پرسش:
چرا انسان مجبور است علیرغم فلاکت و بدبختی و نبودن راه توبه و اصلاح، به زندگی کردن ادامه دهد؟ چرا زمان مرگ دست خودش نیست؟ آیا دعا و یا راهی وجود دارد تا مرگ آدم تعجیل بشود؟
پاسخ:
در پاسخ گفتنی است: اولاً فرصت عمر، موهبتی الهی است به بندگان! تا با بهره گیری از این فرصت مبارک، با تلاش و مجاهدت و کسب شناخت و معرفت و عمل صالح مسیر رسیدن به کمال و سعادت، را برای خود هموار سازد نه اینکه از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند! این قبیل زمزمه ها، وسوسه های شیطان رجیم است تا انسان را از رحمت و لطف الهی نومید ساخته؛ فقر و تهیدستی و عجز و درماندگی را القاء نماید. اساساً کار شیطان همین است. تا بنده را به آنجا برساند که خدایی ناکرده در نتیجه نومیدی به زندگی خود خاتمه داده و یا به کفر و ناسپاسی و وادی گناه و معصیت بکشاند.(1) ثانیاً با توجه به سؤال شما، هیچ نسخه و دعا و راهکار مشروعی برای خاتمه دادن به زندگی و تعجیل بخشیدن به مرگ وجود ندارد! بلکه مرگ و پایان زندگی ما (اجل قطعی و حتمی) در علم خدای متعال است و طبق آیات قرآن، نه ساعتی جلو و نه به تأخیر می افتد. چنانکه فرمود: «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ؛(2) برای هر قوم و جمعیّتی، زمان و سرآمد (معیّنی) است؛ و هنگامی که سرآمد آن ها فرا رسد، نه ساعتی از آن تأخیر می کنند، و نه بر آن پیشی می گیرند». مگر اینکه در اثر أجل معلق که نامعین و تغییرپذیراست، در پی حادثه ای، عمرش کوتاه و پایان پذیرد.(3)
پر واضح است چنین زمزمه ها و تفکراتی، مصداق بارز وساوس و دسایس شیطان ملعون بوده و چون از ناامیدی و یأس از خداوند متعال، نشأت می گیرد قطعاً مصداق کفر محسوب می شود. زیرا خداوند در قرآن فرموده است: «... وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ؛ و از رحمت خدا نومید مباشید.» بعد بلافاصله دلیل آن را هم فرموده است: «... إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ؛ زیرا جز گروه کافران، کسى از رحمت خدا نومید نمى شود.»(4) در توضیح رابطه ناامیدی و کفر باید گفت: نا امیدی یعنی باور این معنا که در عالم، دیگر کسی نیست که مشکل مرا حل کند و یا کمک کند که گره از کار من باز شود. آنچه این باور را به کفر تبدیل می کند نفی خدا و نفی قدرت و رحمت و خیرخواهی او در این باور است؛ نیازی هم نیست که حتما به زبان جاری شود، همین که شخصی در دلش، اصل وجود خدا و یا شأنی از شئون خدایی او مانند قدرت و رحمت و خیرخواهی اش را منکر شود کافر است. بنابراین، اینکه قرآن کریم می فرماید: تنها کافرانند که از رحمت خدا مأیوس می شوند معنایش این نیست که یأس به کفر می انجامد؛ بلکه پیام آیه شریفه این است که ناامیدی ریشه در کفر دارد؛ یعنی اول کفر می آید بعد ناامیدی؛ اول انکار خدا و قدرت و رحمت اوست بعد یأس و نومیدی و افکاری مانند پایان دادن به زندگی، فرار از زیر بار مسئولیتها و تعجیل در آغوش گرفتن مرگ!
