چرا امام حسین(ع)زن و فرزندان خود را با خود از مکه خارج کرد؟

سوال:
اگر امام حسین یقین داشت که در کربلا به شهادت می رسند، چرا زن و فرزندان خود را با خود از مکه خارج کرد؟
آیا امام حسین (علیه السلام) به زنان و فرزندان نیز گفتند که ما داریم به قصد نبرد با یزید از مکه خارج می شویم؟
یعنی آیا همه می دانستند که قرار است چه اتفاقاتی برای شان بیافتد؟

 


جواب:
همراه بردن امام حسین(علیه السلام) زن و فرزند را به کربلا از جمله مسائلی است که برای افراد مختلفی سوال پیش می آید از جمله آن افراد ابن عباس است که از صحابه پیامبر و یاران امام علی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) بودند ابن عباس به امام حسین(علیه السلام) عرضه داشت: «پسرعموجان! به سراغ کوفیان مرو، همانا آنان گروه فریبکار هستند ... و اگر از روی ناچاری به کوفه می‌ روی، زنان و کودکان را به همراه مبر که ایمن نیستم از این‌که انتقام‌ جویانه تو را همچون عثمان بن عفان، در حالی بکشند که زنان و کودکانت نظاره‌گر تو باشند»(1)

که امام جوابی به او فرمود که در ادامه در ضمن ادله به آن می پردازیم. اقدام امام حسین (علیه السلام) در به همراه بردن اهلبیت خود چند دلیل می تواند داشته باشد که هر کدام از این ادله به تنهایی کافی است که امام حسین(علیه السلام) این کار را انجام دهد:


1- انگیزه امنیتی:

سید بن طاووس می‌گوید:
«از مواردی که ممکن است سبب همراهی زنان اهل بیت(علیه السلام) تلقی شود این است که اگر امام حسین(علیه السلام) زنان و فرزندان خود را در مدینه و یا جایی غیر از آن، می‌گذاشت، احتمال می‌رفت که یزید بن معاویه زن و فرزند امام را دستگیر کرده و سپس عواقب شوم و رفتارهای زننده‌ای پیش می‌آمد که امام حسین(ع) را از جهاد و شهادت باز می‌داشت» (2)

توضیح:
ائمه اطهار (علیهم السلام)از طرف خدا مامور بودند در امور روزمره خود با علم عادی (غیر از علم غیب) رفتار نمایند برای همین می بینیم برای اطلاع از وفاداری کوفیان به نامه خود مسلم را به سوی آنها می فرستد و وقتی که نامه مسلم به آن حضرت می رسد به سوی کوفه حرکت می کنند. امام (علیه السلام) بر اساس همین علم ظاهری که مامور به آن بودند وظیفه خود را قیام و خروج از مدینه و مکه دیدند و از آنجا که بنی امیه در تمام قسمت های کشور اسلامی آن روز والیان و نیرو های نظامی داشت امام جای امنی برای خانواده خود ندیدند و صلاح را بر این دیدند که زن و فرزند را به همراه خود ببرند چرا که اگر حکومت بنی امیه می دیدند که امام حسین(علیه السلام) خانواده خود را در مدینه و یا مکه بی سرپرست رها کرده آنها را دستگیر می کرد و آنها را وسیله ای برای برگشت امام حسین(علیه السلام) از قیام خود و انصراف آن حضرت قرار می داد. و این باعث می شد که قیام حضرت ناتمام باقی بماند و هیچ کدام از ثمرات یک قیام اصولی بر آن مترتب نشود. در این صورت امام را به خاطر در بند بودن خانواده شان بر می گرداندند و یا از او بیعت می گرفتند و یا او را به صورت مخفی می کشتند و قیام امام(علیه السلام) بی اثر می ماند .(3)

از طرفی امام(علیه السلام) بنا بر علم ظاهری خود(که مامور به آن بود) به دعوت از کوفیان و پیرو هزاران نامه و بیعت نامه آنها به سوی کوفه برای برقراری حکومت می رفتند و کسی که همچنین حرکتی دارد شایسته است خانواده خود را به همراه ببرد تا در محل حکومت جدید خود، خانواده را نگهداری کند نه این که آنها را در مکه و مدینه بی معین و ناصر رها کند.

