پرسش:
انسان وقتی دنیا رو ترک میکند روح از جسمش خالی بیرون میآید، جسم مدتها بعد نابود میشود اما روح به حیاتش ادامه میدهد. احساس درد، احساس شادی و شاید کاملتر از وقتی که در جسم خاکیاش بود.
اما در قیامت مجددا جسمها خلق میشوند. باتوجه به شرایطی که روح در برزخ دارد آیا روح بینیاز از جسم نیست؟ چه نیازی به جسم هست؟
آیا وقتی جنس انسان از خاک و جنس جن از آتش باشد آیا اجنه هم مثل انسانها روح دارند و این نکته مشترک هست؟ تفاوت ما با اجنه در جسم هست؟
و روح در کدام قسمت بدن ما قرار دارد؟ آیا روح در مغز جای دارد؟ بعد از مرگ، ما توان اندیشیدن نداریم و هوش معناش و از دست میدهد؟
پاسخ:
روح و بدن یک حقیقت ذومراتب است، اینطور نیست که روح جدای از بدن و بدن نیز جدای از روح وجود مستقل داشته باشند؛ خیر در حقیقت روح و بدن ترکیب اتّحادی دارند نه ترکیب انضمامی.
توضیح ترکیب انضمامی و ترکیب اتّحادی:
تركيب انضمامى در مقابل تركيب اتحادى بوده، نوع تركيبى است كه در آن ، هر يک از اجزاى ترکیب ، از لحاظ وجودى مستقل باشند و نحوهی اتحاد آنها اتحاد بالضميمه باشد مانند تركيب خانه از خشت و آجر و آهن و غيره.
امّا در ترکیب اتّحادی؛ اجزاء، وجود مستقلّ ندارند بلکه در واقع یک حقیقت موجود است که از آن یک حقیقت دو یا چند حیث اعتبار میشود. ترکیب روح و بدن نیز ترکیب اتّحادی است؛ یعنی چنین نیست که انسان، حقیقتاً مرکّب از دو جزء با عناوین روح و بدن باشد. انسان یک حقیقت است که از مرتبهی عالی او تعبیر به روح و از مرتبهی پایینتر آن تعبیر به بدن میشد. پس انسان یک حقیقت است با مراتب مختلف وجودی که در مقام اعتبار عقلی، هر مرتبه همچون یک جزء قلمداد میشود. (1)
بنابراین روح همواره با جسم به حیات خود ادامه میدهد؛ منتهی جسم، نسبت به عوالم مختلف متفاوت خواهد بود. در عالم ماده (عالمی که هماکنون در آن بسر میبریم) بدن، مادّی است، در عالم برزخ یا مثالی بدن مثالی است. این بدن همانند صورتهایی است که در خواب میبینیم؛ در عالم ملکوت یا عقول، جسم متناسب با عالم عقول خواهد بود. بنابراین روح بینیاز از جسم نیست و در تمامی عوالم جسمی متناسب با نوع عالَم خواهد داشت. (2)
اگر چه تصور عامّهی مردم از جسم همان مادّه یا به اصطلاح فلاسفه هیولای اولی است منتهی باید دانست فلاسفهی اسلامی بین مادّه و جسم تفاوت قائل میشوند. لذا معتقداند هر موجود مادّی جسم است امّا هر جسمی مادّی نیست، مثلاً اشیائی که در خواب میبینیم جسم هستند ولی مادّی نیستند حتّی بدنهای مشاهده شده در خواب ، خون و پوست و گوشت و استخوان و ... هم دارند؛ ولی همهی این اجزاء نیز فاقد مادّه هستند.
درک صورت اشیا در عالم مثال(جسم مثالی) و ماده بدین صورت خواهد بود که شیء در عالم مثال صورت مقداری دارد و از ماده منزه است، ولی همان شیء وقتی در عالم ماده ایجاد شود، مقداری ماده نیز دارد. صورت شیء در عالم مثال مثل صورت آدمی در آینه است که مقدار و شکل دارد، ولی ماده ندارد، اما صورت انسان در عالم ماده، غیر از مقدار و شکل، ماده نیز دارد.
