونه فرمودند: خوب به پیمان نامه خود (مبنی بر اینکه بعد از محمد(صلی الله علیه و آله) این خلافت را از ما اهل بیت بگیرید) که آن را در کعبه گذاشتید، وفاء کردید. در این موقع ابوبکر گفت: تو از کجا دانستی و چه کسی تو را به آن مطلع ساخته است. امیرالمومنین (علیه السلام) نیز ابوذر و سلمان و زبیر و مقداد را شاهد گرفت بر اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) خبر صحیفه را به ایشان گفته است و ایشان نیز بر آن شهادت دادند.(12)
پی نوشتها:
1. ابن عساکر، تاريخ مدينه دمشق، بي جا، دارالفکر، 1415ق، ج44، ص186 . متقي هندي، کنزالعمال، بيروت، موسسه الرساله، بي تا، ج11، ص581.
2. الطیالسی البصری، سلیمان بن داود أبو داود الفارسی (متوفای204هـ)، مسند أبی داود الطیالسی، ناشر: دار المعرفة - بیروت. ج 1، ص 3. الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبد الله (متوفای241هـ)، فضائل الصحابة، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م.ج 1، ص 222 . الأصبهانی، أبو نعیم أحمد بن عبد الله (متوفای430هـ)، حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء، ناشر: دار الکتاب العربی - بیروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ. ج 1، ص 87. المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م. ج 13، ص 417.
3. الطبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ناشر: دار الفکر، بیروت – 1405هـ؛ ج 4، ص 144. الأندلسی، أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عطیة، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، تحقیق: عبد السلام عبد الشافی محمد، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان، الطبعة: الاولى، 1413هـ- 1993م. ج 1، ص 529.
4. إبن عبد البر، یوسف بن عبد الله بن محمد (متوفای463هـ)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ. ج 3، ص 1074 . الصفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک (متوفای764هـ)، الوافی بالوفیات، تحقیق: أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى، ناشر: دار إحیاء التراث - بیروت - 1420هـ- 2000م. ج 20، ص 61.
5. البداية و النهاية، أبو الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى (م 774)، بيروت، دار الفكر، 1407.ج4ص186.
6. ابن سعد، الطبقاتالکبری، محمد بن صامل السلمی، الطائف، مکتبةالصدیق، ۱۴۱۴، الاولی، ج۲، ص۳۳۶.
7. همان، ج۲، ص۱۹۰.
8. شهرستانی، عبدالکریم، ملل و نحل، ترجمه و تصحیح سید محمد رضا جلالینائینی، چاپ سوم، ۱۳۶۰، ج۱، ص۲۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخالامم و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ اول، ۱۳۵۲، ج۳، ص۴۲۹.
9. توبه/سوره۹، آیه74.
10. ابنحزم الاندلسی الظاهری، ابومحمد علی بن احمد بن سعید (متوفای456ه)، المحلی، تحقیق:لجنة احیاء التراث العربی، ناشر:دار الآفاق الجدیدة - بیروت.ج11، ص224.
11. مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار ، بیروت، موسسة الوفا، 1404 هـ ق،ج 28 ، ص 102.
12. هلالى کوفى، سلیم بن قیس؛ کتاب سلیم بن قیس، قم ، انتشارات الهادی، 1415 هـ ق، ص 589.
http://askdin.com/comment/1038218#comment-1038218