پرسش:
شرک افعالی و شرک جلی به چه معناست؟
پاسخ:
شرک یعنی چیزی را همتا و در عرض خدا قرار دادن، و آن اقسامی دارد، از جمله:
1- شرک ذاتی
یعنی، چیزی را در وجود مساوی با خدا نشاندن مانند قرائتی از ثنویت زرتشتی که به دو واجب الوجود اعتقاد دارد.
2- شرک در افعال
یعنی چیزی را در عمل و تأثیر همردیف خدا و مستقل از او دانستن، مانند قرائت دیگری از ثنویت زرتشتی که "یزدان" را فاعل و خالق خیرات میداند، "اهریمن" را خالق شر، هر چند معتقد به وجوب ذاتی و استقلال وجودی اهریمن نباشد.
3- شرک در پرستش و عبودیت
یعنی به جای خدا یا در کنار او، دیگری را پرستیدن و معبود قراردادن
یکی از مهم ترین راه برای رهایی از وابستگی به دیگران، عبادت خدا است. استاد مطهری میگوید:
"به همان نسبت که وابستگی و غرق شدن در مادیات انسان را از خود جدا میکند و با خود بیگانه می سازد ؛ عبادت، انسان را به خویشتن باز میگرداند. عبادت به هوش آورنده انسان و بیدار کننده انسان است. عبادت انسان غرق شده و محو شده در اشیا را مانند نجات غریق از اعماق دریای غفلتها بیرون میکند.
در عبادت و در پرتو یاد خداوند است که انسان خود را چنان که هست میبیند. به نقص ها و کسری های خود آگاه میگردد. از بالا به هستی و حیات و زمان و مکان می نگرد. در عبادت است که انسان به حقارت و پستی آمال و آرزوهای محدود مادی پی می برد و می خواهد خود را به قلب هستی برساند". (1)
از نظر عرفان از هر دو جهان باید آزاد بود اما بندگی عشق را باید گردن نهاد.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
ریشه همه کفرها و وابستگی ها، خودپرستی است. خود پرستی معلول غفلت است. برای رهایی از غفلت باید به مبدأ و معاد توجه کرد. از این رو در قرآن و روایات بر موضوع یاد خدا و حیات و زندگی جاودان اخروی تأکید فراوان شده است. در مقابل شرک توحید قرار دارد که برای گرفتار نشدن به شرک دانستن توید لازم است . توحید به طور کلی به دو بخش کلی تقسیم می شود:
توحید نظری؛ توحید عملی.
مراد از توحید نظری آن است که انسان در اندیشه خود به وحدانیت و یکتایی شأنی از شؤون خداوند اعتقاد داشته باشد.
توحید نظری اعتقاد قطعی به یکتایی خداوند در ذات، صفات و افعال است.
اگر این اعتقاد در اعماق قلب آدمی ریشه دواند، به اعمال و رفتار او رنگ خاصی میبخشد . کردار او نیز توحیدی یا موحّدانه میگردد. در این مرحله حوزه توحید عملی وارد میشویم، بنابر این مقصود از توحید عملی رفتار موحدانه است، یعنی آدمی در برخورد با خداوند به گونهای عمل کند که مقتضای اعتقاد و اندیشه توحیدی اوست.(2)
هر کدام این دو نوع توحید (نظری و عملی) دارای اقسامی فرعی است، مثلاً توحید نظری بر اساس یک طبقهبندی رایج به سه نوع تقسیم میشود:
1ـ توحید ذاتی یا توحید در ذات.
2ـ توحید صفاتی یا توحید در صفات.
3ـ توحید افعالی یا توحید در افعال.
گرچه هر کلام از این سه گونه توحید جای بحث فراوان دارد ، ولی به اختصار باید گفت: توحید ذاتی در اصطلاح رایج بدین معناست که ذات خداوند یکتا بوده، هیچ مثل و مانند وشریک و همتایی ندارد، اما گاه توحید ذاتی به معنای گستردهتری به کار میرود . علاوه به معنای فوق، شامل بساطت ذات الهی و سلب ترکیب از خداوند نیز میگردد.
این دیدگاه عام توحید ذاتی مشتمل بر دو مطلب است:
الف: ذات خداوند از هر جهت بسیط است. هیچ گونه ترکیبی در آن راه ندارد. این بُعد از توحید ذاتی،برابر است با نفی هر گونه کثرت درون ذاتی از خداوند.
