پرسش:
درست است که سارتر هم قائل به اصالت وجود است و ماهيت را اعتباري مي داند؟ ملاصدرا هم همین را می گوید؟ چه تفاوتی بین این دو وجود دارد؟
پاسخ:
پرسش مطرح شده در حقیقت حاوی سه مطلب جدا و در عین حال مرتبط با هم است. بنابراین لازم است به این سه مطلب به صورت مجزا پرداخته شود:
نخست. مراد سارتر از اصالت وجود واعتباری بودن ماهیت.
دوم. مراد ملاصدرا از اصالت وجود و اعتباریت ماهیت.
سوم. تفاوت دیدگاه صدرا و سارتر در این مبحث.
اما مطلب نخست. مراد سارتر از اصالت وجود
همانطور که میدانید، اگزییستانسیالیسم مکتبی فلسفی معاصر است که به صورت غیر رسمی با آراء و دیدگاه های کی یرکگور شروع شد(بدون اینکه خود وی از این عنوان استفاده کرده باشد) و توسط فلاسفه موثری از جمله هایدگر، نیچه و سارتر ادامه یافت.
فلاسفه ای که در این نحله فلسفی می گنجند، بر دو دسته مسیحی و ملحد می گنجند: یاسپرس و گابریل مارسل در دسته مسیحیان و سارتر و هایدگر در دسته ملحدان قرار داده شده اند.(1)
اصول اساسی این مکتب فلسفی، بر اصالت انسان و ازادی اراده او، دلشوره و مسئولیت ناشی از اصالت اراده استوار است.
بر این اساس، اصالت وجود در دیدگاه سارتر و اگزیستانسیالیستها، به معنای آن است که ابتدا وجود انسان ایجاد شده است و این خود فرد انسان است که به صورت خاص، ماهیت و ویژگی ها و صفات خودش را میسازد.(2) برخلاف فلاسفه ای که از دوران یونان باستان معتقد بودند که انسان مانند سایر موجودات، ماهیتی نوعی دارد که در تمام انسانها مشترک است. در آن دیدگاه، انسان عبارت است از حیوانی که دارای فصل نطق است. تفاوت انسانها نیز در خصوصیات عرضی و صنفی است. انسان، از قبل ماهیتی مشخص دارد و کار افراد انسان، آن است که خصوصیات عرضی خود را تا حد امکان تغییر دهد.
به بیان سارتر، خدایی نیست که انسان را مطابق ایده ماهیت انسان افریده باشد، به صورتی که هر انسان، مصداق ماهیت انسان باشد.البته این مسئله- یعنی تقدم وجود انسان بر ماهیتش- وجه مشترک همه اگزیستانسیالستها است. بدین معنا که انسان از قبل ساخته و پرداخته نشده است. او، خود را میسازد. مسیری از پیش معین شده نیست. او هرچه بشود، بستگی به خودش و به انتخاب خودش دارد.(3)
اما اگزیستانسیالسیتها و سارتر این نگرش را تغییر دادند و پیشینی و مشخص بودن ماهیت انسان و کلی بودن آنرا کنار گذاردند. بر این اساس، بین وجود وماهیت، تقدم برقرار است ولی این وجود است که ماهیت را میسازد، نه اینکه وجود همانند لباسی بر تن ماهیت مشترک انسان پوشانده شده باشد.دغدغه اصلی این افراد برای طرح این نظریه، اصرار کردن بر ازادی انسان در ساخت ماهیت و واقعیت و هویت خودش و به دنبال آن، مسئولیت پذیرتر کردن انسان در مورد کارهایش بود.
اما دیدگاه ملاصدرا در مورد اصالت وجود
یکی از مسائل مهم و اساسی که به صورت کلاسیک از زمان میرداماد وارد مباحث فلسفی شد-گرچه قبل از او نیز رگه هایی از این بحث در اثار فلاسفه دیگر از جمله ابن سینا، بهمنیار و شیخ اشراق وجود داشته است- آن است که از میان دو بعد هستی و چیستی(هویت و ماهیت) کدام یک اصیل است.
