پرسش
کلیپی دیدم که برهان نظم را نقد کرده و گفته مگر می شود با استفاده از چندتا مثال خدا را اثبات کرد. مثلا این که بگوییم ساختمان بنّا می خواهد پس جهان هم خدا می خواهد. اشکالش این بوده که اینها ساختگی هستند و معلوم نیست که جهان خدا بخواهد. می شود نقدش کنید؟
پاسخ
دوست عزیز همانطور که مستحضرید: برهان نظم، یک برهان عقلی است و از چند مقدمه تشکیل شده است و به مثالهایی که به آنها اشاره فرمودید (بنا و ساختمان یا نقاش و نقاشی) نیازی ندارد. این مثالها برای تقریب به ذهن و فهم بهتر است نه این که از مشاهده این مثالها و مبتنی بر آنها، وجود خداوند را اثبات کنیم.
توضیح بیشتر این که در برهان نظم، با دو مقدمه اساسی روبرو هستیم: یکی این که جهان نظم دارد و دیگر این که هر نظمی ناظم می خواهد. مقدمه اول تجربی است و مقدمه دوم عقلی است.
برای اثبات مقدمه اول باید از تجارب پیرامونی استفاده کنیم تا نشان بدهیم که جهان منظم است.
اما برای اثبات مقدمه دوم (که اشکال شما به آن وارد شده) نیازی به تجربه و مشاهده اشیای خارجی نداریم چرا که این مقدمه کاملا عقلی است و اگر به درستی تصور شود، به آن تصدیق می کنیم.
دقت بفرمایید: نظم مفهومی انتزاعی است که از ارتباط میان اجزا برای رسیدن به هدف خاص، انتزاع می شود. وقتی افراد حاضر در کلاس درس، روی میزهای خود نشسته باشند و برای شنیدن کلام استاد سکوت کنند و نکات مهم را یادداشت کنند، به این کلاس، کلاس منظم می گوییم چرا که همه شرایط برای تحصیل هدف خاص (تعلیم و یادگیری) مهیا شده است. یا وقتی به اجزای ماشین نگاه می کنیم و می بینیم که این اجزا برای تحصیل هدف خاص (حرکت و انتقال مکانی) مهیا شده اند، مفهوم نظم را می فهمیم. وقتی مفهوم نظم را فهمیدیم و مورد تجزیه و تحلیل قرار دادیم، متوجه می شویم که عقلاً هر نظمی ناظم می خواهد چرا که باید کسی باشد که هم اجزا و هم هدف خاص و هم نحوه رسیدن به آن هدف خاص را بشناسد، تا با آرایش و تنظیم اجزا، آنها را برای رسیدن به آن هدف خاص مهیا سازد. بنابراین، هر نظمی ناظم می خواهد.
به تعبیر دیگر، هر نظمی ناظم می خواهد، مصداق اصل علیت است: هر معلولی از علت متناسب با خودش ایجاد شده است. از آن جایی که نظم اشیاء، معلول و نیازمند به علت است، چنین نتیجه گرفته می شود که نظم نیز نیازمند علت متناسب با خودش است که به آن علت مناسب، ناظم می گوییم؛ یعنی علتی که نظم را می شناسد و آن را با قدرت و تدبیری که دارد ایجاد می کند.
بنابراین، همانطور که ملاحظه فرمودید، «هر نظمی ناظم می خواهد» یک اصل عقلی است و اینطور نیست که آن را از مشاهده چند مورد جزئی بدست آورده باشیم. بله، مفهوم نظم را از ملاحظه چند مورد جزئی بدست آورده ایم، اما این اصل که «هر نظمی ناظم می خواهد» یک اصل عقلی است و مبتنی بر مشاهده و تجربه نیست.
آری، گاهی لازم است برای تقریب به ذهن و تبدیل مباحث معقول و سنگین به مباحث ساده و قابل فهم، از مثالهای دمِ دستی استفاده کرد تا مخاطبی که دقت عقلی کافی ندارد، به فهم بهتری از این مباحث دست یابد. به همین جهت، برایش مثال نقاش و نقاشی را می زنیم و یا به نیاز ساختمان به بنا اشاره می کنیم. این مثالها، مصداق اصل «هر نظمی ناظم می خواهد» هستند اما علت تصدیق به این اصل نیستند. ما این اصل را توسط عقل می فهمیم و بر مصادیق پیرامونی تطبیق می دهیم و نهایتا آن را بر کل جهان نیز تطبیق داده و از این طریق، وجود ناظم (خدا) را نتیجه می گیریم.