اگر انسان وجود خود را بررسی کند، میبیند بدنی دارد که دارای سنگینی است و ثقیل است و چون مادی است، تغییر و تبدیل در بدن راه دارد. نیز انسان صورتی دارد که در بدن است، اما داخل بدن نیست بلکه احاطه بر بدن دارد و آن صورت این بدن را به شکل خود درآورده است. در آئینه که نگاه میکنید، صورت شما در آئینه نقش میبندد، ولی سنگینیتان در آئینه اثری نمیگذارد و آئینه سنگین نمیشود.
پس معلوم شد که بدنی که در همین دنیا داریم جسم مادّی است که متناسب با همین عالم است، اما وقتی انسان مزهی مرگ را چشید، روح بدن مادّی را رها کرده (اما جسم همچنان باقی است) و در عالم برزخ به صورت بدن مثالی خواهد بود؛ بدن مثالی جسمانی است منتهی مادّی نیست ، مثل صورتهایی که در خواب میبینیم و یا صورتی که در آیینه افتاده است.
مطلب دیگر این است که از دیدگاه حکمت متعالیه آفرینش جسم و روح مجزا نبوده بلکه نفس انسانی نخست جسمانی بوده یعنی در مرحلهی جنین جسمانی بوده است، سپس جسمانی مثالی و در مرحلهای دیگر مثالی محض میشود.
بنابراين ملّاصدرا حدوث نفس حيوانى و انسانى(3) را جسمانى مىداند و از اين جهت بين آنها و نفس نباتى تمايزى قايل نيست. از اينرو، ابتداى نفس انسانى، جسمانى محض و انتهايش مجرد محض است. نفس با پذيرش حركت جوهرى اشتدادى، ابتدايش جسمانى و مادى محض است؛ ولى رفتهرفته به سمت تجرد پيش مىرود.
اين در حالى است كه نفسِ نباتى هميشه مادى است؛ يعنى جوهرى سيال است كه از آغاز تا انجام، مادى است. حيات نبات، هميشه مادى است؛ يعنى در ماده است و در آن انطباع يافته، هرگز از آن جدا نمىشود، بلكه با نبود و زوال آن نابود مىشود.
در مقابل، برخی از بزرگان با این نظریه مخالف هستند و اعتقاد دارند روح و بدن متحد نیستند بلکه رابطهی تعلقی دارند.
در ارتباط با این مطلب که آیا جنّیان هم دارای روح هستند یا نه عرض میشود بله جنّیان هم همانند انسان دارای روح هستند؛ آنها هم همانند انسان مکلفاند. انسانها و جنیان در برخی مسائل مشترکاند مانند اینکه هر دو دارای تکلیفاند، هر دو دارای مومن و کافرند و ... اما هنگامی که داستان خلقت انسان را در قرآن میخوانیم به نکاتی اشاره میشود که در پاسخ سوال شما باید بدانها توجه کنیم: «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ»(4) آنگاه نطفه را خون بسته اى ساختيم و آن خون بسته را پاره گوشتى كرديم و آن پاره گوشت را استخوانها گردانيديم، و بر آن استخوانها گوشت پوشانديم سپس او را به آفرينشى ديگر باز آفريديم. پس بزرگ و بزرگوار است خداى يكتا كه نيكوترين آفرينندگان است.
این مسئله تنها در مورد خلقت انسان بیان شده است که خداوند خود را بهترین خلق کنندگان میخواند. هنگامی که در مورد چرایی این مسئله دقت کنیم، به آیهی دیگری بر میخوریم که طبق آن در مییابیم که آفرینشی دیگر در واقع بحث دمیده شده روح در انسان است، روحی که طبق آیات قرآن خداوند از روح خود در انسان دمیده است، «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ» (5) پس چون اندام او را درست و آراسته كردم و از روح خويش در او دميدم او را سجده كنان درافتيد. با توجه به آیهی اخیر، خداوند در انسان از روح خود دمیده است و این مسئله است که انسان را خدایی میکند و انسان را شایسته آن میکند که به مقام خلیفهاللهی نایل شود.
