سؤال:
توان علم ذات به ذات در ذات و علم ذات به خود در تعین اول در چیست؟ اگر خداوند در مقام ذات به خود علم دارد چه نیازی به طرح تعین اول است؟
پاسخ:
اولین مرحله از تعینات حقتعالی، تعینِ «علم ذات به ذات» است که البته باید میان آن و علم حق تعالی به ذات خود در مقام ذات فرق گذاشت؛ چرا که در این تعین، خداوند به خود چونان یک تعین و از حیث وحدت حقیقی علم دارد که نقش حلقهی واسطه را برای رسیدن به این تعین ایفا میکند.
تأکید بر حیثیت وحدت حقیقی در این علم برای اشاره بدین معناست که هر چند در مرتبهی علم ذات به ذات به خود، علم به اشیاء و کثرات – همان جهت واحدیت - نیز مندرج است اما آنچه اولا و بالذات اعتبار میشود، جهت واحدیت نیست.
فرض کنید انسان که حقیقتی گسترده و شامل قوای متعدد است، به گونهای به خود علم یابد که در آن، قوا و کثراتی که شامل آنها میشود، حتی کثرات اندماجی، در نگاه اول لحاظ نشوند و تنها به ذات نگریسته شود. در چنین فرضی، انسان تنها به یک حقیقت واحد یعنی خود، بدونِ نگاه به کثرات که شامل آن است، علم دارد از طرف دیگر هنگامی که به خود نظر میکند و «من» خود را در نظر میگیرد، این همان «من»ی است که با گستردگیِ خود کثرات فراوانی را شامل است. به بیان دیگر، هر چند این «خود» به گونهای لحاظ شده است که کثرات موجود در آن در نظر گرفته نمیشوند ولی این سبب نمیشود که این خود، چیزی غیر از خودی باشد که کثرات و مراتب نیز در آن ملحوظ باشند.
به هر حال باید توجه داشت اگر به خود نظر کند و بگوید: این «من»، امر گستردهای است که کثراتی در خود دارد، این نظر امکان دارد، ولی ملحوظ نیست.
از این مطلب به علم ذات به ذات از حیث وحدت حقیقی تعبیر میشود.
وحدت حقیقی یعنی به این ذات یکتا به لحاظ وحدت، نظر شود. در حقیقت، حقتعالی تنها به ذات خود علم دارد. قید «تنها» نشانگر وحدت حقیقی است.
حقتعالی قبل از آن که به کثرات علم داشته باشد، به ذات خود به تنهایی علم دارد که این علم، موجب علم به کثرات میشود. در اینجا، قید «تنها»، وحدت حقیقی به صورت قید در آمده است.
آن هنگام که از علم ذات به ذات سخن میگوییم، هیچ امر دیگری حتی کثرت اندراجی و اندماجی موجود در ذات نیز ملحوظ نمیگردند و تنها ذات دیده میشود؛ بدون لحاظ این که کثرتی در دل او باشد یا نه.
اگر چه سرمنشأ تمام کثرات، همین علم ذات به ذات (با لحاظ کثرات اندماجی) است اما تعبیر به «علم ذات به ذات از حیث وحدت حقیقی» تنها به همین معنا اشاره دارد.
نتیجه آن که در بحث از تعین اول و چگونگی تنزل از مقام ذات و حصول نخستین تعین، نگاهمان تنها به حیثیت وحدت حقیقی، یا به بیان دیگر، «ذات تنها» خواهد بود؛ از آن جهت که بدون لحاظ شمول یا عدم شمول کثرت، دارای وحدتی حقیقی است.
عارفان با تکیه بر علو مقام ذات و اطلاق مقسمی ذات که از هر قیدی مبراست، قائل به تفصیل شدهاند و علم ذات به ذات را از حیث وحدت حقیقی و بدون لحاظ کثرات، نخستین تعین، و علم ذات به ذات را با لحاظ کثرات دومین تعین دانستهاند که تعین ثانی نامیده میشود.
در تعین ثانی، ذات از حیث شمول کثرت به خود علم دارد. در این تعین، آنگونه که در تعین اول گفتیم، علم ذات به ذات تنها نیست بلکه علم ذات به تفاصیل و کثرات ذات است نه خود ذات به تنهایی.
به بیان دیگر، در تعین ثانی، ذات به ذات از حیث کثرات و در تعین اول، از حیث وحدت حقیقی علم دارد که گاهی از آن، به علم ذات به ذات از آن حیث که ذات است تعبیر میشود. در نتیجه، علم ذات به ذات در تعین اول، با تعین ویژه وحدت حقیقی همراه شده است و سبب امتیاز او از تعینات دیگر از جمله تعین ثانی گشته است.
اما تفطن به این نکته ضروری است که تمام حقایق متکثر در تعین ثانی، در تعین اول و به طریق اولی در ذات، به نحو اندماجی حضور دارند.
گفتنی است فیلسوفان مسلمان علم ذات به ذات را به گونهای مطرح کردهاند که در همان موطن مقام ذات و اطلاق ذاتی در نظر میآید و مصحح انتشاء کثرت میشود؛ در حالی که در تقریر عارفان، این علم در مرحلهای پایینتر از مقام ذات و در نخستین تعین مطرح میشود. [1]
نتیجه:
مقام تعین اول، از جهتهای بسیاری با مقام اطلاقی حق مشابهت دارد، اما در نهایت متعین است و تعین آن، همان غلبه جهت وحدت در آن است.
منابع:
[1]. ر.ک: یزدانپناه، سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، قم: موسسه امام خمینی، ۱۳۸۹، چ دوم، ص ۳۷۶ – ۳۸۰.