پرسش:
در برخی آیات قرآن از مهاجرین و انصار تمجید شده به صورتی که مورد رضایت خداوند هستند؟ بنا بر نظریه اهل سنت مدلول این ایات رضایت خداوند از صحابه تا آخر عمرشان است؟ آیا از نظر تاریخی شواهدی هست که ثابت کند برخی از این دو گروه از دایره اسلام بیرون رفته اند یا مورد غضب پیامبر(ص) قرار گفته اند؟
پاسخ:
در بین مهاجرین(به حبشه و مدینه) و نیز انصار هستند کسانی پس از ایمان انحراف پیدا کرده، برخی از اسلام برگشته و مرتد شدند، برخی از جمله منافقین معروف شدند و برخی نیز عملکردشان طوری است که نمی توان آنان را مورد رضایت خداوند تا آخر دانست.
مهاجرین
یکی از مهاجرین به حبشه "عبیدالله بن جحش" شوهر "ام حبیبه" دختر ابوسفیان است. "ام حبیبه" همان است که جزء همسران پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) شد. او با شوهر اولش "عبیدالله بن جهش" در مکه اسلام می آورد و همراه او با عده ای از مسلمانان مجبور به جلای وطن و مهاجرت به حبشه می شوند.
بدیهی است که مهاجرین به حبشه حتی از نظر سبقت مقدم بر مهاجرین به مدینه باشند زیرا سالها قبل از آنان به حبشه رفتند.
اما "عبیدالله بن جحش" در حبشه از اسلام برگشت و به دین مسیحیت گروید و در همان جا در گذشت.
ابن عبدالبر در شرح "عبدالله بن جحش" می نویسد« كان هو و أخوه أبو أحمد عبد بن جحش من المهاجرين الأولين ممن هاجر الهجرتين، و أخوهما عبيد الله بن جحش تنصّر بأرض الحبشة، و مات بها نصرانيا.»(1)
"عبدالله بن حجش" و برادرش از اولین مهاجرین هستند برادر این دو "عبیدالله بن جحش" در حبشه نصرانی شد و کیش مسیحیت از دنیا رفت.
او در جای دیگر در و مورد حبیبه دختر "ام حبیبه" و "عبیدالله بن جحش" می گوید:«هاجر إلى أرض الحبشة حبيبة بنت عبيد الله بن جحش. قال: ثم تنصّر هنالك أبوها و مات نصرانيا». (2)
حبیبه دختر "عبیدالله بن جحش" به حبشه هجرت کرد سپس پدرش مسیحی شده و در آنجا مرد.
در منابع دیگر نیز به این مطلب اشاره شده است.(3)
انصار:
یک: در مورد سابقون از انصار نیز می توان "ثعلبه بن حاطب" را نام برد. وی از جمله افرادی است که در جنگ بدر و احد حضور داشته است. وی از پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) خواست تا دعا کند تا مالش زیاد شود پس از کلی اصرار و توصیه های اخلاقی پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) دعا نمودند اما او از دادن واجبات مالی خودداری کرد و آیه «وَ مِنْهُمْ من عاهَدَ الله لَئِنْ آتانا من فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ ... 9: 75» درباره وی نازل شده است. او در زمان عمر یا در زمان خلافت عمر از دنیا رفته است البته برخی گفته اند در زمان عثمان از دنیا رفته است(4) وقتی نماینده های رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) برای گرفتن زکات نزدش رفتند او گفت این جزیه است.
این خبر به حضرت محمد(صلی الله علیه واله وسلم) رسید سه مرتبه فرموند: وای بر ثعلبه. سپس آیه فوق نازل شد. "ثعلبه" خدمت رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) رسید و از ایشان خواست تا زکات را از وی قبول نماید پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) فرمودند خداوند مرا منع کرده تا از تو زکات قبول کنم و تا آخر عمر زکاتش را قبول نکرد. حتی ابوبکر، عمر و عثمان نیز از وی زکات قبول نکردند(5)
اما "ابن حجر" که تعصب بیشتری دارد در صحت این گزارش (با تکیه بر حدیث«لا يدخل النّار أحد شهد بدرا و الحديبيّة» و حدیث امثال آن که برای استوار شدن نظریه عدالت صحابه جعل شده) تردید کرده است. اما "ثعلبه" را از جمله کسانی می داند که "مسجد ضرار" را پایه ریزی کردند(6)
البته اگر این توجیه "ابن حجر" را بپذیریم نیز به نظریه عدالت صحابه خدشه وارد می شود زیرا صحابه به مسلمانان پس از "حدیبیه" نیز اطلاق می شود.