گاهی پرسیده می شود: بله! عمر نعمت است ولی نه برای کسانی که با ابتلای چندین ساله به گناهان مختلف، ابزار توبه و اصلاح را از دست داده و دیگر راه توبه و بازگشت و اصلاح ندارند! فرد بدون این ابزار، هیچ پیشرفتی نخواهد داشت و در آینده چیزی جز بدبختی و حقارت نصیبش نخواهد شد؟ در پاسخ گفتنی است: انسان هر چقدر هم گناه کرده باشد و هرقدر هم آن گناهان بزرگ باشند اما رحمت خداوند خیلی بزرگتر و وسیع تر است.(5) طبق آیات و روایات، خداوند همه گناهان و هر گناهی را در صورت توبه می بخشد (بجز حق الناس) چنانکه فرمود: «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ؛ بگو اى بندگانم كه زياده بر خويشتن ستم روا داشته ايد، از رحمت الهى نوميد مباشيد، چرا كه خداوند همه گناهان را مى بخشد، كه او آمرزگار مهربان است. (6) و در روایت آمده: پیامبر (صلی الله علیه و آله) در پاسخ به سؤال جابر که در باره زنی که فرزندش را کشته بود پرسید آیا فرصت توبه دارد؟ فرمود: قسم به خداوندى که جان محمد به دست اوست، اگر او هفتاد پیغمبر را کشته باشد؛ بعد از آن، توبه کند و پشیمان شود و خدا بداند که دیگر آن گناه را انجام نمیدهد، خدا حتماً توبه او را قبول میکند و از او در میگذرد. ... و یقیناً توبه کننده از گناه، مانند کسی است که هیچ گناهی مرتکب نشده است.» (7)
و اما در باره حق الناس، لازم به ذکر است؛ انسان باید هر قدر توان و امکان دارد برای جبران حق الناس تلاش کند، سعی کند بدهی ها و خسارت های مادی و معنوی دیگران را جبران کرده و یا حلالیت بگیرد، بی شک، خداوند بیش از توان و امکان از بندگانش تکلیف نمی خواهد، مهم عزم و اراده انسان برای تدارک و جبران است و با امیدواری به لطف و رحمت الهی، امید است خداوند، باقیمانده را جبران کند. باید در اوج ناامیدی هم به خداوند پناه برد و تمرکز را روی سه کار نهاد: 1. انجام واجبات. 2. عزم بر ترک محرمات و در صورت تکرار پناه بردن به توبه و استغفار. 3. تلاش بقدر امکان برای جبران حق الناس. بنابراین، راه توبه و اصلاح تا اخرین لحظات عمر انسان به لطف و رحمتش به روی بندگان باز است، و آنچه که بعضی افراد در ذهن خودشان برای حال و آینده، تحت عنوان بدبختی و حقارت به تصویر کشیده اند، چیزی جز القائات شیطانی نیست!
اگر برخی گناهان و حق الناس اساساً بخشودنی نبودند! پس چگونه خداوند توبه مشرکین و کفار صدر اسلام را که قبل از ظهور اسلام اهل جنگ و غارت و خون ریزی و قتل نفس و زنده به گور کردن کودکان معصوم بوده اند پذیرفته و این امور، دست و پاگیر توبه و اصلاح نفس ایشان نبوده است؟! بسیاری از همان ها پس از ایمان آوردن به خدا و رسول از گناهان گذشته توبه کرده و اتفاقاً جزو اصحاب و یاران خاص پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) شده و خداوند ایشان را در آیات وحی بخاطر ایثار و مجاهدت هایشان ستوده است. بعلاوه اگر توبه از برخی گناهان غیرممکن و راه اصلاح بطور کامل بسته باشد، پیامبران الهی می بایست دعوتشان اختصاصی از افراد خاصی می بود! و نباید از برخی افراد مانند فراعنه و نمرودها و ظالمان و ستمگران و پیروان و همراهان آنها اصلاً دعوت می کردند! در حالیکه هم لحن آیات قرآن و هم روایات دینی و حقایق تاریخی از مشی و روش انبیاء عظام الهی حکایت دارد که دعوت انبیاء عمومیت داشته و راه توبه و بازگشت و هدایت برای همگان باز بوده است.