2- اهلبیت امام حسین در قیام نقش داشتند.
قیام امام حسین (علیه السلام) یک قیام همه جانبه و فراگیرد و تاریخ ساز است. امام حسین(علیه السلام) قرار است که جامعه اسلامی را که بعد از پیامبر دچار بدعت ها و اضمحلال و در آستانه فرو پاشی قرار گرفته است را اصلاح کند : اما در وصیت نامه خود هنگام خروج از مدینه به برادرشان محمد بن حنفیه هدف قیام خود را اصلاح امت جدشان معرفی می کنند:
«إِنّى لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلا بَطَرًا وَلا مُفْسِدًا وَلا ظالِمًا وَإِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى، أُريدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهى عَنِ الْمُنْكَرِ وَأَسيرَ بِسيرَةِجَدّى وَأَبى عَلِىِّ بْنِ أَبيطالِب»؛ من از روى خود خواهى و خوشگذرانى و يا براى فساد و ستمگرى قيام نكردم، من فقط براى اصلاح در امّت جدّم از وطن خارج شدم. مى خواهم امر به معروف و نهى از منكر كنم و به سيره و روش جدّم و پدرم على بن ابيطالب عمل كنم.(4)

امت اسلامی آن روز گرفتار بدعت های فراوانی شده بود که هر روز وخیم تر از قبل می شد امام حسین(علیه السلام) در نامه خود به مردم بصره می نویسد: «الا و ان البدعة قد احیت و ان السنة قد امیتت» (5) و مهمترین بدعت آن روزگار این بود که مردم به خلیفه بودن یزید رضایت داده بودند و آنقدر در جامعه بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر علیه اهلبیت (علیهم السلام)تبلیغ سوء کرده بودند که در زمان معاویه در شام علنا به امام علی(علیه السلام) لعن می فرستادند و امام علی(علیه السلام) و فرزندان او را خارج از دین می خواندند.

در جامعه ای که یزید شراب خوار، بوزینه باز، قمار باز، خود را خلیفه پیامبر معرفی کرده بود و مردم هم به او به عنوان امیر المومنین و خلیفه رسول خدا سلام می دادند!! امام حسین(علیه السلام) می خواهد این جامعه را زنده کند. جامعه ای که بنا بر قرائن و شواهد یزید کمر به از بین بردن اسلام و برگرداندن آن به جاهلیت و اعرابی گری بسته بود. امام حسین (علیه السلام)چگونه باید این جامعه را زنده کند و آنها را هدایت کند ؟؟

یک طراحی حساب شده الهی می خواهد که دین زنده شود (این طراحی الهی را در ادامه توضیح خواهیم داد) اگر امام حسین(علیه السلام) بخواهد همه این امت را زنده کند به گونه ای که دین از بین نرود باید حتی به فکر زده کردن شام نیز باشد شام جایی است که نه تنها محبت اهلبیت(علیهم السلام) را ندارند بلکه بغض اهلبیت را سالیان در دل آنها کاشته اند. حتی اگر امام حسین(علیه السلام) با شمشیر می توانست شام را تسخیر کند عوض کردن دل و روان این مردم که 60 سال بر علیه امام علی (علیه السلام) حرف شنیده اند و لعن کرده اند کار مشکلی بود و شاید ناشدنی بود.

جامعه آن روز اسلام دارای چند منطقه اساسی بود مدینه مکه بصره ایران کوفه و شام . امام حسین(علیه السلام) برای همه این ها باید برنامه می داشت.از جانب ایران نگرانی نبود به خاطر موالات اهلبیت(علیهم السلام) . اما امام (علیه السلام) با خروج خود از مدینه مردم مدینه را متوجه کرد که با نظام حاکمه اموی مشکل دارد و با آنها بیعت نمی کند . امام چهار ماه در مکه ماند و با سران قبایل اسلامی و کسانی که به حج آمده بودند گفتگو می کرد و آنها را به قیام فرا می خواند اما همین که همه آمدند به مکه ، امام حسین(علیه السلام) در روز هشتم ذی حجه از مکه خارج شد و به همه فهماند که امام حسین(علیه السلام) به وضعیت موجود و حتی حج تحت حاکمیت یزید اعتراض دارد برای همین به سمت کوفه حرکت فرمودند و مسیر اصلی را انتخاب کردند تا کاروان هایی که از حج برمی گردند را هدایت کنند.