دو: "معتب بن قشیر" از انصار و از کسانی است که "بدر" و "احد" را درک کرده و حتی در "پیمان عقبه "نیز حضور داشته است(7) او از منافقین و سازندگان مسجد ضرار بوده و در روز احد گفت:« لَوْ كانَ لَنا من الْأَمْرِ شَيْءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا».اگر کار ما به حق و براساس وحی خدا بود،شکست نمی خوردیم وگروهی در اینجا کشته نمی شدیم (8) البته "ابن حجر" همان طور که در مورد ثعلبه در صدد توجیه برآمده بود در مورد این شخص نیز گفته «قیل انه منافقا» (9)واژه "قیل" اشاره به ضعف این قول است. "ابن حجر" خواسته در منافق بودن وی تردید کرده باشد اما "بلاذری" نه تنها تردید نکرده بلکه هنگام نام بردن از منافقین به "معتب" رسیده و توضیح داده که معتب در روز احد گفت: اگر ما بر حق بودیم در اینجا کشته نمی شدیم. در روز احزاب نیز گفته: محمد وعده گنج های قیصر می دهد در صورتی که جرئت نداریم به "بیت الخلاء" برویم. این جز غرور نیست.
سه: یکی دیگر از انصار "ابوالغادیه" است. او در پیمان عقبه(10) و نیز صلح حدیبیه(11) حضور داشت. "ابوالغادیه" از طرفداران عثمان بود (12)و در زمان حضرت علی (علیه السلام) به معاویه پیوست و در جنگ صفین حضور یافته و "عمار بن یاسر" را به شهادت رساند.(13) شیعه و سنی از پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) نقل کرده اند که عمار را گروه جنایتکار می کشند(14) و به قاتل "عمار" وعده جنهم داده شده است.
هنگامی که "ابوالغادیه" نزد معاویه می رفت می گفت قاتل عمار آمده، و ابایی نداشت که داستان نحوه کشتن عمار را نقل کند. به گفته "ابن عبدالبر" از عجایب است که او خود از پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم)حدیث در نهی از قتل نقل کرده و خود او نیز قاتل عمار است !!!(15)
ذهبى نیز مىنویسد: «عن أبی الغادیة سمعت رسول الله (صلی الله علیه واله وسلم) یقول: قاتل عمار فی النار وهذا شیء عجیب فإن عمارا قتله أبو الغادیة». از "ابوغادیه" نقل شده است كه گفت: از رسول خدا شنیدم كه فرمود: كشنده عمار در آتش است. و این چیزى است شگفتآور؛ زیرا خود ابوالغادیه عمار را كشته است. (16)
"ابو الغاديه" قاتل عمار تا زمان "حجاج" زنده ماند. بر حجاج وارد شد حجاج هم او را احترام و اكرام نمود و از او پرسيد: آيا تو قاتل فرزند سميه (يعنى عمار) هستى؟ گفت آرى. حجاج گفت: هر كه بخواهد روز قيامت مردى را ببيند كه دراز دست و قوى بازو باشد به اين مرد كه قاتل "ابن سميه" است نگاه كند.
او از حجاج چيزى درخواست كرد و حجاج اجابت نكرد. او گفت: ما دنيا را براى رياست و تنعم اينها خوار و هموار ميكنيم و از همين دنيا (كه ما به آنها داده ايم) چيزى به ما نمى دهند و در عين حال ادعا مى كند كه من روز قيامت زبردست و قوى پنجه و نيرومند خواهم بود. حجاج (شنيد و) گفت:آرى بخدا هر كه دندان او به اندازه كوه احد (بزرگ) و دوران او به اندازه دو كوه "ورقان" و "محفل" و نشيمن او در شهر (مقدس) مدينه و مسكن او "ربذه" باشد او قوى بازو و دراز دست است و با همين صفت روز قيامت خواهد بود زيرا او قاتل عمار است بخدا سوگند اگر تمام مردم روى زمين قاتل عمار باشند تمام مردم روى زمين به دوزخ خواهند افتاد.(17)
"ابن تیمیه" نیز می گوید:«کان مع معاویة بعض السابقین الأولین وإن قاتل عمار بن یاسر هو أبو الغادیة وکان ممن بایع تحت الشجرة وهم السابقون الأولون ذکر ذلک ابن حزم وغیره»(18) همراه معاویه از سابقین اولین برخی بودند. قاتل "عمار بن یاسر ابوالغادیه" بود. او از جمله کسانی بود که با پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) تحت شجره بیعت کرده بود و این را "ابن حزم" و غیره گفته اند.