گاهی گفته می شود: به وجود خدا و رحمت و قدرتش اعتقاد داریم اما نمی توانیم خیرخواهی اش را درک کنیم!؟ اگر خدا خیرخواه بندگانش بود، باید نمیگذاشت کار بندگانش به اینجا برسد که در گناه و معصیت و خفت و خواری غوطه ور شوند؟ باید قبل از اینکه کار بندگانش در اثر گناه، به فلاکت و بدبختی برسد دستشان را می گرفت؟ پس خدا خیرخواه نیست!؟ در پاسخ گفتنی است: اگر منظور اینست که خداوند وقتی که بنده اش تصمیم به انجام گناه گرفت، اختیار را از او سلب کند تا مرتکب گناه نشود؟ یا ابزار و قوای انسانی مثل قوه شهوانیه، غضبیه و وهمیه (که اساسشان بر خیر است) را از همان اول به انسان عطا نمی کرد!، یا هنگام گناه از کار می انداخت؟ و یا اصلاً نفس و ریشه فساد و گناه را هم در فکر بشر و هم در عالَم می خشکاند تا چیزی به نام شیطان و هوای نفس و گناه و فساد وجود خارجی نمی داشت و همه چیز در عالم بالاجبار جهت خیر و نیکی می داشت؟ و یا ...؟؟ منظور هر کدام از اینها باشد فلسفه آفرینش و حکمت خدای متعال زیر سؤال می رفت!، زیرا خداوند اراده کرده انسان را مختار بیافریند تا با بهره گیری از استعدادها، ظرفیت ها، توانایی ها و هدایت های تکوینی و تشریعی، در بین دوراهی ها راه را از چاه و نور را از تاریکی بازشناسد و در مسیر کمال و سعادت حرکت کند. فلذا ارزش انسان به عقل و اختیار اوست. از طرفی فلسفه آفرینش جهان و انسان برای امتحان و آزمون بوده و اگر این دوراهی ها و چند راهی ها: روشنایی و تاریکی، خیرات و شرور، پستی و بلندی، نیکی و بدی و ... نباشد اساساً امتحان و آزمون، معنای خود را از دست خواهد داد. بنابراین، همانگونه که خدای حکیم برای انسان، اراده کرده، عین و تمام خیرخواهی و لطف است و اگر جز این بود زندگی تماماً توأم با جبر و بدون آزمون و امتحان و یکنواخت می شد که هیچ خیر و لطفی نداشت.
پی نوشت ها:
1.«الشَّيطانُ يَعِدُكُمُ الفَقرَ وَيَأمُرُكُم بِالفَحشاءِ؛ شیطان به شما وعده تنگدستی می دهد و شما را به بد کاری امر می کند...»، بقره/ آیه 268.
2. اعراف/ آیه 34.
3. به استناد منابع دینی(آیات و روایات)، برخی حسنات و نیکی ها موجب افزایش عمر شده، مرگ را به تأخیر می اندازد و برخی گناهان، باعث تعجیل در مرگ خواهند شد. ر.ک: دایرةالمعارف قرآن کریم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی- بوستان کتاب، ۱۳۸۲ش، ج۲، ذیل واژه أجل و نیز: طباطبایی، محمد حسین، المیزان، انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۹۳ش، ج۱۲، ص۳۰.
4. یوسف/آیه 87.
5. «یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبهُ؛ ای کسی که رحمت وی بر خشم و غضبش، پیشی جسته است.»، علم الیقین، فیض کاشانی، محمد، انتشارات بیدار، قم، 1377، ج ۱، ص ۵۷.
6. سوره زمر/ آیه 53.
7. نوری، حسین، مستدرک الوسائل، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، بیروت، 1408، ج 12، ص 131، باب 87.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=64697&p=1014286&viewfull=1#post10...