پرسش:
انسان موجود مختار است و بر اساس اراده اش تصمیم گیری می کند. اما مستند به علم الهی و توحید در ربوبیت، حتما خداوند از قبل، به این که من چنین و چنان اراده کنم و فلان فعل را انجام دهم، علم داشته است و آن را اراده کرده و ایجاد نموده است. بنابراین، اگرچه من فعلی را اختیاری و ارادی انجام می دهم اما نهایتا فعل و اراده من نیز نهایتا ناشی از علم و اراده الهی است.
پاسخ:
متفکران شیعی برای حل این مشکل، از نظریه «الامر بین الامرین» و قضا و قدر الهی، استفاده می کنند. توضیح مطلب این که به باور متفکران شیعی، وجود آدمی عین فقر و وابستگی به خداوند است؛ چه برسد به فاعلیت و قدرت و اختیار و اراده اش. بنابراین، هر یک از ما و افعال اختیاری ما وابسته به فیض و عنایت الهی هستیم تا موجود شویم و موجود بمانیم. اما این امر بدین معنا نیست که من هیچ فاعلیت و اراده ای نداریم.
برای تقریب به ذهن، توجه شما را به این مثال جلب می کنم: این که آتش می سوزاند، اثر حقیقی آتش است اگرچه خداوند چنین اراده کرده است که آتش بسوزاند. اما به هر حال، حقیقتا خود آتش، چنین اثری دارد. در واقع، خداوند اراده کرده است که هر موجودی، اثر خاص خودش را داشته باشد. در همین راستا، خداوند اراده کرده است که از انسان، فعل ارادی تولید شود. این که من به اذن الهی چنین قدرتی پیدا کرده ام، منافاتی با توحید در فاعلیت و خالقیت ندارد چرا که وجود و فاعلیت و قدرت من، مستقل از خداوند نیست.
بنا بر آنچه گذشت، هر کاری من انجام می دهم مشمول اراده الهی است بدین بیان که من به اذن الهی، می توانم اراده کنم و فلان کار را متناسب با اراده ام انجام دهم. اراده و فعل و وجودم مرهون عنایت الهی است و به همین جهت، می توان فعل را به خداوند نیز نسبت داد. بنابراین، جهت انتساب فعل به انسان و خداوند، متفاوت است و لازم نیست با انتساب فعل به انسان، انتساب فعل به خداوند را نفی کنیم و یا بالعکس.
تاکنون سعی شد که رابطه فاعلیت انسان و فاعلیت الهی (سازگاری اختیار انسان و توحید خداوند) را روشن کنیم.(1)
ممکن است گفته شود این که من فلان کار را اراده می کنم و انجام می دهم بدین خاطر است که خداوند چنین مقدر ساخته است. اما برای فهم معنای علم پیشینی و قضا و قدر خداوند باید به این نکته توجه بفرمایید که:
اولا علم ازلی الهی به هر فعلی، با شروط خاص خودش تعلق می گیرد: علم الهی به فعلی که به صورت غیراختیاری تحقق می یابد، آن فعل را به صورت غیراختیاری در نظر می گیرد؛ اما علم الهی به فعلی که به صورت اختیاری تحقق می یابد، آن فعل را به صورت اختیاری در نظر می گیرد. در این صورت، از آن جایی که آدمی مختار است و افعال اختیاری آدمی متعلق علم ازلی و تقدیر خداوند قرار گرفته است، این افعال با خصوصیت اختیاریشان متعلق علم الهی قرار گرفته اند؛ از این رو، اگر علم الهی به آنها تعلق بگیرد، نه فقط اختیاری بودن آن افعال را منتفی نمی سازد بلکه ضرورتا به اختیاری بودن آن افعال منتهی می گردد.(2)
ثانیا علم الهی به وقوع چیزی در آینده، بدین معنا است که آن چیز لزوما محقق می شود اما این مطلب بدین معنا نیست که چون خداوند چنین علمی داشته است، پس آن چیز لزوما محقق می شود.
استادی را فرض کنید که می داند فلان شاگردش که مشارکت کلاسی و مطالعه کافی ندارد، در کنکور موفق نمی شود. علم این استاد، شاگردش را مجبور به عدم موفقیت نمی کند. علم الهی نیز از این قبیل است؛ یعنی خداوند مقدر کرده است که اگر مثلا فلانی صله رحم کند، عمرش طولانی تر می شود و در هشتاد سالگی می میرد اما اگر صله رحم نکند، در شصت سالگی از دنیا می رود. آری، خداوند می داند که فلانی چنین نمی کند و در شصت سالگی می میرد. اینطور نیست که خداوند مقدر کرده بود که فلانی حتما صله رحم نکند و در شصت سالگی بمیرد. آری، چون او در آینده صله رحم نخواهد کرد و خداوند نیز به آینده آگاهی دارد، علم دارد که فلانی در شصت سالگی می میرد.
بگذریم از این که اگر چنین بود که انسان در تغییر سرنوشتش تاثیرگذار نبود و فعل و اراده و سرنوشتش از پیش تعیین شده بود، خداوند در آیات و روایات به تاثیر اختیار در تعیین سرنوشت، اهتمام ویژه نمی داشت که «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم»(3) خداوند سرنوشت هيچ قوم(و ملّتى) را تغيير نمىدهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند.
پی نوشت ها:
1. سبحانی، محاضرات فی الالهیات، صص209-216
2. سبحانی، محاضرات فی الالهیات، صص217-219.
3. رعد/11.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=63099&p=990496&viewfull=1#post990496