پرسش: علم غیب داشتن همیشه خوب نیست ، مثلا اگر امام علی علیه السلام در لیله المبیت می دانست که هیچ آسیبی به او نمیرسد دیگر بجای پیامبر (ص) بودنش اجری نداشت و هر کسی اگر بفهمد که در همچنین اتفاقاتی هیچ خطری متوجهش نمیشود ، دواطلب میشود . پس با این اوصاف علم غیب داشتن همیشه مطلوب نیست.
پاسخ:
علم غیب، گونهای آگاهی که در حالت طبیعی برای انسان دستیافتنی نیست و خداوند، برخی انسانها را از آن بهرهمند میکند. بنابر آموزههای شیعی، آگاهی از غیب، مخصوص خداوند است؛ ولی او بنابر مصالحی، برخی انسانها از آن بهرهمند میکند.
چنانکه در قران کریم این مسئله بیان شده است:
«یَعْلَمُ مَا بَینَ أَیدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یحِیطُونَ بِشَیءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء»
آنچه در پیش روی آنان و آنچه در پشت سرشان است میداند و به چیزی از علم او جز به آنچه بخواهد احاطه نمییابند.(بقره: 255)
برخی علوم غیبی مانند علم به ذات خداوند، مخصوص خود اوست و کسی را توان رسیدن به آن نیست. بر اساس آموزههای دینی، پیامبران ( یا دستکم برخی از آنها)، پیامبر اسلام(ص)، امامان شیعه و برخی از انسانهای صالح از علم غیب برخوردارند. میزان آگاهی و گستره این علم در افراد مختلف، متفاوت است و بیشترین میزان آن مخصوص پیامبر اکرم (ص) و جانشینان او است.
در قران کریم نسبت به برخی از علوم غیب پیامبر اکرم(ص) تصریح شده است:
«تِلْک مِنْ أَنْباءِ الْغَیبِ نُوحیها إِلَیک ما کنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُک مِنْ قَبْلِ هذا»
این از خبرهای غیب است که آن را به تو وحی میکنیم. پیش از این، نه تو آن را میدانستی و نه قوم تو.(هود:49)
بنابر باورهای کلامی شیعه، از نیازمندیهای شخص امام، آگاهی کامل به شریعتی است که او قرار است حافظ و پاسدار آن از تحریف و مفسر ابهامهای آن باشد. اگر امام، چنین آگاهی و علمی نداشته باشد، غرض خداوند از قرار دادن این منصب، به عنوان مبین و حافظ شریعت، نقض میگردد.
بنابراین لازم است امام به آنچه جهت تبیین دین و حفاظت آن از تحریف نیاز دارد، آگاهی کامل داشته باشد.(1)
از آنجا که آگاهی به این امور با جامعیت و گستردگی که دارد و با توجه به ضعفهای انسان، به صورت عادی غیر ممکن است، لازم است که پارهای از این علوم، از طریق غیر مرسوم و فرابشری به او برسد(2)
باتوجه به این مقدمه، اینک به پرسش مطرح شده میپردازیم.
این پرسش به صورت خلاصه بیان کننده این است که اعتقاد به داشتن این گونه آگاهی برای معصومان، این علم نسبت به عملکرد ایشان و خالص بودن اعمالشان خدشه وارد میکند. چرا که
از طرفی، وقتی ایشان از شهادت خویش خبر داشتند، لازم بوده است مطابق آیه شریفه "ولاتلقوا بایدیکم الی التهلکه"(بقره:195) لازم بوده است به آن مکان نمیرفتند. و عمل نکردن بر اساس علم غیب خویش، نوعی اضرار به نفس بوده است.
از سوی دیگر،وقتی ایشان از وقایع زندگی خود خبر داشتند، بنابراین مثلا امیرالمومنین میدانسته است که در لیله المبیت، خوابیدن در جای خواب رسول الله(ص) خطری ایشان را تهدید نمیکند.
به نظر میرسد که این دو شبهه ما را به نکته ای مهم رهنمون میکند.این نکته آن است که اگاهی معصوم نسبت به اموری که در زندگی آنان روی میداده، به دو گونه بوده است:
در برخی موارد مانند علم ایشان نسبت به شهادت و خسارتهای مادی و جانی به گونه ای دیگر.
و در برخی موارد دیگرمانند حادثه نخست(خوابیدن به جای پیامبر) یک گونه است.