البته در پایان باید به این نکته مهم نیز اشاره کنیم که هر برهانی متشکل از چند مفهوم است و هر مفهومی، حیثیت و معنایی خاص را نشان می دهد و نمی تواند از تمامی معانی خبر دهد. مثلا مفهوم ناظم فقط به موجود آگاه و قادر و مدبر اشاره دارد اما این که آن موجود مجرد است یا مادی اشاره ندارد؛ همچنین، به این که آن موجود، وجودش بی نیاز از دیگران است یا نه، اشاره ندارد؛ و یا این که آن ناظم یکی است یا دوتا اشاره ندارد. این مطالب را باید توسط براهین دیگر فهمید؛ چنانکه توسط برهان امکان و وجوب می فهمیم خداوند موجودی است بی نیاز از دیگران و دارای تمامی کمالات ممکن است و نمی تواند دو تا باشد.
بنابراین برای رهایی از اشکالی که نقل قول فرمودید، باید به این نکات توجه بفرمایید:
1. مفهوم نظم را از مشاهده و تحلیل عقلی چند مورد جزئی می فهمیم.
2. اصل «هر نظمی ناظم می خواهد» را توسط عقل می فهمیم و به همین جهت، محدود به مصادیق و موارد محدود نیست.
3. این اصل بر هر مصداق منظمی صادق است و به همین جهت، آن را بر نظم جهان نیز تطبیق می دهیم و وجود خداوند را نتیجه می گیریم.
4. گاهی برای تقریب به ذهن، از چند مثال ساده برای توضیح اصل نظم استفاده می کنیم اما باید بدانیم که این اصل، معلول مشاهده این چند مثال نیست بلکه اصل عقلی است و محدود به آنها نمی باشد.
5. برهان نظم چون از مفاهیم محدودی برخوردار است، نمی تواند به تمامی جوانب هستی و صفات خداوند نظر داشته باشد. به همین جهت، برای فهم سایر اوصاف الهی باید براهین دیگری تنظیم کرد بلکه این برهان تنها با گره خوردن به برهان امکان و وجوب است که می تواند وجود خدا را اثبات نماید(1). مگر این که گفته شود از باب بهترین تبیین نیز می توان نظم را دالّ بر وجود خدا دانست.(2)
اشکال اول
چطور می شود یک مفهوم را از مصادیق محسوس بگیریم اما محدود به مصادیق نباشد؟ وقتی مفاهیم تجربی هستند، بهتر نیست خود نیاز نظم به ناظم را هم تجربی بدانیم؟ دقیقا فرق مفهوم نظم و اصل نظم چی هست که یکی تجربی و یکی عقلی است؟!
پاسخ
برای توضیح بیشتر، باید به تمایز تصور و تصدیق اشاره بپردازیم:
تصور همان مفهومی است که ما از یک چیز در نظر داریم. مثلا تصوری که از آب داریم یا تصوری که از سنگ داریم.
تصدیق، متشکل از تصورات است اما افزوده ای هم دارد. در تصدیق، با دو یا چند تصور مواجهیم که با هم نسبت دارند و ذهن به صدق این نسبت اذعان می کند. مثلا این که آب مایع است، دربردارنده تصور آب و تصور مایع و نسبت میان آن دو و اذعان به صدق این نسبت است.
در مورد اصل نیاز نظم به ناظم نیز با یک تصدیق روبرو هستیم: هر نظمی ناظم می خواهد.
این تصدیق، دربردارنده تصور نظم و تصور ناظم و نیاز یکی به دیگری است. اما افزون بر این، دارای اذعان به صدق آن نیز می باشد.
ما تصور نظم و ناظم را از جهان محسوس و پیرامونی اخذ می کنیم. اما اذعان به صدق نسبت مذکور (نیازمندی نظم به ناظم) را عقلاً میفهمیم یعنی عقل وقتی این تصورات را بدست آورد، آنها را با هم مقایسه کرده و در نسبت با هم قرار داده و به خودیِ خود به صدق آنها اذعان می کند.
بله، اصل نیاز نظم به ناظم، مصداق تجربی هم دارد اما این اصل کلی را از تجربه بدست نیاورده ایم؛ بلکه آن را از طریق عقل فهمیده ایم و به همین جهت، این اصل کلی و فرا تجربی است و در حوزه ای که هنوز تجربه ای از نسبت نظم و ناظمش نداریم، باز هم حکم می کنیم که در آنجا نیز نظمش به ناظم نیاز دارد. توضیحش در عبارات سابق گذشت که چگونه عقل به این صل تصدیق می کند.