اما کوفه وضعیتش عجیب است این مردم که به عنوان لشگرگاه حکومت اسلامی در آنجا شهر تشکیل داده اند و از همه جا دور هم جمع شده اند رفتار های ضد و نقیض بسیاری از خود نشان می دادند در دوران امام علی(علیه السلام) باعث قضایای صفین شدند . در زمان امام حسن(علیه السلام) اول با او بیعت کردند و بعد او را تنها گذاشتند و از همه بدتر از همه این که نامه به امام حسین(علیه السلام) نوشتند و عهد شکستند امام حسین(علیه السلام) حتی با حضور خود در کوفه و حکومت نمی توانست آنها را عوض کند .وجود مقدس امام حسین (علیه السلام) تا کربلا قسمت عمده جهان اسلام را با نامه ها ، گردهمایی ها، خطبه ها ، خروج خود از مکه و مدینه و... زنده کردند و پیام خود را به آنها رساندند و با شهادت حضرت این ماموریت به ظاهر از طرف امام حسین(علیه السلام) تمام شد .
اما سر مقدس حضرت کوفه را آنچنان بیدار کرد که در کمتر زمانی 4000 هزارفدایی از همین شهر خفته برای امام حسین(علیه السلام) به عنوان توابین به پا خواستند .
اما منطقه شام چگونه باید زنده می شد اگر کار به اینجا ختم می شد قیام امام ابتر و ناقص بود اما خدا این چنین فدیه و قربانی بزرگی را برای کار کوچکی قرار نمی دهد! دشمنان اهلبیت(علیهم السلام) به دست خود و ناخواسته پیام اباعبد الله(علیه السلام) را با اسارت و به همراه بردن خاندان امام حسین(علیه السلام) تا قلب شام و در دل کاخ یزید بردند و مردم شام با خطبه امام زین العابدین(علیه السلام) می فهمند که 60 سال به آنها دروغ گفته بودند که علی(علیه السلام) نعوذ بالله کافر است به آنها دروغ گفته اند که امام حسین (علیه السلام) خارجی است و ... تا جایی که یزید مجبور می شود بگوید مخالف قتل امام حسین(علیه السلام) بوده است !!
اهلبیت امام حسین (علیه السلام) تمام کننده قیام امام حسین(علیه السلام) و به ثمر رساننده آن بودند تا جایی که چند سال طول نکشید که قیام هایی علیه بنی امیه موجب سقوط آنها در خود شام شد و این شجره ملعونه خبیثه از پا در آمد و اسلام زنده شد و از زیر یوغ استکبار صفتان اولاد ابوسفیان خارج شد.

اهلبیت امام حسین(علیه السلام) که خاندان کرامت و عظمت هستند به این امر راضی بودند و در طول مسیر بارها این وفاداری را به امام حسین(علیه السلام) اعلام کردند تا آنجا که می بینیم امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا شهادت می دهد که خانواده ای بهتر از خانواده او نبوده و آنها را می ستاید.
حضرت زینب(سلام الله علیها) به عنوان فرد تاثیر گذار کاروان اسارت اهلبیت امام حسین(علیه السلام) در کنار امام زین العابدین(علیه السلام) بارها از زبان امام حسین و حضرت علی(علیهما السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها) ماجرای کربلا و به اسارت رفتن خود را شنیده بودند و به آن راضی بودند.

