پرسش:
آيا فارغ از دلايل ديني و با استفاده از دليل عقلي مي توان ثابت كرد كه جهان براي انسان آفريده شده است؟
پاسخ:
در ابتداي بحث بايد به ميزان حجيت علم تجربي و دامنه كارايي آن توجه داشت. علم تجربي تنها در زماني حجت است كه مساله اي را مورد تجربه قرار دهد و چيزهايي كه خارج از تجربه بشر باشند، مسلما از حيطه علم تجربي خارج خواهند بود و اين علم نفياً و اثباتاً حرفي در اين زمنيه نخواهد داشت. علاوه بر اينكه کوچک بودن جرم انسان مانع از هدف هستی بودن او نیست، به عبارت دیگر قدر و منزلت، تناسبی با جرم و حجم موجودات ندارد.
بر اساس مقدمه مذكور و اينكه عالم هستي بسيار عظيم بوده و بشر تنها به شناخت بخشي از آن نائل شده است، استقراء تامي صورت نگرفته و علم تجربی قادر به تشخیص هدف نهایی خلقت نیست، چون ابزار آن را ندارد. بنابراين علمی که ابزار تشخیص یک مجهول را ندارد، حق ندارد در مورد آن اظهار نظر کند. به عنوان مثال یک فیزیوتراپ با ابزار فیزیوتراپی قادر به تشخیص به مشکلات قلب بیمار نیست و به همین دلیل حق اظهار نظر در این زمینه را هم ندارد. پس علم تجربی باید در مورد هدف نهایی بودن انسان فقط سکوت کند، نه اثباتا و نه نفیا حرفی برای گفتن ندارد. به همین دلیل نمی توان از سکوت علم در این زمینه نتیجه گرفت که انسان هدف نیست و یا حتی هست. و زمانی که این تشخیص از حیطه علم تجربی خارج شد، نوبت به علوم ماورا الطبیعه یا وحی می رسد.
اما با توجه به حيطه علم بشر، انسان مسلما در بین موجودات کره زمین و حتی دیگر سیاراتی که ما شناخته ایم، به عنوان هدف و بالاترین موجود از نظر تکامل جا دارد. اما در مورد دیگر سیارات و کهکشانها ما فعلا علم نداریم و نمی توانیم اظهار نظر کنیم. بنابراین از نظر عقلی، تنها در موارد شناخته شده می توان سرآمد بودن انسان را ثابت کرد و در مورد دیگر سیاراتی که ناشناخته باقی مانده اند، نفیا و اثباتا نمی توان حرفی زد. مگر اینکه در موارد ناشناخته علمی، به اخبار رسولان الهی اعتماد کرد. يعني اگر کسی با دلایل متقنی به وجود رسولان الهی قطع پیدا کرد، می تواند به کلماتی که از ایشان صادر شده و احتمال خطا در آنها نیست، اعتماد کرده و حتی قطع به آن پیدا کند. چون کلام ایشان کلام خدایی است که هستی را آفریده و او به غایت آن از هر کسی آگاهتر است. بنابراین اگر انسان غایت خلقت باشد و نهایت چیزی باشد که در قله حیات ایستاده است، می توان به نحوی گفت؛ همه آسمان و زمین برای انسان آفریده شده است. یعنی برای اینکه انسان به این نقطه برسد، لازم بود سیارات و منظومه ای تشکیل شود و آنها شرایط ویژه ای داشته باشند تا انسان به تکامل برسد. چراکه در منظومه شمسی هر کدام از سیارات و خورشید نقشی در تشکیل حیات در عالم و وجود یافتن انسان دارد. بر این اساس می توان حداقل تمام منظومه شمسی را مقدمه ای برای تحقق یافتن حیات در کره زمین و پیدایش انسان دانست و اگر تاثیر دیگر اجرام سماوی هم ثابت شود، آنها نیز مقدمه ای برای تحقق انسان خواهند بود.
اما آیا برتری انسان و یا هدف خلقت بودن آن به معنای عبث بودن دیگر موجودات است؟ مسلما اینطور نیست و اهداف میانی و یا حتی موازی نیز دارای حکمت هستند و نمی توان با هدف غایی بودن انسان، آنها را عبث دانست. علامه طباطبایی نیز در این رابطه می فرماید:
و اگر [خداوند] انسان صالح و نيكوكار را غرض از خلقت معرفى كرده منافات با اين معنا ندارد كه مىبينيم در خلقت، اغراض ديگرى نيز هست، و انسان در حقيقت يكى از آن اغراض است، براى اينكه وحدت و اتصالى كه حاكم بر سراسر عالم است اين معنا را تجويز مىكند، كه در مقام بيان غرض از خلقت يك بار نام انسان برده شود، بار ديگر نام موجودى ديگر، براى اينكه همه اين انواع موجودات محصول ارتباط و نتيجه ازدواج عامى است كه دائما در بين اجزاى عالم جريان دارد، پس چه مانعى دارد كه يك بار به نوع انسان بگويند كه از خلقت آسمانها و زمين تو منظور بودى، و بار ديگر به نوعى ديگر از موجودات.(1)
بدين ترتيب، هدف غایی بودن انسان به معنای هدف منحصر بودن او نیست تا با اثبات آن، مخلوقات دیگر عبث دانسته شوند.
بنابراين علم تجربي اولا قابليت اظهار نظر در مورد مساله هدف غايي بودن انسان براي جهان را ندارد و به عبارت ديگر نمي توان با علم تجربي نفيا و اثباتا حرفي در مورد اين مساله زد. ثانيا با توجه به علم بشر و شناخت او از عالم پيرامون و برتري انسان بر ديگر مخلوقات، مي توان او را به نوعي هدف عالم پيرامون و نه كل عالم دانست. علاوه بر اينكه هدف بودن انسان منافاتي با هدف بودن ديگر مخلوقات ندارد.
پي نوشت:
1. طباطبایی، سید محمد حسین، (1374)، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوى همدانى سيد محمد باقر، پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم، ج10، ص227.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=64578&p=1014088&viewfull=1#post10...