اشکال دوم
بله نظم یک معلول هست و می توانیم به علتش بگوییم ناظم. پس هر نظمی ناظمی دارد. اما برهان نظم، قرار است وجود یک ناظم آگاه را اثبات کند که نظم را با برنامه ریزی ایجاد نموده است. پس مرحله دیگری هم داریم که باید اثبات کنیم نظم مورد نظر ما با برنامه ریزی و هدف گذاری ایجاد شده. یا اینکه صفتی مثل خودآگاهی را برای ناظم اثبات کنیم. اکثر بحثهایی که در خصوص برهان نظم مطرح می شود روی این مرحله آخر است. این همان مرحله ای هست که گاهی با تمثیل بیان می شود.
پاسخ
با شما موافقم که برهان نظم برای اثبات خصایص مذکور کافی نیست.
به همین جهت، عرض کردم که این برهان فقط اصل نیاز به ناظم رو اثبات می کند اما مسائل دیگر رو اثبات نمی کند.
کاملا ممکن هست کسی بگوید نظم ویژگی طبیعی و لاینفک و ذاتی ماده است؛ یعنی ماده چنین است که منظم بسط می یابد؛ چنانچه فلاسفه در مورد حرکت جوهری، بر این باورند که حرکت جوهر ماده، ناشی از علت بیرون از ذات نیست بلکه خود جوهر ماده به نحوی است که وقتی ایجاد می شود دارای سیلان و حرکت است.
بر همین اساس، معتقدم نهایتا باید این برهان را به براهین دیگر همچون برهان امکان و وجوب گره زد و بعد از نیاز نظم به ناظم، دو احتمال را پیش کشید: یا نظم لازمه ماده جهان است یا چنین نیست. اگر لازمه آن است، پس باید علت پیدایش این موجود مظم را بررسی کرد و در نتیجه برهان امکان و وجوب را پیش کشید. اما اگر چنین نیست، پس علت بیرونی برای نظم اثبات می شود که این فرض نیز احتمالات متنوعی دارد و باید توسط براهین دیگر آنها را تکمیل کرد.
پیشنهاد می شود برای آگاهی از محدودیتهای برهان نظم، به کتاب تبیین براهین اثبات خدا به قلم آیت الله جوادی آملی منتشر شده در انتشارات اسراء مراجعه بفرمایید.
البته برخی فلاسفه، بر این باورند که لازم نیست حتما در پی یقین منطقی بود بلکه از باب بهترین تبیین که روش مرسوم فلسفی و علمی است نیز می توان از نظم برای اثبات خدا استفاده کرد؛ یعنی وجود نظم، با اعتقاد به وجود خدا بهتر تبیین می شود تا با اعتقاد به عدم خدا.
پیشنهاد می شود به این مقاله مراجعه بفرمایید: اصغر محمدی و سحر کاوندی، صورتبندی برهان نظم از منظر سوئینبرن، مجله پژوهشهای هستی شناختی، پاییز و زمستان 1392.
اشکال سوم
یک اشتباه رایج در این بحثها این است که اثبات وجود خدا از اثبات صفات خدا مجزا تلقی می شود. در حالی که تا وقتی صفات خدایی برای موجودی اثبات نشود، نمی توان اسمش را خدا گذاشت.
پاسخ
همانطور که در عبارات گذشته، بیان شد اساسا در براهین با مفاهیم محدودی سروکار داریم و طبیعتا نمی توان از هیچ برهانی انتظار داشت که به تمامی اوصاف و ویژگی های خداوند اشاره داشته باشد. مثلا در برهان نظم، با نظم و ناظم روبرو هستیم. طبیعتا نمی توان به وجه امکانی جهان یا وجوبی خدا اشاره کرد؛ و یا به وجه متحرک بودن جهان و محرِّک بودن خدا اشاره کرد.
اشکال چهارم
برهان خداشناسی باید اثبات کند که منشاء هستی یک موجود فیزیکی خشک و خالی نیست. پس باید حداقل یک صفت برای علت العلل اثبات کند که وجه تمایز باشد بین خدای مورد اعتقاد ادیان و منشاء هستی در نظریات رقیب. نظریات فیزیکی هم عواملی را برای ایجاد نظم در نظر می گیرند و بنابراین، صفت ناظم بودن یک وجه تمایز بین اعتقادات دینی و غیر دینی نیست.