عملکرد صحابه نسبت به همدیگر:
از طرف دیگر خود سابقون در "هجرت" این برداشت را از این آیات نکرده اند و گفتار و کردار آنان طوری است که رضایت دائمی خداوند را برای سابقون در هجرت قائل نیستند
شاهداول: عایشه عثمان را نعثل و کافر خطاب کرده و دستور قتل وی را صادر نمود و گفت: وَلَقَدْ كُنْتِ تَقُولِينَ: اقْتُلُوا نَعْثَلا فَقَدْ كَفَرَ(19) يعني اين پير خرفت را بكشيد » (كه مرادش عثمان بوده است )
شاهد دوم: آیا عمر نمی دانست که "سعد بن عباده" از سابقون انصار است و خدواند چک سفید به او داده است پس چرا در سقیفه وقتی شخصی گفت: سعد را زیر پا کشتید! عمر گفت: بکشید که او منافق است.(20)
شاهد سوم: آیا خلیفه دوم از سابقون در هجرت نبود؟یا این آیات را نشنیده بود؟ زیرا نمی دانست عاقبتش چه خواهد شد و از "حذیفه بن یمان" می پرسید: آیا من از منافقین هستم(انا من المنافقین)(21) . توضیح اینکه پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) نام منافقین را به "حذیفه" گفته بود.
البته بسیاری از سابقون از مهاجرین و انصار عملکردشان طوری است که نمی توان آنان را داخل در رضایت خداوند دانست اما اهل سنت در مورد آنان بحث اجتهاد خطائی را مطرح می کنند لذا ما ابتدا به افرادی از مهاجرین و انصار اولیه می پردازیم که کفر یا ارتداد یا نفاق شان مورد قبول اهل سنت نیز باشد تا نگویند:"اجتهد اخطا". و برای این خطای در اجتهاد حتی مستحق اجر و پاداش نیز شوند!!!
لذا برداشت اهل سنت از این آیات صحیح نمی باشد البته آیه صحیح است اما فهم صحیح از آیه غیر از آن است که اهل سنت ادعا کرده اند. بلکه رضایت خداوند مشروط به ایمان و عمل صالح در تمام اوقات است و اگر کسی خلاف تقوی انجام دهد عقوبت میشود.
منابع:
1. الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (م 463)، تحقيق على محمد البجاوى، بيروت، دار الجيل، ط الأولى، 1412،ج3،ص:878
2. همان، ص1809
3. أسد الغابة فى معرفة الصحابة، عز الدين بن الأثير أبو الحسن على بن محمد الجزرى(م 630)، بيروت، دار الفكر، 409،ج6،ص:60؛ كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى (م 279)، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، ط الأولى، 1417:438(چاپزكار،ج2،ص:71) و ج11، ص192 أنسابالأشراف،ج11،ص:192، : الطبقات الكبرى، محمد بن سعد بن منيع الهاشمي البصري (م 230)، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1410،ج8،ص:77
4. الاستيعاب،ج1،ص:210
5.أسدالغابة،ج1،ص:285
6.الإصابة فى تمييز الصحابة، احمد بن على بن حجر العسقلانى (م 852)، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية، ط الأولى، 1415لإصابة،ج1،ص:516
7 الاستيعاب،ج3،ص:1430؛ أسدالغابة،ج4،ص:449
8 أنساب الأشراف،ج1،ص:276(چاپ زكار،ج1،ص:327)
9الإصابة،ج6،ص:138
10. أسدالغابة،ج5،ص:237؛ تاريخالإسلام،ج4،ص:135
11.كتاب المحبر، ابو جعفر محمد بن حبيب بن امية الهاشمى البغدادي(م 245)، تحقيق ايلزة ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديدة، بى تا،ص:295
12.أسدالغابة،ج5،ص:237
13.الاستيعاب،ج3،ص:1139؛ الاستيعاب،ج4،ص:1725؛ أسدالغابة،ج3،ص:632؛ تاريخالإسلام،ج4،ص:135
14.أسدالغابة،ج3،ص:632
15.بخاری، صحیح البخاری، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، دار ابن كثیر، الیمامة - بیروت، چاپ دوم، 1407، ج 1، ص172، ح436، كتاب الصلاة،بَاب التَّعَاوُنِ فی بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، و ج3، ص1035، ح 2657، الجهاد والسیر، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ فِی السَّبِیلِ، الاستيعاب،ج4،ص:1725؛ أسدالغابة،ج5،ص:237
16.ذهبی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال،تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1995م، ج 2، ص 236،
17.أسدالغابة،ج5،ص:237
18. ابن تیمیة، منهاج السنة النبویة، تحقیق د. محمد رشاد سالم، مؤسسة قرطبة، چاپ اول،1406ق،ج6، ص333
19. طبری، تاريخ الطبی، محمد بن جرير، دار التراث، بيروت، چاپ دوم، 1387ق، ج4 ص459؛ ابن اثیر، النهاية في غريب الحديث والأثر، المكتبة العلمية، بيروت، 1399ق، ج5 ص80
20. تاريخ الطبري،ج3،ص:223
21. ذهبی، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير، تحقيق عمر عبد السلام تدمرى، بيروت، دار الكتاب العربى، ط الثانية، 413،ج3،ص:494
http://www.askdin.com/showthread.php?t=55751&p=827085&viewfull=1#post827085