پرسش:
دو پرسش از شما دارم: یکی این که چرا برای دین تعریف جامع و مانعی نیست و اینهمه اختلاف می شود؟ دوم این که به نظر می رسد دین دین مجموعه باورها، عملکردها و باید و نبایدها، حدودها، تقیدات (فرهنگ) در راستای اهداف و هدف نهایی یک زندگی است که منطبق با جهانبینی هر کسی میباشد. پس همه دین دارند؛ نهایتا کسی که میگوید: "من دینی ندارم"، منظورش این است که محدود به حدود الهی نیستم و باید و نبایدهایم را از خدا نمیگیرم. خب یا از خدایان کاذب میگیرد و یا از هوای نفس خودش میگیرد. پس باز هم دین دارد و به خودش و دیگران دروغ میگوید که من هیچ دینی ندارم.
پاسخ:
پرسش شما از دو بخش تشکیل شده است. در ادامه هر یک را مستقلا پی می گیریم:
بخش اول: تعریف دین و منشا اختلافات در آن
برای پاسخ به این بخش توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:
1. بیان چیستی و حقیقت دین (تعریف دین) یک مساله جدید کلامی است که در کتابهای قدیمی مورد بحث قرار نمی گرفت. اما اخیرا به علل مختلف در فلسفه دین به صورت جدی به این بحث توجه شده است؛ از جمله این که در مباحث جدید، همواره از نسبت دین با سیاست یا نسبت دین با علم پرسش می شود و به همین جهت، تا زمانی که تعریفی از دین نداشته باشیم، نمی توانیم به این پرسش بپردازیم.
2. در تعریف دین، باید به این نکته توجه کرد که دین گاهی به عنوان واقعیتی مستقل از انسان لحاظ می شود که از سوی خداوند وضع شده است و توسط پیامبران ابلاغ می شود که اصطلاحا آن را خود دین می نامند؛ و گاهی به عنوان واقعیتی فردی و اجتماعی در زندگی انسان در نظر گرفته می شود که اصطلاحا آن را دینداری یا تدیّن می نامند. در تعریف خود دین، باید مراقبت نمود که مولفه های تدین را در تعریفش وارد نسازیم. در جامعه شناسی دین و روانشناسی دین ما با خود دین روبرو نیستیم بلکه با تدین روبرو هستیم؛ یعنی با دینداری مردم سروکار داریم اما با این حال، از واژه دین برای اشاره به این حقیقت استفاده می کنیم.
3. همچنین در تعریف دین باید به این نکته توجه داشت که دین گاهی به مثابه حقیقتی آرمانی مورد نظر است و گاهی به مثابه حقیقتی متحقق. به دیگر سخن، دین گاهی در مقام آنچه که باید باشد مورد نظر است و گاهی در مقام آنچه که هست مورد نظر است.
4. بنابراین، دینی همچون اسلام به چهار صورت متصور است: دین آرمانی، دین متحقق، دینداری آرمانی، دینداری متحقق. برای دستیابی به تعریف دینداری متحقق باید از روش تجربی و توصیفی استفاده کرد. این تعریف در دانش های روانشناسی دین و جامعه شناسی دین مورد نظر است. همچنین برای دستیابی به تعریف دین متحقق باید به منابع اصلی دین مراجعه کرد و آموزه های نظری و عملی آن را بدست آورد تا با دریافت گوهر آنها به تعریف دین متحقق دست یافت. اما تعریف آرمانی دین بستگی دارد به این که ما چه تلقی از انسان و جهان داریم؛ اگر کسی تلقی مادی گرایانه داشته باشد، دین آرمانی را به گونه ای توضیح می دهد که ناشی از ترس و جهل و برگرفته از خرافات است اما اگر کسی تلقی مادی گرایانه نداشته باشد، دین آرمانی را به گونه ای توضیح می دهد که با عوالم قدسی در ارتباط است و برای هدایت و سعادت بشری نازل شده است. مثلا در تعریف دین آرمانی گفته می شود که دین مجموعه ای از عقاید و اخلاق و قوانینی است که برای اداره فرد و جامعه انسانی و پرورش انسانها از طریق وحی در اختیار آنان قرار می دهد. همانطور که پیداست این تعریف با این پیش داشت فکری همراه است که دین باید برای هدایت و پرورش انسانها باشد و چون وحی ممکن است، دین باید از طریق وحی بروز یابد.
5. بنابراین، بخشی از اختلاف در تعاریف دین، ناشی از اختلاط این مقام های مختلف است. مثلا کسی که ناظر به دینداری متحقق مردم است، ممکن است رفتاری از مردم را در دینداری قید کند که اساسا از منظر آن دین متحقق، آن رفتار غیرقابل قبول باشد و یا از وجاهت لازم برخوردار نباشد. بنابراین، در تعریف جامع و مانع، نخست باید مقام تعریف را مشخص کنیم که ناظر به دین هستیم یا دینداری، ناظر به آرمان هستیم یا تحقق.
