پرسش:
چند پرسش در رابطه با دین و علم برای من مطرح است: تعریف دقیق دین و علم چیست؟ چرا این دو مورد گاهی در تقابل هم قرار گرفته اند؟ و کدام یک برای بشر ضروری تر است؟
پاسخ:
از آن جایی که در هر تاپیک به منظور انضباط مباحث، به یک پرسش می پردازیم، از این جهت، یا باید به یک پرسش متمرکز شویم و مفصلا به آن پاسخ بگوییم، و یا این که به بیان نکاتی بپردازیم که اجمالا پاسخگوی تمامی پرسش های شما باشد. چون در این نوشتار، راهکار دوم پی گرفته می شود، مطالبی را تقدیم می کنیم که می تواند پاسخی اجمالی به تمامی پرسش های مذکور باشد:
چیستی دین
تعاریف دین مختلف است و این اختلاف ناشی از مقام های مختلف دین و یا مواضع و پیش فرض های مختلف ما در تعریف دین است.
برای دستیابی به تعریف جامع و مانع، باید ابتدا موضع و مقام خودمان را مشخص کنیم تا بعد از آن، مطمئن شویم که به تعریف جامع و مانع رسیده ایم یا نه. مثلا برای تعریف دین باید مشخص کنیم که ناظر به دین هستیم، یا دینداری؟ ناظر به مقام آرمان هستیم، یا تحقق؟ ناظر به اسلام هستیم یا مسیحیت و یا هر دو؟ ناظر به بُعد روانشناسانه هستیم یا جامعه شناسانه؟ ...
بنابراین، مثلا اگر بخواهیم دین را ناظر به اسلام متحقق تعریف کنیم، می توانیم آن را مجموعه ای از معارف عملی و نظری، در حوزه فردی و اجتماعی، و همچنین در حوزه اخروی و دنیوی بدانیم که از طریق وحی از جانب خداوند به انسان برگزیده ای ابلاغ شده است تا آن را به مردم برساند و مردم با اعتقاد و تعهد به آن معارف، به سعادت ابدی دست یابند.(1)
چیستی علم:
در فلسفه علم، درباره چیستی علم و معیار تمایز آن از غیرعلم، چند دیدگاه مطرح شده است:
كوشش هاي كلاسيك در مساله تمايز علم از شبه علم، با اثبات گرايي منطقي آغاز مي شود. هدف نخستين اثبات گرايان متمايز ساختن معنا از بی معنا است. یک گزاره در صورتی معنادار است که توسط تجربه، قابل اثبات باشد، یعنی مشاهده پذیر باشد، آنهم به صورت مکرّر.
اما کارل پوپر معتقد است که ویژگی اصلی یک علم، ابطال پذیری آن است نه اثبات پذیری آن. یک نظریه در صورتی علمی است که ابطال پذیر باشد. وقتی ما اموری را مکررا مشاهده می کنیم، یک نظریه را حدس می زنیم و واقعیت را پیش بینی می کنیم. این نظریه تا زمانی که بواسطه مشاهده دیگر ابطال نشود، موقتا معتبر است.
توماس کوهن دیدگاه دیگری دارد. وی به جاي تمركز بر روي آزمون پذيري نظریه ها، بر روی توانایی حل مسئله به وسيله نظريه ها متمركز می شود.
اما لاکاتوش دیدگاه دیگری دارد. وی نظریه به مثابه ساختاری منسجم برای پیشبرد برنامه پژوهشی را علمی و معتبر می داند.
فیلسوفان علم نظریات دیگری را هم مطرح کرده اند که برررسی تفصیلی آنها در این مجال نمی گنجد.(2) توجه به دیدگاه های مختلف در فلسفه علم، از این جهت حائز اهمیت است که این معیارها بیانگر این نکته هستند که علمی دانستن یک نظریه به معنای کاملا تجربی بودنش و یا بازنمایی ناب از خود واقعیت نیست بلکه در علمی بودن، معیارهای دیگری لازم است: انسجام داشتن، حلّال بودن مسائل، ساده بودن، پیشرونده بودن و ... همانطور که مشهود است این معیارها، معیارهای معرفتی منطقی نیستند بلکه معیارهایی کارآمدی هستند که علم را از غیرعلم متمایز می سازند.
با عنایت به آنچه گذشت روشن می شود که در تعریف حقیقت علم و معیارهای علمی بودن یک مدعا، اختلاف نظر است اما شاید با تسامح بتوان علم را تلاشی بشری از سنخ آگاهی بدانیم که می کوشد تا شواهد علمی را به گونه ای سازگار تبیین نماید و بر طبیعت مسلط شود و آن را مهار نماید. در این راستا، دانشمند هم از شواهد علمی کمک می گیرد و هم از تخیل خلاقش تا معیارهایی همچون انسجام داشتن، حلّال بودن مسائل، ساده بودن، پیشرونده بودن و ... را تامین نماید.
