سؤال:
تفاوت قرائت صحیح از وحدت شخصیه وجود با دیگر قرائات از این آموزه چیست؟
پاسخ:
آموزهی وحدت شخصیه وجود در گذر تاریخ، گرفتار سوء فهمهایی شده است؛ میتوان همه آنان که به قرائت صحیح از این آموزه اذعان دارند را به اهل معرفت یا محققین از عارفان موسوم کرد و بقیه را که در ارائهی تصویری صحیح از این آموزه، به افراط و یا تفریط گراییدهاند، منحرفین از مدار اصلی این آموزه قلمداد کرد.
جهله صوفیه بر این عقیده اند که وجود، یک فرد و مصداق و واقعیت بیشتر ندارد و آن خداست؛ منتهی همین مصداق حقیقی و واقعی که وجود خداست، اطوار و شئون گوناگون پیدا کرده است؛ مثلا در آسمان به صورت آسمان و در زمین به صورت زمین.
مرحوم جلوه در حاشیه بر شرح فصوص میگوید:
«قال صدر المتألهين في مبحث العلة و المعلول في الأسفار: ان بعض الجهلة من المتصوفين المقلدين الذين لم يحصلوا طريقة العرفاء و لم يبلغوا مقام العرفان توهموا لضعف عقولهم و وهن عقيدتهم و غلبة سلطان الوهم على نفوسهم، ان لا تحقق بالفعل للذات الاحدية المنعوتة بالسنة العرفاء بمقام الاحدية و غيب الغيوب، مجردة عن المظاهر و المجالى، بل المتحقق هو عالم الصورة و قواها الروحانية و الحسية و اللَّه هو الظاهر المجموع لا بدونه»[1]
ترجمه: صدرالمتألهین در کتاب اسفار در مبحث علت و معلول میگوید: برخی از مقلدین جهله صوفیه که از راه عرفا به دور اند و به جایگاه عرفان دست نیافتهاند به خاطر ضعف عقل و سستی اعتقاد و غلبه سلطان وهم بر جانشان، توهم کردهاند که ذات احدی خداوند -که به لسان عارفان به مقام احدیت و غیب الغیوب موسوم است- مجرد از مظاهر و مجالی دارای هیچ تحقق بالفعلی نیست بلکه خدا تنها همان صورتها [مظاهر] و قوای روحانیه و حسیه است در حالیکه خدا [اعم از آن] مجموع ظاهر و مظهر است [نمیتوان خدا را مظاهر بدون ذات دانست].
در مقابل اکابر صوفیه و عارفان بر این عقیده اند که وجود، یک فرد و مصداق و واقعیت بیش ندارد؛ منتهی آن یک فرد و مصداق، افزون بر مرتبهی مجالی و مظاهر، مرتبهی ذاتی نیز دارد.
به عنوان نمونه جناب عینالقضات همدانی میگوید:
«يقول العارف ان الله مع كل شىء و هو مع ذلك قبل كل شىء قبلية لا تتناهى»[2]
ترجمه: عارف میگوید: «خدا با هر چیز هست اما در عین داشتن معیت با هر یک از کثرات، با یک قبلیت بیانتهاء، پیش از هر چیز هم هست»
تمایز این دو گونه قرائت به این است که دستهی اول غیر از مرتبه مجالی و مظاهر، مرتبهی ذاتی برای خداوند قائل نیست برخلاف نظر اکابر از صوفیه –محققین از عارفان- که افزون بر مرتبهی مجالی و مظاهر، قائل به مرتبهی ذات برای خداوند اند.[3]
اهل معرفت بر آنند که کثرات به عنوان نسَب وجود مطلق شناخته میشوند. این در حالی است که نسَب، به نوبه خود، متن وجودی نیستند ولی در وجود موج میزنند؛ یعنی تمام تحققشان بالوجود [وجود حقتعالی] است و به تعبیر علمیتر، با حیثیت تقییدیه وجود موجود اند[4] و فی حد ذاته عدمی اند ولی در عین حال نسَب وجودیه اند یعنی در وجود موج می زند و حقیقتا دارای آثار میباشند.[5]
مشابه این بحث، در بحثهای تشکیک خاصی گفته شده است که حقیقتی واحد، عین مراتب مادون است اما این عینیت، با عینیتی که در «انسان، حیوان ناطق است» متفاوت است. مصحیح این عینیت، همان اطلاق مقسمی ذات حقتعالی است که به نفس همین اطلاق، غیر کثرات نیز میباشد.
