پرسش: یکی از اقسام ترکیب، ترکیب از وجود و عدم است که مستلزم تقدم اجزا بر خود مجموعه است. زیرا در این فرض، اجزای مجموعه باید محقق باشند و در این صورت، خداوند مجموعه ای از اجزای مختلف است و این بدان معناست که خداوند اول نیست و چون اول نیست پس نیازمند علت است. حال سوال من در این مورد آن است که اگر همه اجزای این ترکیب، هم زمان حاضر باشند و هر کدام یک خدا باشند، چه اشکالی پیش می آید؟ در این فرض، اول و دوم معنا ندارد و همگی همزمان و مستقل از یکدیگرند. در این صورت، نیازمندی وجود ندارد و وجود آن در خداوند هیچ ایرادی ندارد.
پاسخ:
در مطلبی که طرح شد 3 مسئله بود که البته لازم است قدری نظم مطالب تغییر یابد.
مسئله نخست: بیان قاعده
مسئله دوم: نفی این ترکیب از خداوند
مسئله سوم: طرح یک اشکال بر قاعده
نخست. ترکیب از وجود وعدم
این ترکیب که دقیق ترین نوع ترکیب است، برای اثبات کامل مطلق بودن خداوند متعال ارائه شده است. معنای این قاعده این است که هر موجودی که وجودش دارای یک سری نقصهاست(چه در ذات و چه در صفات)، ذات او مرکب از یک سری داشته ها و یک سری نداشته ها میشود.
اما نحوه ترکیب چگونه است؟
این ترکیب همانند ترکیب یک ذات از اجزای خارجی و بالفعل نیست. دلیلش هم واضح است. دلیلش این است که عدم در خارج تحققی ندارد تا ذات به خاطر نداشتن یک سری چیزها، مرکب از اجزای بالفعل شود.
پس معنای دقیق این قاعده چیست؟
معنای دقیق این قاعده بر اساس وقتی موجودی ناقص باشد، با تحلیل عقلی میتوان فهمید که آن موجود یک سری چیزها را ندارد. این نقص، در مقایسه یک موجود با موجود دیگر مشخص میشود و به تنهایی معلوم نیست. مثلا وقتی شما دو مداد با اندازه های مختلف را در کنار هم قرار میدهید، میبیند که یکی از آنها بلندتر از دیگری است.اینجا مفهوم بلندتر و کوچکتر مشخص میشود.
این تفاضل و برتری یکی بر دیگری در تحلیل عقلی اینچنین است که مداد 20 سانتی نسبت به مداد 15 سانتی، 5 سانت بزرگتر است و برعکس، مداد دیگر 5 سانت کوچکتر است. گویا در تحلیل عقلی، مداد بزرگتر عبارت است از 15 سانت + 5 سانت و مداد کوچگتر عبارت است از 15 سانت که دارد و 5 سانت که ندارد، یاعبارت است از 20 سانت - 5 سانت.در هر دو صورت، در تحلیل عقلی، مداد 5 سانت را ندارد.نقصانی که در مقایسه با مداد بزرگتر مشخص شده است.
حال عقل ما میگوید که این نداشتن، یک نوع محدودیت است، هرچند محدودیتی که نسبت به یک مداد دیگر است نه مطلق.
حال اگر ما این مسئله را در مراتب وجودی کاوش کنیم، میبینیم که در بین موجودات و بین سلسله های طولی و عرضی اینچنین وضعیتی برقرار است.
یعنی مثلا موجودی که در مرتبه عقلی اول قرار دارد نسبت به واجب الوجود، یک سری کمالات را دارد و یک سری(که در واجب هست) را ندارد. از این وضعیت با تعبیر "ترکیب از وجود وعدم" یاد میکنیم. ترکیبی که نشان دهنده نقص وجودی است و در حالت مقایسه یک موجود با موجود برتر دیگر مشخص میشود.
بیان این قاعده به صورت منطقی اینگونه است:
م1. هر هویتی که بخشی از کمالات را نداشته باشد، از ایجاب و سلب تحصیل یافته است.
م2. هر هویتی که از ایجاب و سلب متحصل شده باشد، مرکب از وجود و عدم است.
نتیجه: هر هویتی که چیزی را نداشته باشد، مرکب از وجود و عدم است.(1)
مسئله دوم: نفی این ترکیب از ذات خداوند
مشکلی که در این نوع ترکیب وجود دارد این است که این نوع ترکیب گرچه نشان نمیدهد که اجزای مرکب در خارج هستند و باعث نیازمندی میشوند، بلکه مشکل در این است که این نوع ترکیب، نشان دهنده نقص است در حالیکه نقص مختص ماهیات است. پس در موجود بدون ماهیت راه ندارد.
اثبات این مسئله بدین صورت است:
م1. ذات واجب الوجود بسیط محض و وجود بحت است.
م2. هر موجودی که مرکب از سلب و ایجاب است، کمالی را ندارد.
بنابراین اگر موجودی، مرکب نباشد(و بسیط محض باشد)، هیچ کمالی را از دست نداده است و همه کمالات را به نحو تام دارد.(2) نتیجه از دست ندادن هیچ نوع کمالی، نفی هر نوع نقص در ذات حق تعالی است.
مقدمه اول را در مسئله بساطت واجب الوجود مطرح و اثبات میکنند.
مقدمه دوم نیز امری است بدیهی و اولی.
بنابراین از انضمام این دو مقدمه، به دست می آید که واجب الوجود، هیچ نقصی ندارد.
(3)
مسئله سوم: طرح اشکالی بر این نوع ترکیب
ماحصل اشکالی که مطرح شد، آن است که گویا ایراد این ترکیب، نیازمندی مرکب به اجزایش و تقدم آنها بر ذات است. نیازمندی نیز متوقف است بر حقیقی بودن اجزاء.
در حالیکه این فهمی نادرست از محال بودن ترکیب از وجود و عدم در ذات الهی است؛ چرا که این اشکال در ترکیبهای واقعی جاری میشود نه در ترکیب های تحلیلی که یک طرف آن، وجود و تحققی در خارج ندارد. همانند ترکیب از وجود و عدم و نیز ترکیب از وجود و ماهیت. توضیح اینکه:
دراین اشکال، بحث از نیازمندی به اجزا است ولی سلب که یک طرف و یک بخش ازترکیب وجود و عدم است، امری است عدمی نه وجودی، بنابراین ترکیب بین وجود و عدم نیز ترکیبی است تحلیلی نه حقیقی.
بنابراین این اشکال نادرست است.
پی نوشتها:
1.محمدحسین طباطبایی، نهایه الحکمه، قم، نشر اسلامی، 1422ق، چاپ شانزدهم، مرحله12، فصل4، ص336
2.محمدتقی مصباح یزدی، تعلیقه علی نهایه الحکمه، قم، موسسه امام خمینی، 1393ش، ص461
3. غلامرضا فیاضی، تعلیقات بر نهایه الحکمه، قم، موسسه امام خمینی، 1386، چاپ چهارم، ج4، ص1079