در مورد دسته اول از حوادث، دو پاسخ عمده داده شده است:
در این مورد چندین پاسخ ارائه شده است. از جمله مهمترین آنها، دو پاسخی است که در ادامه مطرح میشود:
نخست. تفکیک بین علم ظاهری و باطنی: برخی نیز با تفکیک بین علم ظاهری و باطنی معتقدند که امام هم نسبت به ظاهر امور آگاهی داشته و هم باطن آنها. آنان در مقام علم ظاهری، مکلف به رعایت ظاهر هستند و وظایف اجتماعی خویش را بر اساس این تکلیف انجام میدهند، امّا در مقام آگاهی باطنی، بر اساس علمی که خداوند در جهت انجام رسالت و امامت در اختیار آنان قرار داده، از پایان حوادث و جریانات روزگار و از جمله سرنوشت خویش، باخبرند با این حال، امام وظیفه داشت نسبت به ظاهر امور عمل کند نه باطن آنها. به همین جهت، آنان نمیتوانستند به واسطه علمی که به زمان و مکان وفات خویش داشتند، از وقوع آن جلوگیری کنند.(3.)
علامه مجلسی در این مورد اینچنین میگوید:
باید که ایشان [انبیا و امامان علیهم السلام] به علم واقع مکلف نباشند، و در تکالیف ظاهره با سایر ناس شریک باشند، چنانچه ایشان در باب طهارت و نجاست اشیا و ایمان و کفر عباد به ظاهر مکلف بودند، واگر به علم واقع مکلف میبودند، بایست که با هیچ کس معاشرت نکنند و همه چیز را نجس دانند و حکم به کفر اکثر عالم بکنند و اگر چنین می بود حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم دختر به عثمان نمی داد و عایشه و حفصه را به حباله خود درنمی آورد. پس حضرت امام حسین(ع) به حسب ظاهر مکلف بود که با وجود اعوان و انصار، با منافقان و کفار جهاد کند و با وجود بیعت زیاده از بیست هزار کس ووصول زیاده از دوازده هزار نامه از کوفیان بیوفا اگر حضرت تقاعد می ورزید واجابت ایشان نمی نمود، ایشان را به ظاهر بر حضرت حضرت بود و حجت الهی بر ایشان تمام نمی شد.(4)
دوم. انکار علم غیب امام نسبت به شهادت خویش: برخی از نویسندگان و تحلیلگران معاصر تاریخ عاشورا، برای فرار از این شبهه و نیز ارائه تفسیری از نهضت عاشورا که منطبق با موازین و قواعد فقهی شیعه باشد، به گمان خویش تنها راه حل این مشکل را در پذیرش دیدگاه نخست درباره علم ائمه علیهم السلام دانسته، منکر علم تفصیلی امام(ع) به فرجام قیامش شده اند؛(5)
چرا که معنا ندارد که حتی یک انسان عادی که تصمیم به انجام کاری میگیرد و آگاهی کامل به سرانجام و پیامدهای کار خویش دارد، در همان زمان، تصمیم به انجام کار دیگری را بگیرد که پیامدهای آن، با پیامدهای کار اوّلش منافات داشته باشد، تا چه رسد به امام معصوم که بنابر باور مسلم شیعه، از خطا و اشتباه مصون است.(6)
باقطع نظر از درستی این دیدگاه نسبت به مواردی که منجر به شهادت یا خسارت ایشان میشده است، نکته مهمی که در این میان وجود دارد آن است که به نظر میرسد دیدگاه نخست، دست کم در مواردی مانند خوابیدن حضرت در لیله المبیت درست نباشد. دلیل آن نیز آن است که از سویی، این حادثه در احادیث متعدد به منزله یک فضیلت برای امیرالمومنین دانسته شده است.از سوی دیگر در قران کریم این کار حضرت امیر(ع) به عنوان شراء نفس دانسته و مورد تکریم واقع شده است. از سوی سوم، اگر حضرت از نتیجه کار خویش اگاه بودند، این کار فضیلت چندانی برای ایشان نداشت. بنابراین لازم است در اینگونه موارد تحلیل دیگری داشته باشیم تا هم علم غیب زیر سوال نرود و هم تکریم بی جهت نباشد.
پاسخی که به این گونه موارد میتوان داد آن است که در این جریان با دو قرینه، حضرت از نتیجه عمل خویش و اتفاقی که برای ایشان می افتد اطلاعی نداشته است.