ارزش معرفتی دین و علم
بنابراین، اینطور نیست که علم نمایانگر نابی از کنه واقعیت باشد اما اینطور هم نیست که علم منقطع از واقعیت باشد.
در واقع، علم انباشتی از اطلاعات است که خلاهایش با طرح نظریات و فرضیه های حدسی پر می شود تا ما را قادر بسازد شواهد پیرامونی خودمان را بهتر تبیین کنیم و بر آنها بیشتر تسلط بیابیم و آنها را کنترل کنیم و بواسطه آنها حوادث آینده را پیش بینی و مهار کنیم.
بنابراین، نه می توان گفت علم، کاملا واقع نما است و نه می توان گفت کاملا خطاست. آری، ممکن است یک نظریه علمی، خطا باشد اما نمی توان کلیه نظریات علمی را چنین دانست. بنابراین، علم نه واقعیت را به صورت ناب نمایش می دهد و نه آن را کاملا معکوس نمایش می دهد بلکه علم محصول داده های حسی و تخیل خلاق دانشمندان است.
بخشی از خطاهای نظری در علم نیز ناشی از همین تخیل خلاق دانشمندان است. اگر متفکران مسلمان برخی از نظریات علوم جدید را در تقابل با آموزه های دینی می دانند و آن را مورد نقد و بررسی قرار می دهند، از همین روزنه و جهت است که به باور آنها این بخش از فرضیه های علمی، فاقد شواهد قاطع است و چون با آموزه های وحیانی در تعارض است، باید نقادی شود و نقاط ابهام و ضعفش نمایان گردد.(3)
مثلا چون به باور بسیاری از متفکران دینی نظریه تکامل در تعارض با خلقت دفعی حضرت آدم ع است و نسل کنونی بشر، برآمده از نسل آدم ع است، به همین جهت، متفکران مسلمان عمدتا نظریه تکامل را غیرقابل قبول دانسته و آن را مورد نقد و بررسی قرار می دهند.
اما این رویکرد انتقادی را نباید به معنای علم ستیزی و تقابل با نهاد علم دانست چرا که به باور متفکران مسلمان علوم جدید کاملا منقطع از واقعیت نیست و باید آن را در پرتو آموزه های وحیانی هدایت کرد و به مسیر درست رهنمون ساخت. بنابراین، ممکن است تخیل خلاق دانشمندان، بواسطه محرومیت از آموزه های وحیانی به ایده ای سوق یابد که در تعارض با آموزه های وحیانی است؛ اما یک دانشمند مسلمان باید بکوشد تا با الهام گرفتن از آموزه های دینی، تخیل خلاق را در مسیری پیش ببرد که نه فقط در تعارض با آموزه های وحیانی نیست بلکه همراستا با آنها است.
نتیجه گیری:
بنابراین، اجمالا به تعریف علم و دین پرداختیم و نشان دادیم که چرا دین و علم گاهی با هم متعارض می شوند و نباید این تعارض را تعارض دین با واقعیت انگاشت چرا که منشا تعارض گاهی معرفت ما از دین است که غلط و نادرست و گاهی منشا تعارض معرفت علمی است که بواسطه تخیل خلاق دانشمندان به بیراهه کشیده شده است و دعاوی معارض با نصوص دینی را مطرح ساخته است. از این رو، وظیفه اندیشمند مسلمان نه ترک دین است و نه نادیده گرفتن علم؛ بلکه تلاش علمی در سایه آموزه های دینی در تبیین شواهد علمی است؛ یعنی پیشبرد تخیل خلاق علمی بر اساس شواهد علمی و الهاماتی که یک اندیشمند از آموزه های دینی می گیرد. بنابراین، لازم نیست یکی از این دو را به خاطر دیگری ترک کنیم تا وانگهی پرسیده شود کدام یک برای ما لازمتر است و کدام یک چنین نیست و باید ترک شود.
پی نوشت ها:
1. شیروانی، علی، مقاله بررسی تعاریف دین از منظری دیگر، فصلنامه پژوهشی اندیشه نوین دینی، شماره 27، 1390.
2. برای مطالعه بیشتر، رک: چالمرز، آلن، چیستی علم، ترجمه زیباکلام، انتشارات سمت؛ و همچنین، رک: اکاشا، سمیر فلسفه علم، ترجمه پناهنده، انتشارات فرهنگ معاصر.
3. برای مطالعه بیشتر، رک: باربور، ایان، علم و دین، ترجمه خرمشاهی، نشر دانشگاهی.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=64436&p=1010041&viewfull=1#post10...