از این رو انسان در هرم هستی، از جایگاه رفیعتری نسبت به جنیان برخوردار است زیرا این ویژگی ممتاز تنها در انسان وجود دارد. از این رو دستور خداوند مبنی بر سجدهی دیگران بر انسان نیز به جهت مقام خاص و والای انسان است.
باید به این مسئله توجه کرد که در مورد جنّیان تعبیر این که از روح خود دمیدم، به کار نرفته است و این مسئله نشانگر آن است که خلقت انسان از کیفیتی برخوردار بوده است که جنّیان این کیفیت را نداشتهاند. و این مسئله نشانگر ویژگی خاص انسان است وگرنه خداوند در مورد جنّیان هم میتوانست بگوید که از روح خود در آنها دمیدم و سپس هم بگوید، من بهترین آفرینندگانم، اما چنین چیزی وجود ندارد.
همان طور که گفته شد هم انسانها و هم جنیان روح دارند. اما فرق روح انسان با جن چیست که انسانها جایگاه رفیعتری نسبت به جنیان دارند؟ در پاسخ به این پرسش عرض میشود:
جن نيز مانند انسان موجودی است جسمانی با اين تفاوت كه انسان از خاك وجن از آتش است. طبعا همانطور كه انسان دارای روح است جن نيز روح دارد و از آنجا كه ميان روح و بدن رابطهای نزديك وجود دارد، میتوان تصور كرد كه - چنان كه برخی از انسانها با رياضت واجد شرايط سير روحی در عوالم ديگر میشوند - برای جن نيز در شرايط خاص روحی اين امكان هست كه روح آنها گاهی با عالم بالا تماس حاصل كند.
چون آنها نيز، مطابق صريح آيات قرآن درك و شعور دارند، مرگ و زندگی و بعث در قيامت دارند، و هيچ يك از اين امور بدون داشتن روح امكان وجود ندارد.
اما اينكه جنس روح آنها چيست و آيا همانند انسان است يا فرق میكند، سؤال بسيار دشواری است.چون ما حتی سنخ و جنس روح انسان را هم دقيقاً نمیدانيم و دانستههای ما از يك سری كليّات نظير اينكه منبع حيات است و ... تجاوز نمیكند به همين دليل است كه در ميان دانشمندان در باب حقيقت روح آدمی اقوال مختلف است. از پارهای آيات قرآن میتوان به صورت كلی نتيجه گرفت كه روح جنّ حداقل از نظر شرافت و مرتبه ی وجودی به روح انسان نمیرسد.
چون اولاً ابليس كه اعظم جنيان يا شياطين بود و از شدت بزرگی همطراز ملك قرار داشت،مأمور سجده در مقابل آدم شد كه در آن روح خدايی دميده شده بود،
ثانياً، پيامبران جنّ، مطابق آيات قرآن همان پيامبران انس هستند. اين امر حكايت از آن دارد كه روح جنيان آن توان را ندارد كه حامل پيام الهی باشد و وحی را دريافت بكند و مقامشان از آدميت پايينتر است.
بنابراين جنيان با آدميان فقط دراصل داشتن روح يكسان هستند اما در واقع روح آنها به همان اندازه با روح انسان تفاوت داردكه روح حيوان با انسان، جز اينكه ما دليلی بر مكلّف بودن حيوانات در برابر خداوند نداريم، اما بر مكلّف بودن جنّ دليل داريم و اين نشان میدهد كه روح جن بالاتر از روح حيوانی و فروتر از روح انسانی قرار دارد.
امّا در ارتباط با قسمت آخر سوال عرض میشود روح مجرّد است و بدن انسان مادّی، با توجه به اینکه مجرد و ماده سنخیتی با هم ندارند لذا روح در بدن مادّی نیست، لذا گفته شده که روح موقع مرگ از بدن خارج نمیشود (برخلاف تصور عموم مردم) بلکه بدن (صورت) مادّه را رها میکند و به بدن برزخی ارتقاء پیدا میکند.
