پرسش: ما نمیتوانیم علم حضوری به خود داشته باشیم چون علم حضوری به خود محال است و خداوند همه که همه چیز هست، نمیتواند به خودش علم حضوری داشته باشد چرا که علم یافتن به خود، مستلزم تسلط بر خود است و هیچ کسی نمیتواند به خودش مسلط شود.باتوجه به این نکات، اگر خداوند بر خودش تسلط و علمی ندارد چطور بر دیگران میتواند تسلط داشته باشد؟ اگر هم بر خودش علم دارد، این علم چگونه محقق میشود؟
پاسخ:
سوالی که مطرح کردید، دو بخش دارد.
بخش نخست، مربوط به اشکالی ناظر به علم خداوند به خودش است.
بخش دوم، ناظر به اثبات علم الهی به خودش.
اما بخش نخست. نقد بر علم خداوند نسبت به خودش
این بخش، به جهت ایراد ویرایشی، ابهام دارد. اما باتوجه به عنوان و صدر و ذیل سوال، به نظرم سوال شما اینگونه است:
م1. خداوند، همه چیز است.(همه چیز با هم نه جداجدا
م2. ما نمیتوانیم نسبت به خود علم حضوری داشته باشیم.
بنابراین، علم حضوری خداوند به خود محال است.اما هر دو مقدمه این سوال ایراد دارد.
اشکال مقدمه نخست این است که تصویر نادرستی از وحدت وجود دارد. وحدت وجود به معنای همه خدایی یا همه در خدایی نیست، در حالیکه در این مقدمه، وحدت وجود به معنای همه خدایی یا همه در خدایی تصویر شده است که کاملا باطل است. البته اثبات وحدت وجود و تبیین آن، نیازمند مبحثی مستقل است و لازم است در جای خود بحث شود ولی چون در این مطلب، سوال از آن نبوده است، به همین مقدار اکتفا میشود.
اشکال مقدمه دوم نیز آن است که در این مقدمه، علم حضوری ما نسبت به خودمان انکار شده است. در حالیکه هر نفس عاقلی نسبت به خودش آگاهی دارد. این آگاهی نیز به نحو حضوری است. دلیل نیز این است که
م1. علم حضوری عبارت است از حضور عالم نزد معلوم
م2. آنچه مانع از حضور است، تعلق به ماده و مادی بودن است.
م3. نفس، موجودی است مجرد.
بنابراین، نفس انسان نسبت به خود و حالات خود علم حضوری دارد.
اما بخش دوم سوال شما: اثبات علم خداوند نسبت به خودش
علم خداوند نسبت به خودش، به نحو حضوری است. توضیح اینکه
م1. گفتیم که هر موجود مجردی، نزد خود حاضر است.
م2. خداوند، موجودی است مجرد که عاری از هرگونه مادیت و شائبه مادی بودن است.
بنابراین، خداوند متعال نسبت به خود علم حضوری دارد.(1)
پیوست:
1. ربانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی، نصایح، 1381، قم، چهارم، ج 1، ص134.