آیا علم به حقایق دینی نزدیک شده است؟

پرسش:
آیا یافته های جدید علم تجربی حقایقی را که دین مورد تاکید قرار می دهد اثبات می کند؟ آیا علم به حقایق دینی نزدیک شده است؟ اگر جواب مثبت است چرا؟ آیا این خصلت ذاتی علم است یا سیری است که به اینجا ختم می شود؟ مثلا آیا می توان نظریه کوانتوم و کشف جهان میکروسکوپی را قرابت علم به امور غیبی و مجرد دانست؟

پاسخ:
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. برای پاسخ به این پرسش، مقدمتا باید مشخص کرد که منظور از دین و حقایق دین چه چیزی است. اگر منظور از دین، آموزه های دینی باشد، در این صورت، آنها را به دو بخش هست ها و بایست ها می توان تقسیم کرد.

هست ها همان عقاید دینی هستند که حقیقتشان همان مطابَق خارجی آنها است که این عقاید از آنها خبر می دهند. مثلا حقیقت این آموزه دینی که خداوند بخشنده است، همان واقعیت بخشش خداوند است.

اما بایست ها همان اخلاقیات و احکام دینی هستند که حقیقتشان مطابَق خارجی آنها نیست چرا که از سنخ انشائیات هستند و انشائیات اساسا از واقعیت خبر نمی دهند. آری، از آن جایی که انشائیات دینی عبث نیستند و مبتنی بر واقعیات هستند، حقیقت آنها همان واقعیاتی است که این انشائیات ناظر به آنها مطرح شده اند. مثلا چون شراب عقل را زایل می کند پشتوانه معقولی شده برای انشاء حرمت حرام. در این صورت، مفسده ای تحت عنوان زوال عقل، حقیقت حرمت شراب است.

با عنایت به مثال موجود در پرسش، ظاهرا پرسشگر ناظر به هست هایی از نوع حقایق غیبی و مجرد است. از این رو، در ادامه، مباحث را ناظر به این حقایق دنبال می کنیم.

2. بعد از توضیح حقایق دینی، در مورد اثبات حقایق غیبی و مجرد توسط علم باید به این نکته توجه کرد که از آن جایی که این حقایق دور از دسترس هستند و اساسا از سنخ امور غیبی و مجرد هستند و قوای معرفتی متعارف انسانی به آنها دسترسی ندارند، علم متعارف بشری نیز قادر به کشف آنها نیست. مثلا جزئیات معاد از اموری است که دور از دسترس حواس ما است و به تجربه در نمی آید. به همین جهت، علم نیز نمی تواند آن حقایق را توضیح بدهد و اثبات یا انکار کند. پیشرفت یا پسرفت علوم نیز تاثیری در کشف و اثبات و انکار این امور ندارد.

اما برخی از حقایق دینی اگرچه از امور غیبی هستند اما بواسطه عقل، قابل کشف هستند. مثلا اعتقاد به وجود خداوند از سنخ عقایدی است که عقل می تواند مستقلا حقیقتش را درک کند. این مورد اگرچه عقلا کشف می شود، اما علم به تنهایی از اثبات آن عاجز است. مثلا علم صرفا می تواند ما را به نظم موجود در جهان رهنمون سازد اما نهایتا این عقل و برهان است که از این نظم، وجود خداوند را استنتاج می کند.

وقتی به علم و محدودیت های آن مینگریم، متوجه می شویم علم عاجز از تبیین امور مذکور است. این عجز، ضربه ای به دین و امور غیبی وارد نمیسازد بلکه صرفا محدودیت معرفتی علم را نشان می دهد. سابقا گمان میشد اگر چیزی در چارچوب علم نگنجد، موهوم است. اما اینک مشخص شده که چنین نیست. اگر امور غیبی در چارچوب علم نمیگنجند از این جهت است که از سنخ دیگری هستند و اساسا به تجربه و آزمایش در نمی آیند و با حواس پنچگانه درک نمی شوند و فرضیات علمی نیز درصدد حل و تبیین مسائل آن حوزه نیست.