پاسخ
بله حق با شماست. به همین جهت در عبارات گذشته عرض کردم برهان نظم به انضمام مقدمات دیگر راهگشاست و مثلا باید به برهان امکان و وجوب گره بخورد. حتی مثال به حرکت جوهری زدم که به تعبیر فلاسفه، نیازی به محرک بیرونی ندارد؛ چرا که علت ایجادیش همین که آن را موجود می سازد، حرکتی که ذاتیش هست را نیز موجود ساخته است؛ و هیچ بعید نیست خداوند جهان را به گونه ای آفریده که بذاته سیر تکاملی خودش را طی کند و نهایتا به حیات انسان منتهی گردد. (البته این به معنای تفویض و وانهادن جهان به حال خودش نیست؛ چرا که در جای خودش ثابت شده که هر موجودی نسبت به علت ایجادیش، در حدوث و بقاء، محتاج است.)
دور از ذهن نیست گفته شود که اساسا برهان نظم برهانی برای اثبات وجود خدا نبوده؛ و اشارات قرآنی به نظم، اساسا در راستای اثبات یقینی و برهانی خدا نبوده است؛ چنانکه در جای خودش اثبات شده که مخاطب قرآن عمدتا منکر خدا نبوده تا از طریق وجود نظم، وجود خدا اثبات شود.
مساله اساسی مخاطب قرآن، عمدتا نه وجود خدا و نه حتی خالقیت او، بلکه شرک در تدبیر و ربوبیت او بوده است.
بر همین اساس، در آیات متعددی از وجود نظم و هماهنگی و عدم فساد در زمین و آسمان، سخن گفته شده و از این طریق شرک در تدبیر و ربوبیت را نفی کرده اند:
«أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ»(3) آيا آنها خدايانى از زمين برگزيدند كه منتشر مى سازند؟! اگر در آسمان و زمين، جز«اللَّه» خدايان ديگرى بود، فاسد مى شدند(و نظام جهان به هم مى خورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى كنند!
کارکرد دیگر نظم، شگفت انگیز بودن است. شگفت انگیزی برای لحظاتی ما را از زندگی روزمره منقطع می کند و می تواند زمینه مناسبی برای تامل و درون بینی و در نتیجه، ارتباط حضوری و فطری با خدا باشد.
بر همین اساس، بر مشاهده نظم و عظمت جهان، تاکید شده است و حتی گاهی چنین تعبیر شده که مشاهده این امور برای مومن و اهل یقین سودمند است:
«إِنَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِلْمُؤْمِنينَ وَ في خَلْقِكُمْ وَ ما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ»(4) بى شكّ در آسمانها و زمين نشانه هاى(فراوانى) براى مؤمنان وجود دارد؛ و نيز در آفرينش شما و جنبندگانى كه(در سراسر زمين) پراكنده ساخته، نشانه هايى است براى جمعيّتى كه اهل يقينند.
البته کارکردهای دیگری هم برای نظم متصور است همچون استفاده از آن برای جدال احسن. به هر حال، یکی از شیوه های تبلیغ دین، «جدال بالتی هی احسن» است:
«ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ»(5) با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشى كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن.
طبیعتا استفاده از نظم برای بسیاری از مردم راهگشا است و آنها را متقاعد می سازد که خدایی هست.
بسیاری از آنچه که به عنوان احتمالات و تاملات فلسفی مطرح می شود، برای مردم قابل تصور نیست و به آن احتمالات توجهی ندارند. بر همین اساس، استفاده از نظم برای هدایت آنها راهگشا است.
نتیجه
بسیاری از آنچه به عنوان نقد برهان نظم گفته می شود (از جمله آنچه در کلیپ مذکور آمده) ناوارد است. بله، این برهان اگر درصدد اثبات یقینی وجود خدا باشد، با محدودیتهایی روبرو است و چاره ای جز این نیست که آن را به برهان امکان و وجوب گره بزنیم. مگر این که گفته شود، نیازی به اثبات یقینی نیست؛ بلکه همین مقدار که وجود خدا را نسبت به عدم خدا ارجح بدانیم، کافی است. در این صورت، با استفاده از روش بهترین تبیین، به این مهم اقدام می کنیم. بگذریم از این که نظم کارکردهای دیگری هم دارد و محدود به اثبات خدا نیست.
پی نوشت ها:
1. برای مطالعه بیشتر: جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، انتشارات اسراء؛ محمدرضایی، محمد، براهین اثبات وجود خدا، مجله قبسات، شماره 41.
2. برای مطالعه بیشتر: اصغر محمدی و سحر کاوندی، صورتبندی برهان نظم از منظر سوئینبرن، مجله پژوهش های هستی شناختی، پاییز و زمستان 1392.
3. انبیاء: 21-22.
4. جاثیه: 3-4.
5. نحل: 125.