بنابراین روح نه در مغز انسان است نه قلب انسان و نه در هیچ یک اجزای مادّی انسان، بعد از مرگ نیز انسان دارای تعقل و اندیشه است منتهی محلّ تعقل و اندیشه مغز نیست بلکه ذهن انسان که ذهن هم امری مجرّد است(6). چندین برهان بر این مطلب ارائه شده است. هرچند برخی از اندیشمندان معتقداند حضور روح در برخی اندامها محسوستر است.(7)
طرح شبهه و پاسخ بدان
چرا ملائکه میتوانند تک بعدی باشند اما انسان دارای دو بعد جسم و روح هست؟
پاسخ: سخن در توانستن یا نتوانستن نیست، سخن در این است که نوع خلقت انسان با نوع خلقت ملائک متفاوت است، ملائک بالفعل محض آفریده شدهاند، یعنی جایی برای رشد و ترقی وجودی ندارند، تکامل ندارند هر کمالی که برای یک ملک متصور است همراه با آن کمالات آفریده شدهاند، ملائک به گونهای آفریده شدهاند که همواره در حال عبادت خدا هستند و امکان گناه برای آنها وجود ندارد.
بر خلاف ملائک، انسان بالقوه خلق شده است یعنی در ابتدای خلقتش کمالی ندارد و رسالتش به ظهور رساندن کمالات درونی خود است، برای مثال هسته درخت سیب بالقوه یک درخت سیب است منتهی برای اینکه کمالات درخت سیب را به ظهور برساند و به اصطلاح به فعلیت برسد باید تکامل داشته باشد.
انسان نیز بالقوه دارای جیمع کمالات انسانی است و رسالتش این است که این کمالات را فعلیت بخشد، برای فعلیت بخشیدن این کمالات باید رشد و ترقی داشته باشد، برای رشد هم لازم است خلقتش به گونهای باشد که امکان رشد را داشته باشد.
برای رشد لازم است انسان دوساحتی باشد یک ساحتش عقل و ساحت دیگرش شهوت ، ملائکه یک ساحتی و به اصطلاح شما تک بعدی هستند یعنی فقط عقل دارند بدون شهوت، منتهی انسان هم عقل دارد و هم شهوت؛ اگر عقل بر شهوت غلبه پیدا کرد کمالاتش بالفعل میشود، اگر شهوت غلبه پیدا کرد نه تنها هیچ کمالی بدست نمیآورد بلکه از درجه انسانیت به درجه حیوانیت تنزّل پیدا میکند.
عبداللهبنسنان میگوید : از امامصادق (علیهالسلام) پرسش نمودم که آیا ملائکه افضلاند یا بنیآدم ؟
حضرت در پاسخ از جدش علی (علیهالسلام) حدیث نمود که فرموده است: خداوند در ساختمان ملائکه، عقل را بدون شهوت مستقر ساخته است و در حیوانات شهوت بدون عقل را . اما در اولاد آدم، عقل و شهوت را با هم و در کنار هم قرار داده است. هر انسانی که عقلش بر شهوتش پیروز گردد برتر از فرشته است و هر انسانی که شهوتش بر عقلش غلبه کند ، بدتر و پستتر از حیوان است.(8)
پی نوشت:
1. برای مطالعه ی بیشتر ر.ک: معاد از دیگاه امام خمینی ره
2. ر.ک: http://www.pasokhgoo.ir/node/22455
3. الشواهدالربوبية، تعليق ملّاهادى سبزوارى، تصحيح و تعليق سيد جلالالدين آشتيانى، ص 95 و 223.
4. مومن:14
5. حجر:29
6. محمد بن ابراهيم صدرالدين شيرازي ، الحکمة المتعالية في الاسفار العقليّة الاربعة ، تهران 1337ش ، چاپ افست قم ، بي تا، سفر چهارم ، ص 101 و درس 29 و 30
7. برای مطالعه بیشتر ر.ک: http://www.pasokhgoo.ir/node/33804
8. وسائل جلد 4 کتاب جهاد / باب وجوب غلبه العقل /صفحه 29