از نظر عارفان، رابطه حق با کثرات امکانی، رابطه علت با معلولها نیست؛ بلکه نسبت ذی شأن با شئون آن است. از همین رو، ملاصدرا در تحلیل نهایی، موجود بودن وجودات امکانی به حیثیت تعلیلی حق را رد کرده، آن را به حیثیت تقییدی از نوع شأنی باز میگرداند.
پس در نظر محققان و راسخان در علم، کثرات نفس الامر دارند؛ هر چند چیزی جز اطوار حقیقتی واحد –حقتعالی- نیستند؛ یعنی در تحلیل نهایی «اطوار» و «شئون» حق تعالی موجود نیستند، مگر به واسطه حیثیت تقییدی وجود اطلاقی و یگانه حق تعالی.
تبیین فلسفی این سخن بدین گونه است که ذات حقِ واحد بسیط مطلق، نامتناهی است و از این رو جایی برای تحقق غیر باقی نمیگذارد. از این رو، باید کثرات را نه در عرضِ وجود حق، بلکه در نفسِ آن حقیقت اطلاقی یافت البته نه در مقام اطلاقی ذات که ذات در آن مقام غیر از همه کثرات و فراتر از آنهاست، بلکه در مقام تنزلات تعینی که آن حقیقت اطلاقی در مواطن تقییدی شأنی ظهور مییابد.
در بحث از حیثیت تقییدی گفته میشود که حقیقت واحد اطلاقی، تنها پس از تنزل در مراتب متعدد است که عین آن مراتب تلقی میشود و نه در مقام اطلاق ذاتی.
در این تبیین، کثرت دارای نفس الامر است و بر خلاف آنچه که از برخی جهله صوفیه نقل شده توهم محض نیست، در عین حال وجودِ آن در یگانگی وجود مطلق خدشهای ایجاد نمیکند؛ زیرا تمام کثرات به واسطه وجود حق موجود ند و این وساطت از سنخ حیثیت تقییدی است.
گفتنی است این قرائت صحیح از وحدت وجود، همان نظر نهایی صدرالمتألهین در حکمت متعالیه با عنوان «تشکیک خاص الخاصی» است.[6]
نتیجه:
عارفان بر این باورند مصداق بالذات وجود، تنها ذات مقدس حق تعالی است. به گونهای که مفهوم وجود بیش از یک مصداق حقیقی نداشته و آن ذات حق است. از آن جا که این ذات، ویژگی اطلاق و عدم تناهی دارد، نفسِاین ویژگیِ اطلاقی سبب میشود که تمام کثرات امکانی، در عین حال که غیر یکدیگرند و تمایز میان آنها نفس الامری است، به وجود حق موجود باشند؛ یعنی مصداق بالذات وجود نباشند، بلکه به حیثیت تقییدیِ وجود حق موجود باشند.
رویهی دیگر این سخن آن است که حق تعالی علاوه بر مرتبه مجالی و مظاهر، دارای مرتبهی ذاتی است. برخلاف جهله صوفیه که خداوند را در مرتبه مجالی و مظاهر خلاصه کرده، وی را از مرتبهی ذات تهی میکنند.
منابع
[1]. قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵، چ اول، حواشی جلوه، ص ۱۷۱.
[2]. عینالقضات همدانی، شکوی الغریب عن الاوطان الی علماء البلدان، تصحیح عفیف عسیران، پاریس: دار بیبلیون، ۱۹۶۲، چ اول، ص ۷۶.
[3]. ر.ک: وکیلی، هادی؛ تاجیک، ابوالفضل، پژوهشنامه عرفان: بررسی برخی مبانی وحدت وجود، ۱۳۸۹، ش ۳، ص ۱۴۰.
[4]. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: یزدانپناه، سیدیدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، قم: موسسه امام خمینی، ۱۳۸۹، چ دوم، ص ۱۷۰ به بعد.
[5]. ر.ک: قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵، چ اول، ص ۱۰۲۵.
[6]. ر.ک: وکیلی، هادی؛ تاجیک، ابوالفضل، همان، ص ۱۳۳ – ۱۴۸.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=63537&p=1005948&viewfull=1#post10...