ب: ذات خداوند بیهمتاست و هیچ شریک و نظیری ندارد. این بُعد از توحید ذاتی به معنای نفی کثرت برون ذاتی است، یعنی در کنار ذات خداوند، ذات دیگری که آن هم خدا باشد ،وجود ندارد.(3)
مراد از توحید صفاتی این است که بین ذات و صفات الهی و نیز بین خود صفات الهی با یکدیگر تغایر مفهومی و وحدت خارجی برقرار است، بنابر این ذات الهی با اوصافی مانند علم و قدرت، تغایر مفهومی دارد، ولی در خارج همگی به وجودی واحد که وجود مطلق غیر متناهی است، موجودند. توحید صفاتی مربوط به صفات ذاتی خداوند است و نه صفات فعلی او.(4)
درباره توحید صفاتی بحث فراوان است، ولی تنها به این دلیل اشاره میشود که اگر صفات الهی عین ذات خداوند نباشند، صفات الهی خارج از ذاتند.
احتمال نخست باطل است، زیرا به مرکب بودن ذات الهی میانجامد، حال آن که در بحث توحید ذاتی روشن شده که ذات خداوند از هر جهت بسیط است.
در احتمال دوم نیز با دو فرض مواجهیم، یا صفات مفروض در خارج از ذات، واجب الوجودند، یا ممکن الوجود.
فرض اول مستلزم تعدد واجب الوجود است و با توجه ذاتی منافات دارد.
در فرض دوم یعنی ممکن الوجود بودن صفات الهی، میتوان پرسید علت این صفات چیست؟ با توجه به این که هر موجود ممکنی، خواه بیواسطه و خواه با واسطه، معلول یک واجب الوجود است. اگر علت صفات خداوند واجب الوجود دیگری باشد، مستلزم تعدد واجب الوجود است، که با توحید ذاتی سازگار ندارد. به این ترتیب، تنها فرض باقیمانده آن است که صفات الهی خارج از ذات خداوند و معلول ذات خداوند باشد، بنابر این لازم میآید که خداوند با فرض آن که ذاتاً فاقد حیات یا قدرت است، ابتدا حیات و قدرت را در خارج از ذات خود ایجاد کند. سپس در سایه مخلوق و معلول خود دارای حیات و قدرت گردد. این فرض کاملاً نامعقول است، زیرا براساس یک قاعده عقلی، علت نمیتواند فاقد کمالات معلول خود باشد، بنابر این همه احتمالات درباره تغایر صفات با ذات مشکلی دارند، در نتیجه معلوم میشود که صفات عین ذات الهی است و با یک وجود بسیط موجود است .
عقل آدمی از وجود واجد بسیط و غیر متناهی خداوند، اوصاف متعددی مانند علم، قادر، حیّ را انتزاع میکند . آن ها را بر ذات حمل مینماید، بدون آن که تغایر و تعددی در میان مصادیق این اوصاف در کار باشد.(5)
اما درباره معنای توحید افعالی باید گفت:
در بینش اسلامی، توحید به این معناست که اولاً: خداوند در افعال خود از هر گونه شریک و یاوری بینیاز است.
دوم: هیچ موجودی غیر از او در افعال خود مستقل نیست . هر فعل و اثر و تغییر و تحولی که در عالم رخ میدهد ،در حوزه اراده و مشیت خداوند است.
توحید افعالی به معنای نفی مطلق فاعلیت سایر موجودات و انکار نظام علت و معلول نیست، بلکه صرفاً فاعلیت مستقل آن ها را نفی میکند. در این دیدگاه، فاعلیت مخلوقات خداوند در طول فاعلیت الهی قرار دارد، نه در عرض آن، بنابر این افعال و آثار موجودات در یک مرتبه به خود آنان مستند است . در مرتبهای بالاتر، همه آثار و افعال قابل استناد به خداوند است.(6)
اما در باره توحید عملی باید گفت: توحید عملی ثمره شیرین و حیاتبخش اندیشهها و باورهای توحیدی در ساحت اعمال انسان است. چه این که صورت پایبندی به لوازم عقاید توحیدی خود، تنها خداوند یکتا را میپرستند. فقط از او یاری میجوید و تنها بر او توکل میکند. فقط مطیع و فرمان بردار اوست . هر عملی را تنها برای جلب رضایت او انجام میدهد.(7)
پی نوشت ها:
1. استاد مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص 303، نشر صدرا1378 ش.
2. آموزش کلام اسلامی،نشر موسسه فرهنگی طاها . قم 1375 ق . ج 1، ص 67.
3. همان، ص 74.
4. همان، ص 90.
5. همان، ص 94.
6. همان، ص 100 ـ 107.
7. همان، ص 127.
دیدگاه جدیدی بگذارید