3. بنابراین، علم نمی تواند حقایق دینی مجرد و غیبی را توضیح بدهد و آنها را اثبات یا انکار کند. اما با این حال، می توان از گونه ای قرابت علم و دین در دوران معاصر سخن گفت بدین بیان که علم در دوره ای رویکرد الحادی داشت و دانشمندان یا توده مردم اکثرا علم را در تقابل با دین تعریف می کردند تا جایی که کتابهایی از سوی متفکران غربی (برتراند راسل) و ایرانی (همچون آرامش دوستدار) در باب این موضوع نوشته شده است.

این رویکرد الحادی عمدتا ناشی از اعتماد ویژه به علم بود تا جایی که آن را آئینه ناب و تمام نمای هستی تلقی می کردند. به همین جهت، هر چیزی که به صورت علمی تایید نمی شد و یا به زبان علمی بیان نمی شد مردود اعلام می شد.

خوشبخانه اینک فیلسوفان علم، خود علم را مورد بررسی فلسفی قرار دادند و میزان و معیار اعتبار آموزه های علمی را مشخص نمودند. البته این دانشمندان درباره میزان و معیار اعتبار آموزه های علمی اتفاق نظر ندارند اما در این مورد اتفاق نظر دارند که علم آئینه تمام نمای هستی نیست و اینطور نیست که به صورت ناب و خالص واقعیت را نشان بدهد بلکه علم نیز محدودیت های خودش را دارد.

همین تغییر رویکرد نسبت به علم، سبب شد تا علم به مثابه تنها معیار حقیقت، تلقی نشود. در این صورت، دیگر لازم نیست که همه چیزب به صورت علمی بیان شود و یا مورد آزمایش واقع شود تا مقبول بیفند. با این تغیر نگرش به علم، سایر منابع معرفتی همچون وحی نیز فرصت ظهور و بروز پیدا کردند.(1)

4. در دوران معاصر نیز علم متوجه امور غیبی و ملکوتی و مجرد از ماده نشده است (چرا که اساسا ناظر به آن حوزه نیست)؛ چنانچه که حتی فیزیکدانان کوانتومی نیز چنین مدعایی ندارند. مساله آنها الکترون است که در چارچوب همین دنیای فرودست مادی قرار گرفته است. نظر آنها نیز صرفا یک نوآوری درباره خصایص الکترون است؛ یعتی سابقا گمان می شد الکترون موجودی ذره ای با مکان مشخص است که در مدارش می چرخد اما اکنون متوجه شده اند الکترون مکان ثابتی ندارند بلکه خاصیت موجی دارد و چشم ناظر برایش مکان ثابت در نظر می گیرد.(2)

جهان میکروسکوپی اصطلاحا مجرد از برخی از خصایص جهان ماکروسکوپی است. اما اینطور نیست که کاملا مجرد از آن باشد. به هر حال، هر دوی آنها در چارچوب مادیات هستند و قوانین عام جهان مادی همچون محسوس بودن و مادی بودن و غیره را دارند. مشابهت اجمالی و محدود میان جهان میکروسکوپی و جهان مجردات را نباید به معنای اینهمانی ایندو گرفت.

آری، طرح جهان میکروسکوپی با قواعد خاص خودش، استبعاد ذهنی از وجود جهان های دیگر را کمتر نمود و به همین جهت، از رویکرد الحادی و سلبیش کاسته شد اما این بدین معنا نیست که جهان میکروسکوپی، همان جهان مجردات است و علم با توصیف آن، به توصیف حهان مجردات تقرب می یابد.

بنابراین، آگاهی از محدودیتهای علم، انحصارطلبی او را مخدوش کرده است بی آن که علم متوجه امور غیبی بشود و یا بتواند امور غیبی را توضیح بدهد.

پی نوشت ها:
1. پیشنهاد میشود این کتاب را در باب جامعه شناسی معرفت مطالعه بفرمایید. بسیار قابل استفاده است: مالکی مولکی، علم و جامعه شناسی معرفت، ترجمه حسن کچویان، نشر نی. همچنین در باب فلسفه علم، به این کتاب مراجعه بفرمایید که خلاصه و مفید و دربردارنده نظرات متنوع است: آلن چالمرز، چیستی علم، ترجمه زیباکلام، انتشارات سمت.
2. حسینی شاهرودی، سید مرتضی، بررسی و نقد دیدگاه فیزیک کوانتوم درباره اصل علیت، آموزه های فلسفی-کلامی، شماره 8.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=63304&p=993686&viewfull=1#post993686