پرسش:
آیا روایات پیرامون فضیلت اهل بیت(علیهم السلام) حمل بر صحت شده و فارغ از بحثهای سندی پذیرفته میشوند؟ مثلا برتری امام علی(علیه السلام) بر حضرت ابراهیم(علیه السلام) که در علم دانسته شده، آیا خلاف قرآن نیست که فقط تقوا را عامل برتری می داند؟ من در پذیرش روایات فضیلت دچار نوعی وسواس شده ام، آیا وسواس بنده در قبول این احادیث، نوعی ضعف ایمان یا رذیلت اخلاقی به حساب می آید یا خیر؟
پاسخ:
برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه بفرمایید:
نکته اول:
در این که نسبت به روایات بیان کننده فضائل اهل بیت(علیهم السلام) به لحاظ سندی چقدر سخت گیری کرد باید عرض کنم اگر فقط ما بودیم و چند روایت خب بررسی دقیق سندی لازم بود، اما چند مطلب وجود دارد که با ضمیمه کردن آنها به این روایات دیگر چندان نیاز به بررسی سندی این فضائل نیست:
الف) دلیل عقلی:
هر دینی راهنمایانی دارد که باید به اندازه عمق آن دین آگاهی داشته باشند، بنابراین طبیعتا کامل ترین دین باید کامل ترین راهنمایان را داشته باشد که بر تمام راهنمایان پیشین برتری دارند.(1)
راهنمایان کامل ترین دین کسانی هستند که علم به تمام کتب آسمانی پیشین نزد آنهاست چون آنها به کامل ترین کتاب آسمانی که جامع علوم انبیاء گذشته است علم دارند، به همین خاطر قرآن کریم در مدح امیرالمومنین(علیه السلام) می فرماید: «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب»؛ کسی که علم الکتاب نزد اوست.(2)
ب) کثرت روایات:
یکی از چیزهایی که ما را از بررسی سندی بی نیاز می کند کثرت روایات است، یعنی اگر تعداد روایات در یک موضوعی به قدری زیاد بود که برای ما یقین آورنده بودند دیگر نیاز به بررسی سندی آنها نیست.
روایات در مورد افضلیت ائمه(علیهم السلام) بر تمام خلائق بسیار زیاد است، مثلا فقط در مورد اینکه خلقت حقیقت ایشان قبل از خلقت آدم(علیه السلام) بوده است بیش از 30 روایت در بحار آمده است؛ این فقط در خصوص خلق پیشینی آنهاست، حالا شما روایات دیگر را هم به آن ضمیمه کنید خواهید دید فوق حد شمارش خواهند بود.
شما باب های کتاب الحجه در ابتدای کتاب کافی را ببینید، بابی در خصوص اینکه ائمه(علیهم السلام) به هرچه که بر پیامبر(ص) و سایر انبیاء نازل شده آگاه هستند؛(3) بابی در خصوص اینکه ائمه(علیهم السلام) به تمام کتب آسمانی پیشین آگاه هستند؛(4) بابی در خصوص اینکه تمام نشانه ها و معجزات انبیاء، با ائمه(علیهم السلام) است(5)؛ بابی در اینکه هرچه به ملائکه، و انبیاء داده شده، به صورت یکجا به ائمه(علیهم السلام) داده شده است(6) و بقیه باب های متعددی که بر این فضائل دلالت دارند.
ج) تمام فضائل امکانی در ائمه(علیهم السلام):
علاوه بر اینکه در برخی روایات خودشان فرموده اند هر فضیلتی که ما را از انسان و بنده بودن بالاتر نمیبرد می توانید به ما نسبت دهید:
امیرالمومنین(علیه السلام) می فرمایند: « قُولُوا إِنَّا عَبِيدٌ مَرْبُوبُونَ وَ قُولُوا فِي فَضْلِنَا مَا شِئْتُم»؛ (7)
و همچنین امام صادق(علیه السلام): «ما جاءكم عنا مما يجوز أن يكون في المخلوقين و لم تعلموه و لم تفهموه فلا تجحدوه ردوه إلينا، و ما جاءكم عنا و لا يجوز أن يكون في المخلوقين فاجحدوه و لا تردوه إلينا»؛ (8)
د) ادله قرآنی:
علاوه بر روایات، برخی آیات نیز بر این مطلب دلالت دارند، مانند آیه مباهله که علی(علیه السلام) را جان و نفس پیامبر(صلی الله علیه و آله) که در تراز ایشان است بیان فرمود(9)، یا آیه ابتلاء ابراهیم(علیه السلام) که نشان می دهد بعد از مقام نبوت و در کهولت سن به مقام امامت نائل آمد(10)
نکته دوم:
در مورد انسان های عادی این حرف درست است که صرف عالم تر بودن ملاک افضلیت نخواهد بود چون تا دلتان بخواهد عالم بی عمل داریم، اما معصوم کسی است که از علمش بهره می گیرد، اصلا منشأ عصمت عملی در آن بزرگواران، عصمت علمی است، پس هر چقدر یک معصوم عالم تر بوده و به لحاظ علمی سعه گسترده تری داشته باشد مرتبه اش بالاتر خواهد بود؛ چرا که وقتی کسی معصوم باشد یعنی ظرف او به لحاظ عمل پُر است، طبیعتا چنین شخصی هر چه عالم تر باشد، عامل تر نیز خواهد بود، و به همین خاطر مرتبه اش بالاتر خواهد بود.
