پرسش:
اثبات ناظم آگاه برای دنیا در گرو آن است که خود جهان نتواند چنین نظمی ایجاد کند، در حالی که می توان گفت عامل نظم در طبیعت خود قوانین فیزیک اند. این قوانین هستند که ناظمان جهان اند؛ در این صورت دیگر لازم نیست بگوییم جهان و نظم آن تصادفی است، بلکه جهان از قوانینی تبعیت می کند که به چنین نظمی منجر شده است.
پاسخ:
این پرسش ناظر به برهان نظم و در مسیر اثبات وجود خداوند متعال و علم او مطرح شده است.
برهان نظم یکى از اقسام راه علمى (حسّى) و شبه فلسفى شناخت خداوند است که در آن از مقدمهاى حسى و تجربى است و مقدمه ای عقلی استفاده مى شود.
بدین معنا که از راه مطالعه ی حسى و تجربى واقعیات و مخلوقات خارجى طبیعى و مشاهده آثار و آیات الهى و به کارگیرى آن در استدلال برهانى، به نتیجه و مطلوب دست مى یابیم.(1)
برهان نظم را به صورتهاى گوناگون مى توان اقامه نمود و وجه مشترک تمام آنها متکى بر دو مقدمه است که یکى تجربى و دیگرى عقلى است.(2)
تعریف نظم: نظم، نوعى ربط وجودى میان اشیا مى باشد و آنچه که نظم را محقق مى سازد، همان وجود و ربط وجودى است، و ربط وجودى در نظم تکوینى حاصل مى گردد، از این رو مى توان به وضعیتى که از "گردآمدن و همکارى و هماهنگى اجزاى متفاوت یک مجموعهى محدود و یا مجموع هستى و یا از مسانخت فعل با فاعل و یا از ارتباط ضرورى فعل با غایت" به دست مى آید، تعریف نمود.(3)
اقسام نظم: نظم به اقسامی از قبیل اعتبارى و صناعى و تکوینى (و طبیعى) تقسیم مى گردد:
نخست. "نظم اعتبارى" که از اعتبار و قرارداد اعتبارکنندگان حاصل مى شود و در حالات گوناگون متفاوت خواهد بود، مانند نظم صف سربازان و یا صف نمازگزاران.
دوم. "نظم صناعى" که بر اساس قانون صنعت و حرفهى خاصى، تهیه و اعمال مى شود، مانند نظم رادیو، ساعت و... .
سوم. "نظم طبیعى و تکوینى" که در مدار تکوین و حقیقت، یافت مى شود و از مقایسه و سنجش موجودات خارجى و عینى به دست مى آید، حکم خاص خود را خواهد داشت.
نظم طبیعی(علّی) نیز بر سه قسم است:
3/1. نظم غایی: این قسم ازنظم علّی که ربط علت غایی با معلول است، عبارت است از لزوم ربط تکاملی مخصوص هر موجود غیر واجب با هدف معین.
3/2. نظم فاعلی: این قسم نظم که ربط علت فاعلی با معلول است، به معنای لزوم هم سنخ بودن خاص میان هر فعل با فاعلش است.
3/3. نظم درونی: این قسم از نظم طبیعی نیز عبارت است از هماهنگی درونی عناصر نظام و نیز هماهنگی درونی تمام اجزای هستی با یکدیگر.(4)
مراد از نظم در استدلال نظم، قسم درونی و غایی نظم طبیعی و تکوینی است. (5) یعنی مراد همان هماهنگی ای است که در افعال و رفتار عناصر و اعضای مختلف یک مجموعه، در ایجاد غرض و هدفی واحد مشهود است و از رفتار یک جزء یا یک عنصر مجموعه به تنهایی به دست نمی آید.
باتوجه به این مقدمه، اینک به سوال مطرح شده میپردازیم.
گفته شد که از کجا معلوم این نظم از خود عالم ایجاد نشده باشد.
