پرسش: در مورد اثبات نظام احسن دو ایراد دارم. لطفا آنها را بررسی کنید:
نخست. وقتی میخواهیم علم و کمال خداوند را اثبات بکنیم، از برهان نظم و مشاهده ی پدیده ها بهره میبریم. وقتی نظمی نباشد علم کاملی هم نیست ، پس نمیتوانیم بگوییم چون علم هست نظم هست و چون نظم هست علم هست ! ما علم را نمیبینیم و فقط نظم را میبینیم و نظم را هم نمیتوانیم کامل ببینیم
دوم. از طرفی نامتناهی بودن وجود خداوند هم یک فرضیه است و در جای خودش اثبات نشده زیرا به تناقض های دیگری بر میخورد ، مانند ترکیب در ذات و ...
پاسخ:
برای اثبات احسن بودن نظام افرینش، چندین دلیل اقامه شده است که برخی از آنها در مطلب شما منعکس و مورد ایراد قرار گرفت.
ابتدا به طرح دلایل و سپس به پاسخ از سوالات شما میپردازیم.
دلیل نخست:
الف) خداوند عالم مطلق، خیر محض و فیاض مطلق است.
ب) نظام آفرینش موجود، بهترین نظام (نظام احسن) است. زیرا اگر این نظام بهترین نظام نباشد لازم اش یکی از امور ذیل است:
۱- خدا علم به بهترین نظام نداشته است.
۲- خدا قدرت بر ایجاد آن نداشته است.
۳- خدا نظام احسن را دوست نداشته است.
۴- خدا از ایجاد نظام احسن بخل ورزیده است.
ج) هر چهار قسم تالی باطل است. چون همۀ امور چهارگانۀ فوق نقص بر واجباند و نقص بر واجب الوجود بالذات راه ندارد.
د) نتیجه آنکه نظام موجود، نظام احسن است.(1)
اما ایرادهای شما
در مورد ایراد نخست، چند نکته شایان توجه است:
نکته اول: اثبات علم خداوند از طریق فلسفی با اثبات آن از نظر کلامی متفاوت است. از نظر فلسفی، از آنجا که علم یک صفت کمالی است و چون خداوند بی نیاز مطلق است و نداشتن علم نوعی نقص و نیازمندی است پس خداوند علم ناقص ندارد. بنابراین اثبات علم الهی از این طریق است نه از طریق نظم افرینش. بله در کتابهای کلامی قدیم مانند کشف المراد، از نظم افرینش به عنوان مویدی برای علم الهی استفاده شده است نه به عنوان دلیل. اگر هم شده باشد، این استفاده به عنوان یک استدلال کلامی است نه فلسفی.
نکته دوم: نظم گرچه از لوازم نظام احسن است ولی تمام آن نیست. به عبارت دیگر، اگرچه نظامی احسن است که دارای نظمی خاص باشد ولی هر چیز منظمی لزوما بهترین حالت ممکن نیست. بنابراین نکته، آنچه به عنوان بخشی از استدلال برای اثبات نظام احسن مطرح شده، دلالت علم مطلق بر وجود نظام احسن است نه دلالت علم مطلق بر نظم.
نکته سوم: برفرض، نظم را دلیل بر علم الهی گرفته باشند و علم را دلیل بر نظم ولی این استفاده در این بحث ایرادی ندارد. چرا که این در صورتی ایراد دارد که باعث ایجاد دور معرفتی باشد یعنی تنها راه اثبات علم، وجود نظم باشد و تنها راه اثبات نظم، علم الهی.
ولی اینگونه نیست. نه تنها راه اثبات علم، وجود نظم است. چرا که حتی اگر نظم، دلیل بر وجود علم ناظم باشد ولی تنها راه آن نیست بلکه راه های دیگری نیز وجود دارد. نه تنها راه اثبات نظم، علم الهی است. چرا که نظم یک پدیده، مسئله ای است که از طریق مشاهده و تحلیل عقلی به دست می آید نه از طریق علم الهی.
اما ایراد دوم:
کامل مطلق بودن خداوند، یک بحث عقلی است و خودش استدلال عقلی دارد. از این گذشته، فرضیه و نظریه و ... در مباحث تجربی استفاده میشود نه در مباحث عقلی.
نکته سوم هم اینکه نامتناهی بودن خداوند هیچ تناقضی ندارد.
دلیل دوم:
این دلیل، یک استدلال از نوع "إن" است و از مطالعه در مخلوقات و پی بردن به اسرار و حکمتها و مصالحی که در کیفیت و کمیت آنهامنظور شده است، به احسن بودن نظام افرینش پی میبرد. در این روش، هرچقدر علم انسان نسبت به افرینش و موجودات بیشتر شود از حکمتهای افرینش اگاهی بیشتری پیدا کرده واحسن بودن نظام افرینش را بهتر درک میکند.(2)
اگر گفته شود بین وجود شر در عالم و احسن بودن نظام افرینش تعارض وجود دارد؛ بدین صورت که اگر نظام عالم احسن باشد، نباید شری در عالم باشد در حالیکه شر وجود دارد. پس نظام افرینش، بهترین نظام نیست.
پاسخ این سوال آن است که در این شبهه، در تصور معنای احسن بودن نظام افرینش اشتباه شده است. توضیح اینکه در مسئله نظام احسن، دو تلقی میتواند وجود داشته باشد:
تلقی اول اینکه نظام احسن مورد ادعا را بهترین نظام متصور و مفروض در هر عالمی حتی در عالمهای ممکن بدانیم. تلقی دوم این است که بگوییم نظام افرینش، بهترین نظامی است که باتوجه به مقدورات این عالم و باتوجه به هدف خداوند خلق شده است.
اگر مدعای طرفداران نظام احسن، تلقی اول باشد، شرور با آن ناسازگار خواهد بود.
ولی اینگونه نیست. بلکه طرفداران نظام احسن، عالم ایجاد شده را بر اساس تلقی دوم بهترین نظام میدانند.
بدین صورت که از سویی چون خداوند متعال حکیم است و حکیم کار لغو و بیهوده انجام نمیدهد، بنابراین جهان باید به صورت خلق شده باشد که بهترین حالت برای رسیدن به هدف خالقش را در پی داشته باشد. از سوی دیگر، این نظام خلق شده باید بیشترین هماهنگی را با توجه به ملزوماتی که دارد و محذوراتی که با آن روبروست داشته باشد.
بنابراین وقتی خود خداوند بر اساس هدفی که داشته به انسان اختیار داده است، پس کسی او را مجبور نکرده است(بگذریم از اینکه اصلا مجبور کردن خداوند ممکن نیست)
و وقتی خودش اختیار را برای انسان انتخاب کرده است، میزان شری که در جهان افرینش وجود دارد را نیز مخل در تحقق ا راده خود نمیداند بلکه اصولا وجود انرا زمینه ساز هدفی که خودش از افرینش دارد میداند. او میداند که بندگانیش از طرق مختلف و از جمله وجود همین شرور طبیعی و اخلاقی است که میتوانند به کمال مورد نظر برسند. کمالی که جز از طریق سعی و تلاش خودشان و مقابله با هوای نفس خودشان به دست نمی آید.
پی نوشتها:
1. محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، تهران، نشر امیرکبیر، 1382ش، ج2، ص312
2. همان
http://www.askdin.com/showthread.php?t=62905&p=991827&viewfull=1#post991827