3. پذیرش مصلحت و اراده الهی
تمام کسانى که همراهی اهلبیت امام حسین(علیه السلام) را با ایشان برخلاف مصلحت تشخیص دادند؛ با حساب و منطق مادی خودشان به این تشخیص رسیده بودند، اما حضرتشان پاسخی می‌داد که از جنبه دیگری به ماجرا پرداخته و جنبه معنوى مطلب را بیان می‌کرد:
ایشان اطرافیانش را با این سخن خطاب قرار داد: در عالم رؤیا جدّم به من فرمود: «انَّ اللهَ شاءَ انْ یَراکَ قَتیلاً»؛ «خدا می‌خواهد تو را کشته ببیند». گفتند: پس اگر این‌طور است، چرا خانواده را همراهتان می‌برید؟ که پاسخ شنیدند: این را هم جدّم فرمود: «انَّ اللهَ شاءَ انْ یَراهُنَّ سَبایا»؛ «خدا می‌خواهد آنان را در لباس اسارت ببیند» (6)
مشیّت و یا اراده خدا در خود قرآن در دو مورد به کار می‌رود که یکى را اصطلاحاً «اراده تکوینى» و دیگرى را «اراده تشریعى» می‌گویند. اراده تکوینى؛ یعنى قضا و قدر الهى که اگر چیزى قضا و قدر حتمى الهى به آن تعلّق گرفت، معنایش این است که در مقابل آن دیگر کارى نمی‌شود کرد.
معناى اراده تشریعى این است که خدا این‌ طور راضى است، و این‌ چنین می‌خواهد. پس خدا خواسته است که امام حسین(علیه السلام) شهید باشد، و خانواده او اسیر باشند؛ یعنى‏ رضاى حق تعالی در مصلحت است و مصلحت؛ یعنى جهت کمال فرد و بشریّت؛ لذا این‌طور نبود که وقتى از ایشان می‌پرسیدند چرا زنان و فرزندان را می‌برید، بفرماید اصلاً من در این قضیه بی‌اختیارم، بلکه به این صورت می‌ شنیدند که با الهامى که از عالم معنا به من شده است، من چنین تشخیص داده‌ام که مصلحت در این است و این کارى است که من از روى اختیار انجام می‌دهم، ولى براساس آن چیزى که آن‌را مصلحت تشخیص می‌دهم؛ از این‌رو هرکس این جواب امام حسین(علیه السلام) را می‌شنید، دیگر چیزى نمی‌گفت.(7)

4. انگیزه مذهبی
از آن‌جا که محتوای قیام امام(علیه السلام)، مذهبی و مقدس است، همراه آوردن خانواده، از نظر آثار مذهبی، بسیار سودمند و مؤثر بود؛ زیرا عرفان و محبتی که در دل اهل‌بیت امام(علیه السلام)، نسبت به خداوند بود، برای همراهانِ دیگر امام، بسیار درس‌آموز و کارگشا بود و نمونه‌های آن‌ را در سخنان زینب(سلام الله علیها) می‌توان یافت. وقتی ابن زیاد بعد از شهادت و اسیری خاندان امام، می‌گوید: اوضاع را چگونه دیده‌اید؟ زینب(سلام الله علیها) در جواب او می‌گوید: «ما رَأَیْتُ إِلَّا جَمیلا» (8) «از خدا جز زیبایی (خیر و محبت) ندیده‌ام». زینب آن‌ قدر با خدای خود نزدیک و آشناست که اطمینان دارد مصیبت‌ های وارده پایان کار نیست. بلکه افق‌ های روشنی در پشت این وقایع نهفته است. زینب(سلام الله علیها) به ابن زیاد فهماند آنچه ناگوار است از ناحیه دشمنان خدا است و از ناحیه خدا جز سعادت و نیک‌بختی به انسان نمی‌رسد و به استقبال شهادت و اسیری رفتن، همانند رفتن به مهمانی دوست و نزدیک شدن به او است. امام(علیه السلام) با آوردن حضرت زینب(سلام الله علیها) به همراه خود، به همه زنان و مردان جهان آموخت که یک مؤمن و خداشناس، از نظر روابط قلبی و پیوند درونی با خدای خویش، باید چنین باشد. اگر امام(علیه السلام) خانواده‌اش را به همراه نمی‌آورد، صفحات تاریخ از این نمونه‌های درخشان خالی می‌ماند.(9)

 


پی نوشت ها:
1- طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق،ج ‏5، ص 383 – 384.
2- سید بن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، انتشارات جهان، ص 84.
3- فاضل استرآبادی، محمد، عاشورا؛ انگیزه، شیوه و بازتاب، قم، مؤسسه شیعه‌شناسی، چاپ اول، 1391ش، ص 234 – 235.
4- مجلسی، بحارالانوار، اسلامیه، ج 44، ص 329-330.
5- طبری، تاریخ طبرى، ج 4، دار التراث، ص 265-266.
6- سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1348ش، ص 65.
7- مطهری، مرتضی، مجموعه‏ آثار، ج ‏17، ص 395 – 396، تهران، صدرا.
8- سید بن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف،جهان، ص 160.
9- فاضل استرآبادی، محمد، عاشورا؛ انگیزه، شیوه و بازتاب، قم، مؤسسه شیعه‌شناسی، چاپ اول، 1391ش، ص 234 – 235

http://www.askdin.com/showthread.php?t=63832&p=1003979&viewfull=1#post10...