چرا بدون اختیار وارد دنیا شدیم؟


پرسش:دلیل اینکه ما بدون اختیار وارد این دنیا شدیم چیه؟ ایا بهتر نبود خداوند که توانای مطلق است بشر را از همان ابتدای ورود به دنیا و چالشهای برو اگاه میکرد بعد تصمیم را خود فرد میگرفت؟ با توجه به این نکات، ما در اخرت میتوانیم بگوییم که ورود ما از روی جبر بوده وعذاب و نعمت با توجه به اینکه انتخاب ورود به دنیا انتخاب تولد در چه خانواده ای در چه کشوری درچه شرایطی و خیلی چیزهای دیگه، چه معنایی دارد در این خصوص؟


پاسخ:
اینکه چرا ما بدون اختیار وارد دنیا شدیم.
مطلبی که ارسال شد، دربردارنده یک سری نکته بود.
چرا بدون اختیار وارد دنیا شدیم؟
چرا خداوند انسان را قبل از ورود به دنیا نسبت به مشکلات آگاه نکرد؟
مشکلات دنیایی که پیش روی انسان و انتخابهای اوست، چه نقشی در سعادت انسان دارد؟
آیا این ورود جبری، میتواند حجتی برای انسان باشد نسبت به شقاوت احتمالی؟

اما پاسخ به این نکاتی که مطرح شد.
ورود انسان در این دنیا، اجباری بوده است. یعنی انسان در آمدن به این دنیا و قرار گرفتن در کوران مشکلات و نیز ابتلائات مختلف هیچ اختیاری از خودش نداشته است.
ولی لازم است به چند نکته مهم دقت کنیم:

نخست: ایا انسان وجود داشته است؟ مشخص است که انسان قبل از این دنیا در جای دیگری نبوده است تا کسی بخواهد او را مورد خطاب خودش قرار دهد. به وجود آمدن انسان دقیقا از زمانی صورت میگیرد که از طریق والدینش چشم به این جهان مادی می گشاید. پس میبینید که قبل از این چیزی نبوده تا خداوندبخواهد او را مورد خطاب قرار دهد.
«هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا»(سوره انسان،آیه 1)
آیا بر انسان روزگارانی نگذشت که چیز قابل ذکری نبود؟

شاید بگویید که درست است که انسان قبل از ورود به این دنیا چیزی نبوده، ولی بالاخره در قالب موجودی نباتی و ذره ای در نطفه پدرش که بوده است. ایا خداوند نمیتوانسته او را مورد خطاب قرار دهد. بنابراین بخش دوم سوال نمایان میشود:

ثانیا: حتی اگر فرض کنیم بوده است، چرا او را اگاه نکرد؟
پاسخ این بخش هم این است که در این صورت، حتی اگر خطاب کردن چنین ذره ای درست و ممکن باشد( چرا که چنین ذره ای از خود شعور ندارد تا مورد خطاب واقع شود ولی بدین جهت که خطابهای خداوند گاهی به موجوداتی است که به صورت طبیعی نمیتوان برای آنها شعوری در نظر گرفت) ولی مشکل از جانب طرف مقابل است.
بدین صورت که طرف مقابل خطاب، از خود شعوری ندارد تا حتی اگر هم خطاب الهی را متوجه شود، انتخابی داشته باشد.
پس حتی اگر او را مورد خطاب نیز قرار میداد، باز هم از خودش قدرت درک و انتخابی نداشت تا بخواهد نسبت به آمدن یا نیامدن انتخابی داشته باشد.

