پرسش:
به معجزه آیت و نشانه و ... گفته شده است؛ یعنی دلالت می کند بر نبوت خاص فلان نبی. سوالی که من دارم این است که آیا معجزه دلالتش قطعی است یا احتمال خلاف دارد؟ مثلا اگر بپذیریم که شق القمر شده، چطور ثابت می کنید قطعا از جانب خداست؟ چطور ثابت می کنید خدا به خاطر اثبات نبوت فلان پیامبر معجزه فرستاده است؟
پاسخ:
دوست عزیز، برای پاسخ به پرسش حاضر، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:
نکته اول: تعریف معجزه
معجزه اصطلاحا امری خارق العاده و برخلاف عادت ذهنی بشر است که به اذن خداوند و نه ناشی از ریاضت و مهارت شخصی است و به دو صورت انجام دادن امری غیرعادی(همچون اژدها شدن عصا توسط موسی ع(1) و زنده کردن مردگان توسط عیسی ع(2)) و یا مانع شدن از انجام امری عادی(مانع شدن از سوزانده شدن ابراهیم توسط آتش(3))، در راستای مدعای شخص مدعی، تحقق می یابد.
نکته دوم: دلالت یقینی معجزه بر ارتباط نبی با خدا
معجزه در صورتی دلالت بر صدق نبی و برگزیدگی او از جانب خدا دلالت دارد که به این شیوه صورتبندی شود:
اگر خداوند حکیم به کسی که از رویِ دروغ، مدعی نبوت است قدرت بدهد که معجزه بیاورد و یا مانع از قدرت آن مدعی دروغین نشود، و مردم نیز عادتا متاثر بشوند و به او اعتماد نمایند؛
در این صورت، خداوند مردم را به جهل و گمراهی کشانده است؛
و این برخلاف حکمت و عدالت خداوند است.
برخلاف عدالت است چون مردم گمراه می شوند و از سعادت محروم می شوند، بی آن که تقصیری داشته باشند.
برخلاف حکمت است چون خداوند انسانها را برای رسیدن به سعادت خلق کرده و سکوتش در برابر مدعی دروغین، نوعی نقض غرض و برخلاف حکمت است.
بنابراین، اگر کسی دارای معجزه است و مردم را از طریق کارهای خارق العاده جذب خودش می کند، و خداوند نیز مانعش نشده، حتما تاییدشده از جانب خداوند است.(4)
نکته سوم: دلالت موجّه معجزه بر ارتباط نبی با خدا
اما حتی اگر معجزه دلالتش بر صدق نبی یقینی نباشد، نشانه موجهی برای صدق نبی است به این بیان که:
یقینا خدایی هست و ما نیز یقینا به نبی نیازمندیم و خداوند نیز ضرورتا برایمان وحی و نبی در نظر گرفته است تا نیازهایمان برآورده شوند. حال، باید ببینیم مصداق نبی چه کسی است؟ مردم که عمدتا ادعای نبوت ندارند. کسانی که ادعای نبوت دارند را باید با هم مقایسه کنیم که کدام یک از آنها به احتمال بیشتر مصداق نبی است. برای احراز این مهم، گاهی توصیفاتی که نبی سابق ارائه کرده کافی است تا تشخیص بدهیم میان این مدعیان، باید فلانی نبی باشد. گاهی مقایسه احوال شخصی مدعیان نبوت کافی است تا مطمئن شویم از میان آنها فلانی نبی است و دیگران نبی نیستند. گاهی هم خود معجزه کافی است تا تشخیص بدهیم میان این افراد، کدام یک دارای معجزه هستند و کارهای خارق العاده دارند.
بنابراین، در این تصویر از نبوت، مشخص می شود که می توان بواسطه معیارهای غیریقینی نیز مصداق نبی را احراز کرد و نیازی به معیار یقینی نیست تا حالا بحث کنیم معجزه دلالتش بر صدق فلان نبی یقینی است یا نه؛ چون ما با مصادیق محدودی روبرو هستیم که بالاخره یکی از آنها باید حقیقتا نبی باشد. معیارهای در دسترس برای احراز مصداق واقعی نبی کافی است حتی اگر یقینی نباشند.
اشکال اول: دوری بودن استدلال
شما فرض گرفتید که معجزه دلالت بر صدق نبی میکند و چون شخص دروغین معجزه آورده و مردم از معجزه او به صدق او حکم میکنند پس باید خداوند ورود کند و مانع از گمراهی آنها بشود. در حالی که اصل مساله همین است که آیا معجزه دلالت دارد بر صدق نبی یا نه. اگر کسی بگوید دلالت ندارد پس اصلا لازم نیست خدا ورود کند چون خدا این کار رو به عقل ما واگذار کرده بود و ... پس نمیشود از سکوت خدا نتیجه گرفت فلانی که معجزه آورده حق هست.