اصالت در این بحث بدان معناست که کدام یک از هویت و ماهیت موجودات دارای ماهیت، متن عالم خارج را به صورت اصیل و حقیقی پر کرده اند و کدام یک به تبع دیگری یا به صورت عرضی و مجازی درخارج وجود دارند.
بر اساس اصالت وجود، آنچه عالم را به صورت اصیل و بدون واسطه پر کرده است، وجود است و ماهیت به تبع وجود یا به صورت مجازی و عرضی در خارج محقق و منشأ اثر است.
در این دیدگاه، تفاوتی میان تلقی صدرا و فلاسفه اسلامی پیشین در مورد ماهیت وجود ندارد جز در این مسئله که بر اساس اصالت وجود، ماهیت چیزی نیست قالب وجود که وجود مشخص هر موجود خارجی، در قالب خودش قرار میگیرد.
این قالبها برای هر فردی از پیش مشخص است، هرچند این قالبها نقش تامی در عملکرد، انتخابها و نهایتا در سعادت وی ندارند ولی انسان و سایر موجودات دارای اختیار، میتوانند بعد از به وجود آمدن با حرکت خویش، جوهره و قالب خود را تغییر دهند و به سمت کمال یا نقصان بروند.چنانکه وی، انسانیت انسان را جنسی میداند و انسانهای مختلف را انواع مختلف قملداد میکند.(4) انسان با اختیار خود میتواند حتی قالبهای نفسانی خود را کنار بگذارد و از نفس بالاتر رفته و تبدیل به عقل شود.(5)
شباهتهای این دو دیدگاه
این دو دیدگاه یک سری نقاط اشتراک دارند که عبارتند از:
نخست. وجود شخصی به ذهن نمی آید:
دوم. ماهیت انسان قابل تغییر است و تحقق ثابت و ایستایی ندارد: دومین اشتراک این دو دیدگاه در آن است که هم صدرا بر اساس حرکت جوهری معتقد به تغییر و تبدل در جوهر و ماهیت انسان است و ماهیت ساکنی برای انسان قائل نیست و هم سارتر معتقد به این ماهیت متغیر است.
سوم. هر دو معتقدند که چیزی به نام ماهیت به عنوان یک مصداق جزئی خارجی و مشخص قبل از وجود یافتن فرد، برای انسان تحقق ندارد. بلکه قبل از افاضه وجود، چیزی به نام ماهیت انسان نیست.
تفاوتهای این دو دیدگاه:
این دو دیدگاه، در عین شباهتهای حیرت انگیر، یک سری تفاوتهای عمیق نیز دارد که عبارتند از:
نخست. اصالت در اندیشه صدرا، به معنای اصیل در عالم خارج و در مقابل اعتباری و تحقق بالعرض و بالتبع است ولی در اندیشه سارتر، اصالت به معنای وجودمقدم است و نقطه مقابل آن، تحقق متاخر است نه محقق بالعرض یا بالتبع و مجازی.
دوم. در اندیشه صدرایی، تلقی از ماهیت انسان تغییری ندارد و تحقق پیشینی دارد، البته تحققی که به تبع یا به عرض هستی موجود محقق میشود. ولی بالاخره امری است که با هر تلقی ای بدان نگریسته شود، همزمان با وجود(ولو به تبع یا عرض آن) تحقق دارد. اما در اندیشه سارتر، قبل از وجود یافتن انسان، اصولا ماهیتی تحقق ندارد حتی به نحو تبعی یا مجازی که همه انسانها در خصوصیات جنسی و فصلی آن اشتراک داشته باشند. بلکه ماهیت به همان معنای متداولش، پس از وجود یافتن انسانهای مشخص در خارج، در هر فردی به صورت خودش و متناسب با عملکرد خودش محقق میشود.
سوم.
پی نوشتها:
1. فریدریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه عبدالحسین آذرنگ و سید محمود یوسف ثانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1384، ج9، ص404
2. تاریخ فلسفه کاپلستون، ج9، ص420
3. همان، ص421
4. ر.ک.صدرالدین محمد شیرازی، اسفار اربعه، بیروت، دار احیاء التراث، 1981، ج9، ص96-97
5. اسفار، ج9، ص116