ثالثا: همه این پاسخها و مطالب، با قطع نظر از یک مسئله اساسی است.
یک غفلتی در ورای این سوالات و اشکالات وجود دارد. فلسفه آمدن اجباری به این دنیا چیست؟ اینکه انسان به این دنیا وارد میشود، به واسطه لطف وجود خداوند است. چرا که بودن و وجود داشتن نسبت به نبودن یک کمال است. کمالی که شامل حال ماهیات میشود تا بتوانند از کتم عدم خارج شده و موجود شوند. خداوند نیز که موجودی است در اوج حکمت و جود. اگر چیزی را موجود میکند، بی جهت نیست.
«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ»(مومنون، 115)
آیا چنین پنداشتید که ما شما را به عبث و بازیچه آفریده‌ایم و هرگز به سوی ما بازگردانده نمی‌شوید؟


پس انسان نیز به عنوان یک موجود بر اساس حکمتی وارد این دنیا میشود. این حکمت، رسیدن این موجود به کمالاتی والاتر و برتر است.
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ(ذاریات، 56)
«و جنّ و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند.»

رسیدن به لذتهای نابی است که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده است:
«َ فِيهَا مَالَاعَيْنٌ‏رَأَتْ‏ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَر»(ابن بابویه، صدوق، من لایحضره الفقیه، قم، نشر اسلامی، 1413ق، چاپ دوم،ج1، ص295)
در آنجا چیزهایی هست که نه چشمی دیده، نه گوشی شنیده و نه حتی انسان آنرا میتواند تصور کند.

اگر بخواهیم این مسئله را در قالب تشبیهی نارسا بیان کنیم میتوان آنرا به پدری تشبیه کرد که فرزندش را وارد مسابقه ای میکند که توانایی رسیدن به خط پایان آن را دارد. او باید از آبها عبور کند. از کوه بالا برود.... در این مسابقه، فرزند درگیر مشکلاتی میشود که اگر بر انها پیروز شود جایزه ای بزرگ به او داده میشود که زندگی او را تامین میکند.
وضعیت ما در این مسابقه مانند حالتی است که فرزندی که انتهای مسابقه را ندیده است، مدام نسبت به مشکلات مسیر مسابقه به پدرش نق میزند.
ولی وقتی این فرزند به واسطه قدرت و توانایی و اراده خود توانست پیروز شود و به جایزه رسید آن موقع است که نسبت به پدرش شاکر خواهد بود.

حال ایا این مشکلات نقشی در سعادت و شقاوت انسان دارد یا خیر. در این مورد لازم است توجه کنیم که حتما مشکلات در عملکرد انسان نقش دارند. اگر نقش نداشتند که قرار دادن آنها در مسیر زندگی این فرد و ازمایش کردن او بی معنا و عبث بود. اما نقش آن به اندازه ای نیست که قدرت و اراده انسان را کاملا تحت تاثیر خودش قرار بدهد. فقر نقش مهمی در بزهکاری اجتماعی دارد. ولی تمام عامل بزه، فقر نیست. چه بسیار مجرمانی که هیچ فقری ندارند و اصولا در زندگی خود فقر را نچشیده اند. سایر عواملی که گفته میشود در انتخابهای انسان نقش دارند، به همین سان هستند.
نقش انها نه قابل کتمان است و نه موجب سلب اراده و ازادی انتخاب انسان.

بنابراین
اولا: انسان قبل از اینکه وارد دنیا شود، وجودی ندارد تا بخواهد مورد خطاب خداوند قرار بگیرد.
ثانیا: اختیاری از خود ندارد تا بخواهد انتخابی انجام دهد.
ثالثا: آمدن به این دنیا، اجباری بوده ولی چون از طرف حکیم مطلق است، حتما فایده ای برای این موجود دارد.
رابعا: فایده آمدن در این دنیا رسیدن به قرب الهی و کمالی و نعمتی است بی نظیر و زندگی جاودانه.
خامسا: مشکلات پیش روی انسان در این زندگی، مقطعی است و مطابق با توان انسان و در برابرش نعمتهایی است جاودانه.
سادسا: انسان تا زمانی که در انجام کارهایش اراده و قدرت داشته باشد، در برابر آنها مسئول است و نسبت به نتیجه کارهایی که میکند حق اعتراض ندارد.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=62695&p=991366&viewfull=1#post991366