نقد اشکال اول:
مساله اساسی ما از این قرار است که آیا معجزه دلالت منطقی بر این دارد که شخص صاحب معجزه با خدا ارتباط دارد و از جانب خدا چنین قدرت و علمی یافته است یا نه؟
اما در استدلالی که به سودِ این مدعا اقامه شده، همین مقدار کافی است که مردم عرفا از وقوع معجزه، به ارتباط صاحب معجزه با خدا برسند. همین مقدار کافی است تا بر خدا لازم باشد که مانع از مدعی دروغین بشود (مثلا به او قدرت معجزه ندهد و یا مانعش بشود) تا مردم در گمراهی فرو نیفتند.
بنابراین، مقدمه همان نتیجه نیست. در مقدمه با دلالت عرفی معجزه بر صدق مدعی سروکار داریم اما در نتیجه با دلالت منطقی معجزه بر صدق مدعی.
اشکال دوم: کارهای خارق العاده مرتاض ها
معجزه مرتاض ها و یا شیادیهای حلقه های انحرافی شاهدی است بر این که خداوند برای ردّ مدعیان، کار را به عقل خودمان واگذار کرده است و انتظار دارد ما به تنهایی خودمان بفهمیم که کارهای خارق العاده به خودی خود، دلالتی بر صدق مدعای شخص و ارتباطش با خدا ندارد.
نقد اشکال دوم:
در مورد مرتاضان و حلقه های انحرافی نیز باید به چند نکته توجه کرد:
بخشی از آنچه که آنها انجام می دهند، کارهای خارق العاده ای است که از طریق آموزش می توان آنها را یاد گرفت و با آنها مقابله کرد. انجام دهنده کار خارق العاده نمی تواند از این کار برای گمراه کردن مردم استفاده کند چون جایی معجزه می تواند گمراهی عظیم به بار آورد که عموم مردم تمامی کوشش و تلاش خود را به کار بسته اند تا شبیه آن کار را انجام دهند اما از انجام آن عاجز شده اند. اما اگر بدانیم با آموزش دیدن، می توانیم همین کار را انجام دهیم، آن کار را به خداوند نسبت نمی دهیم و آن را به مثابه تایید شخص به حساب نمی آوریم. به همین جهت، مداخله خدا برای تکذیب این شخص نیز لازم نیست چون خودمان می توانیم این شخص را تکذیب کنیم.
بخشی از آنچه که آنها انجام می دهند با ادعای نبوت مطرح نشده است تا بحث گمراهی پیش بیاید و مداخله خدا لازم باشد.
بگذریم از این که بواسطه عقل می توانیم بخش عمده ای از ادعاهای حلقه های انحرافی را تکذیب کنیم و در نتیجه گمراه نشویم.
بلکه حتی اگر ادعای نبوت کردند نیز می توان با استفاده از متون دینی (که حقانیتشان سابقا از طریق معجزه یا راههای دیگر ثابت شده) آنها را رد کرد. مثلا با استفاده از این آموزه قرآنی که پیامبر خاتم انبیاء است، می توان بر آنها غلبه کرد.
در واقع، خداوند نقد این جریانهای انحرافی را به خودمان واگذار کرده، چون مطمئن بوده می توانیم بواسطه عقل و دینی که به دست ما رسیده، آنها را نقد کنیم.
اما اگر حقیقتا مرتاض یا شخص منحرفی کار خارق العاده انجام داد و مردم نیز قادر نبودند با استفاده از عقل و دین با آن مقابله کنند، در این صورت مداخله خدا لازم است و باید مانع از انحراف عموم مردم بشود.
در هر صورت، آنچه مهم است این است که حجتی در اختیار عموم مردم نباشد و بواسطه معجزه، عادتا منحرف شوند. در این صورت، خداوند مداخله می کند.
پی نوشت ها:
1. «وَ ما تِلْكَ بِيَمينِكَ يا مُوسى قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمي وَ لِيَ فيها مَآرِبُ أُخْرى قالَ أَلْقِها يا مُوسى فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعيدُها سيرَتَهَا الْأُولى»(طه: 17-21)
2. «إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتي عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْني وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني إِسْرائيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ»(مائده: 110)
3. «قُلْنا يا نارُ كُوني بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهيمَ»(انبیاء: 69)
4. سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، ج3، ص94-96.