اما پاسخ
همانطور که گفته شد، مراد از نظم مورد نظر در این برهان، نظم تکوینی بین اجزای یک مجموعه است. بنابراین اگر این نظم، یک نظم واقعی و تکوینی و از نوع علت و معلول است، در فرض یاد شده در سوال، این اشکال به چشم میخورد که علت این نظم چیست؟
دو فرض بیشتر وجود ندارد:
نخست. یا کل جهان علت نظم خودش است.
دوم. یا برخی از اجزاء، علت نظم کل مجموعه هستند.
فرض اول(علیت کل نسبت به نظم کل)، مستلزم دور از دو جهت است؛ زیرا
اولا: جهان علت نظم خودش نیز باشد. چرا که کل مجموعه، چیزی جز اجزای آن نیست و کل جهان، نمیتواند علت نظم خودش باشد(چرا که قبل از اینکه کل بشود، اصلا وجودی ندارد تا بخواهد علت خودش بشود)
ثانیا: یکی از کارکردهای این نظام، طبق فرض سوال، علیت کل جهان برای نظم بخشیدن است در حالیکه این کارکرد، در صورتی ایجاد میشود که این مجموعه منظم باشد(چرا که کارکرد مجموعه در نتیجه نظم مجموعه حاصل میشود و نظم، در نتیجه عمل خود مجموعه) بنابراین این مجموعه قبل از اینکه منظم باشد باید منظم باشد.
از این گذشته، این کل تا زمانی که هنوز موجودی مادی ایجاد و حادث میشود، هنوز ایجاد نشده است.(چون کل به معنای واقعی زمانی است که همه اجزای مجموعه باشند وگرنه کل نخواهد بود)
فرض دوم(علیت برخی اجزای برای نظم کل مجموعه) این فرض نیز نادرست است؛ زیرا
اولا: اولین سوالی که ایجاد میشود آن است که کدام اجزاء علت نظم هستند.
ثانیا: علیت برخی اجزاء، مستلزم آن است که خود این اجزاء خارج از کل مجموعه باشند تا بتوانند برای نظم و سامان بخشیدن کل مجموعه علت قرار بگیرند.
ثالثا: علیت برخی اجزا، برای نظم کل، مستلزم دور است چرا که بخشی از کل مجموعه، خود این اجزاء هستند.
رابعا: از سوی دیگر، اگر نظم نباشد، اثر بخشی در مجموعه نخواهد بود، یکی از ثمرات این مجموعه آن است که بخشی از آن بتواند نظم کل را ایجاد کند، بنابراین نظم بخشیدن متوقف است بر منظم شدن و منظم شدن متوقف است بر نظم بخشیدن و این یعنی منظم شدن متوقف است بر منظم شدن.
شاید گفته شود کل نسبی مراد است؛ یعنی به صورت متناوب بخشی از اجزاء، علت نظم بخشی دیگر میشوند؛ در این فرض نیز اشکالات هر دو فرض علیت کل و اجزاء پیش می آید.
در نتیجه، این فرض که خود اجزاء، علت نظم خود مجموعه باشند، فرضی است که در تمام حالاتش ایراد دارد.
بنابراین ناظم این مجموعه منظم، ازخارج مجموعه باید باشد.
ـــــــــــــــــــ
1. محمد تقی مصباح یزدى، آموزش فلسفه، تهران، نشر امیرکبیر، 1377ش، ج 2، ص 366؛ الهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل؛ جعفر سبحانى، قم، مرکز العالمی للدراسات الاسلامیه، 1426ق، ص 56 و 57
2. عبدالله جوادى آملى، عبداللَّه تبیین براهین اثبات خدا، تحقیق حمید پارسانیا، نشر اسراء، 1384ش، چاپ چهارم، ص22و231
3. پیشین، ص 30 - 29 و ص 230 - 228.
4. همان، ص33
5. همان