6. اما با این حال، حتی اگر همه محققان در یک مقام قرار بگیرند و دین را در موطن خاص مورد تعریف قرار بدهند، باز هم ممکن است در تعریف دین اختلاف شود. مثلا علت اختلاف در تعریف دین آرمانی گاهی ناشی از این است که برخی وحی را ممکن نمی دانند و اساسا کلام الهی را منتفی می دانند. در این صورت دین را چیزی می دانند که از طریق عقل بروز می یابد. این دیدگاه در عصر روشنگری و قرون هفدهم و هیجدهم میلادی توسط روشنفکران غربی مقبول واقع شده بود. اما اگر کسی وحی و کلام الهی را ممکن بداند و عقل را ناقص و اسیر شهوات بداند که بدون هدایت وحی راهگشا نیست، در این صورت، در تعریف دین، از مولفه وحی نیز یاد می کند تا آنچه غیروحیانی است را از زمره دین خارج کند. همچنین گاهی در تعریف دین متحقق اختلاف می شود چرا که کسی که ناظر به مسیحیت است، آموزه هایی از مسیحیت را در نظر می گیرد که گوهر مسیحیت هستند؛ مثلا تجسد خدا و نجات بشر بواسطه مصلوب شدن عیسی ع. در این صورت، تعریفش از دین متحقق غیر از تعریفی است که یک اسلام شناس از دین ارائه می دهد.
یک اسلام شناس اساسا اعتقادی به تجسد خدا و آموزه نجات ندارد بلکه معتقد است که خداوند متعالی و مبرای از جسم است و اینطور نیست که با قتل یکی، همه انسانها نجات یابند؛ بلکه سعادت و شقاوت هر کسی در دست خودش است. همچنین در تعریف دینداری متحقق نیز گاهی کسی ناظر به دینداری مسیحیان است و دیگری ناظر به دینداری مسلمانان و یا شخص سوم ناظر به دینداری مسیحیان و مسلمانان است و از دینداری یهودیان چشمپوشی کرده است. از این رو، تعریفشان از دینداری متحقق مردم متفاوت می شود. همچنین است تعریف دینداری آرمانی. در این مقام نیز ممکن است هر کسی از موضع خودش به دینداری مردم نظر کند؛ مثلا کسی که جامعه شناس است به ابعاد اجتماعی دین و آئین و مناسک گروهی دینی بیشتر توجه کند و مولفه های موجود در دینداری اجتماعی مردم را در تعریف دین قید کند؛ اما دیگری از زاویه روانشناسانه به دینداری مردم نگاه کند و لوازم و ملزومات روانی دینداری مردم را در تعریف دین قید کند.
7. کوتاه سخن این که تعاریف دین مختلف است و این اختلاف ناشی از مقام های مختلف دین و یا مواضع و پیش فرض های مختلف ما در تعریف دین است. برای دستیابی به تعریف جامع و مانع، باید ابتدا موضع و مقام خودمان را مشخص کنیم تا بعد از آن، مطمئن شویم که به تعریف جامع و مانع رسیده ایم یا نه. مثلا برای تعریف دین باید مشخص کنیم که ناظر به دین هستیم، یا دینداری؟ ناظر به مقام آرمان هستیم، یا تحقق؟ ناظر به اسلام هستیم یا مسیحیت و یا هر دو؟ ناظر به بُعد روانشناسانه هستیم یا جامعه شناسانه؟ ... بنابراین، مثلا اگر بخواهیم دین را ناظر به اسلام متحقق تعریف کنیم، می توانیم آن را مجموعه ای از معارف عملی و نظری، در حوزه فردی و اجتماعی، و همچنین در حوزه اخروی و دنیوی بدانیم که از طریق وحی از جانب خداوند به انسان برگزیده ای ابلاغ شده است تا آن را به مردم برساند و مردم با اعتقاد و تعهد به آن معارف، به سعادت ابدی دست یابند.(1)
بخش دوم: دیندار بودن همگان حتی ملحدان
با شما موافقم که در تعابیر دینی، گاهی گفته شده است که «لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ»(2) و یا گفته شده است که «أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»(3). در این دو آیه به این امر تصریح شده است که کفار دین خودشان را دارند و یا هوای نفس خودشان را خدای خودشان قرار داده اند.
از این رو، از سویی می توان آنها را نیز دیندار و خداباور دانست با این توضیح که دین آنها ناشی از وحی الهی نیست و خدای آنها عالم و حکیم نیست بلکه همان هوای نفس آنهاست.
البته لازم به ذکر است که اگر کسی تعبیر الوهیت را فقط در مورد خداوند به کار گرفت و یا تعبیر دین را فقط در مورد اسلام یا ادیان ابراهیمی به کار گرفت، اشکالی متوجه نیست. در واقع، آنچه مهم است تفاهمی است که باید میان ما انسانها برقرار باشد. هیچ ایرادی ندارد که کسی در تعریف دین قیودی را ذکر کند که منحصرا در مورد اسلام جاری باشد و مثلا کمونیسم و بودیسم را خارج از قلمرو دین بداند؛ اما دیگری برای دین مولفه هایی را ذکر کند که شامل کمونیسم و بودیسم نیز بشود. یک متفکر هوشیار به این تفاوت های مفهومی آگاه است و از اغتشاش مفهومی برحذر است و ضمن آگاهی از تفاوت تعاریف، به مراد دیگران از این واژگان نیز اشراف می یابد.
پی نوشت ها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک:
جعفری، محمد تقی، کتاب فلسفه دین، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر.
(این کتاب شامل چند بخش است که یکی از آنها تعریف دین است، در این کتاب، بحث از تعریف دین، به صورت مفصل مورد بررسی قرار گرفته است)
ربانی گلپایگانی، علی، مقاله تعریف های دین از منظر دین شناسان غربی، فصلنامه تخصصی کلام اسلامی.
شیروانی، علی، مقاله بررسی تعاریف دین از منظری دیگر، فصلنامه پژوهشی اندیشه نوین دینی.
2. کافرون/6.
3. فرقان/ 43.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=63863&p=1001208&viewfull=1#post10...