پرسش:
آیا این مطلب صحت دارد که: ابوالاسود دوئلی شاگرد امام علی (علیه السلام) اوّلین کسی است که به تعلیم آن حضرت، علم دستور زبان (صرف و نحو) را در زبان عربی ابداع نمود.
پاسخ:
اینکه ابوالاسود دوئلی واضع علم صرف و نحو است از مشهورات تاریخی است.توضیح بیشتر اینکه:
وی از شاگردان مکتب امام علی(علیه السلام) محسوب شده و امام علم نحو و رسم آن را به او آموخته است. برخی او را واضع حرکات و تنوین در نحو میدانند.(1) در تاریخ الاسلام آمده است که فاعل و مفعول، مضاف و حرف رفع و نصب و جر و جزم از ابداعات ابوالاسود است.(2)
در واقع ابوالاسود دوئلی نخستین کسی بود که در مورد نحو تألیف از خود به جا گذاشت و این دستوری بود که امام علی(علیه السلام) به او داده بود.(3)درباره علت این امر در الغارات آمده است: ابوالاسود میگوید: یکى از روزها خدمت على(علیه السلام) رسیدم و دیدم آن حضرت در حال تفکر و اندیشه است، عرض کردم یا امیرالمؤمنین(علیه السلام)؛ در چه موضوعى فکر میکنى؟
فرمودند: امروز یکى از نزدیکان من در هنگام محاوره و مکالمه مرتکب اغلاطى شد و الفاظ و کلمات را درست تلفظ نکرد و من از این جهت در فکر فرو رفتهام و باید براى این کار چارهاى بیندیشم. ابوالاسود گوید: در این هنگام على(علیه السلام) صفحهاى به من داد که در آن نوشته بودند: کلام بر سه قسم است. اسم، فعل و حرف و بعد از این اصول و قوانینى به من تعلیم دادند و اصل علم نحو از این جا پدید آمد.(4) وقتی ابوالاسود آن چه درباره نحو نوشته بود را خدمت امام آورد امام فرمود: «ما احسن هذا النحو الذی نحوت»؛ چه زیبا این نحو را ترتیب دادهای، و از این گفتار امام بود که این علم به علم نحو نامیده شد.(5)
پی نوشتها:
1. الزرکلی، خیر الدین؛ الاعلام قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، انتشارات دارالعلم للملایین، 1989م، ، ج 3، ص 236.
2. الذهبى، شمس الدین محمد بن احمد؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمرى، بیروت، دار الکتاب العربى، 1413، ج 5، ص 278.
3. ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتى، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1363ش، ج 2، ص 1160.
4. ثقفى کوفى، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد؛ الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزیز الله عطاردى، عطارد، 1373، ص 354 - 355.
5. ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان؛ سیر اعلام النبلاء، بیروت، دارالفکر، ج 5، ص 117.