علاوه بر اینکه اینطور نیست خود علم فضیلتی به حساب نیاید! قطعا علوم توحیدی و معارف الهی خودشان فضیلت به حساب می آیند، و این مطلبی نیست که مخالف قرآن کریم باشد، خود قرآن کریم تصریح می کند کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند مساوی نیستند:
«قُل هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُون»؛ بگو: «آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند يكسانند؟(11)
و نیز می فرماید:
«يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجات»؛ خداى تعالى مؤمنين را به يك درجه، و کسانی که به آنها علم داده شده را به چند درجه برترى داده(12)
بنابراین تردیدی وجود ندارد که علم نیز خصوصا در معصومین ملاک برتری خواهد بود.
نکته سوم:
مسئله برتری امام علی(علیه السلام) بر حضرت ابراهیم(علیه السلام) مسئله عقل ستیز یا عجیب و غریبی نیست که برای پذیرش آن استبعاد وجود داشته باشد، اصلا اگر روایات را کنار بگذاریم چه استبعادی در این خصوص وجود دارد که مثلا امام علی(علیه السلام) بر ابراهیم(علیه السلام) افضل باشد؟ این مسئله به خودی خود بعید نیست، به لحاظ مقایسه دو نفر عقل می گوید هر کدام از این دو ممکن است بر دیگری برتر باشند و برتری یکی بر دیگری هیچ استبعادی ندارد، فقط باید ببینیم ادله عقلی و نقلی چه می گویند، و وقتی سراغ ادله عقلی، و ادله نقلی می آییم می بینیم از برتری امیرالمومنین(علیه السلام) سخن میگویند.
نکته چهارم:
اینکه بروز و نمود روایات فضائل امام علی(علیه السلام) بیشتر است علاوه بر افضلیت آن حضرت(علیه السلام) نسبت به سایر ائمه(علیهم السلام)، عمدتا به خاطر علل دیگری است، یکی اینکه اختلاف در امامت امام علی(علیه السلام) آغاز انحراف در اسلام است، به گونه ای که اگر این اختلاف ایجاد نمیشد اصلا اختلافات بعدی هم هرگز پدید نمی آمد.
و دیگر اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) می بایست در برابر جریانات ضد علی(علیه السلام) که قرار است بعد از رحلت آن حضرت علیه امام علی(علیه السلام) قیام کنند بایستد، می دانست منع کتابت حدیث اتفاق خواهد افتاد، جعل حدیث بر علیه امیرالمومنین(علیه السلام) و به نفع خلفا اتفاق می افتد و...؛ لذا می بایست در فضیلت علی(علیه السلام) به وضوح و وفور سخن می گفت تا نتوانند این نور را خاموش کنند، به همین خاطر بروز و نمود فضائل علی(علیه السلام) از خود پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم پررنگ تر است.
این به خاطر شدت دشمنی ها با علی(علیه السلام) بوده است.
نکته پنجم:
اگر کسی به امامت و عصمت امیرالمومنین(علیه السلام) و سایر ائمه(علیهم السلام) معتقد باشد و آنها را واجب الاطاعه بداند مسلمان و شیعه است، حتی اگر حضرت ابراهیم(علیه السلام) را برتر از ایشان بداند؛ این مسئله برتری دو شخصیت الهی بر یکدیگر از اصول دین نیست که انسان را به ورطه کفر و خروج از اسلام بکشاند.
بنابراین در این مسئله وسواس به خرج ندهید، چون حساسیت روی یک موضوع موجب التهاب ذهن نسبت به آن می شود، و به گونه ای احساسات انسان را در خصوص آن دخالت داده و تهییج می کند.
وسواس شما در پذیرش احادیث فضیلت مطلقا به معنای ضعف ایمان شما نیست، گاهی انسان روی یک مسئله که حساس بشود چنین آثاری که عمدتا از عوامل روانشناختی نشأت می گیرند را در پی خواهد داشت، اما این به معنای ضعف ایمان نیست.
چنین انسانی در خصوص مواضعش غرضی ندارد فقط چون ذهنش نسبت به یک مسئله ملتهب شده است ممکن است دیرباورتر باشد، اگر فکر کردن به آن رها شده و به آن اعتنا نشود کم کم کمرنگ تر شده و از بین میرود، و در مقابل هرچه بر مسئله ای که ملتهب شده بیشتر تمرکز کنید بیشتر ملتهب میشود.
بنابراین یک مرور اجمالی روی ادله داشته باشید، اگر با کمی بحث و مطالعه قانع شدید که الحمدلله، اما اگر دیدید ذهنتان روی این مسئله حساس شده است آن را رها کنید تا وسواس شما نسبت به این مسئله افول کند و سپس بحث را به صورت علمی پی بگیرید.
پی نوشت ها:
1. خرازی، سید محسن، بدایة المعارف، موسسه نشر الاسلامی، قم، چاپ چهارم، 1417ق، ج1، ص282.
2. رعد:43/13.
3. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج1، ص223
4. همان، ج1، ص227
5. همان، ج1، ص231
6. همان، ج1، ص255.
7. صدوق، محمد بن علی، الخصال، جامعه مدرسين، قم، چاپ اول، 1362ش، ج2، ص614
8. حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة، نشر اعلمى، بیروت، چاپ اول، 1425ق، ج5، ص390
9. آل عمران:61/3
10. بقره:124/2.
11. زمر:9/39.
12. مجادله:11/58.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=64129&p=1005670&viewfull=1#post10...