قرینه نخست، ادله نقلی ای است که این کار حضرت را به منزله فضیلتی برای ایشان و جان فشانی از جان ایشان یاد کرده است.
چنانکه در آیه شریفه
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»
از میان مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى فروشد، و خداوند نسبت به بندگانش رئوف است. (بقره، 207)
یا روایتی از امیرالمومنین: در روايتي که در خصال مرحوم صدوق ذکر شده است، اميرالمومنين عليه السلام در پاسخ به سوال يهودي که در مورد امتحان و ابتلاء اميرالمومنين عليه السلام بود فرمودند: قرارگرفتن در بستر رسول خدا صلي الله عليه و آله به امر الهي و همچنين از بزرگ ترين امتحانات الهي بوده است.
«أمره بالخروج في الوقت الذي خرج فيه إلى الغار فأخبرني رسول الله ص بالخبر و أمرني أن أضطجع في مضجعه و أقيه بنفسي فأسرعت إلى ذلك مطيعا له مسرورا لنفسي بأن أقتل دونه فمضى ع لوجهه و اضطجعت في مضجعه و أقبلت رجالات قريش موقنة في أنفسها أن تقتل النبي ص فلما استوى بي و بهم البيت الذي أنا فيه ناهضتهم بسيفي فدفعتهم عن نفسي بما قد علمه الله و الناس ثم أقبل ع على أصحابه فقال أ ليس كذلك قالوا بلى يا أمير المؤمنين.»(7)
خداوند زماني كه وقت هجرتش فرا رسيد، خداوند به ايشان امر فرمود به سوي غار ثور برود؛ پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله با من در ميان گذاشت و فرمان داد كه در بستر او بخوابم و با اين فداکاري جان او راحفظ كنم، من به سرعت پذيرفتم در حالي كه مطيع ايشان بودم و شاد از اينكه در راه ايشان و به خاطر آن حضرت كشته شوم، پيامبر صلي الله عليه وآله راه افتاد و من در جاي ايشان خوابيدم و پهلوانان قريش با عقيده به اينكه پيغمبر را خواهند كشت، رسيدند و چون در خانه اي كه بودم با آنها روبرو شدم شمشير بر آنها كشيدم و از خود به گونه اي كه خدا و مردم مي دانند دفاع كردم، سپس رو به يارانش كرد و فرمود چنين نيست؟همه يك زبان گفتند: آري اي امير مؤمنان.
همچنین در قطعه شعری از امیرالمومنین به این مسئله اشاره شده است: مانند شعری که حضرت علی در مورد خویش بیان کرده است:
«... وقیت بنفسی خیر من وطیء الحصا و من طاف بالبیت العتیق و بالحجر...»(8)
... نیکوترین انسانی که خانه خدا و حجر اسماعیل را طواف کرده است را با جانم حفظ کردم..)
قرینه دوم، ادله نقلی ای که نشان از آن دارد که در آن موقع تصور حضرت علی بر این بوده که خطر شهادت در کمین ایشان است.
الف. روایتی از ام هانی:
... عَنْ أُمِّ هَانِئٍ بِنْتِ أَبِي طَالِبٍ، قَالَتْ: لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ (تَعَالَى) نَبِيهُ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ) بِالْهِجْرَةِ وَ أَنَامَ عَلِياً (عَلَيهِ السَّلَامُ) فِي فِرَاشِهِ وَ وَشَّحَهُ بِبُرْدٍ لَهُ حَضْرَمِي، ثُمَّ خَرَجَ، فَإِذَا وُجُوهُ قُرَيشٍ عَلَى بَابِهِ، فَأَخَذَ حَفْنَةً مِنْ تُرَابٍ فَذَرَّهَا عَلَى رُءُوسِهِمْ، فَلَمْ يشْعُرْ بِهِ أَحَدٌ مِنْهُمْ، وَ دَخَلَ عَلَي بَيتِي، فَلَمَّا أَصْبَحَ أَقْبَلَ عَلَي وَ قَالَ: أَبْشِرِي يا أُمَّ هَانِئٍ، فَهَذَا جَبْرَئِيلُ (عَلَيهِ السَّلَامُ) يخْبِرُنِي أَنَّ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) قَدْ أَنْجَى عَلِياً مِنْ عَدُوِّهِ.(9.)
ام هاني دختر حضرت ابو طالب عليه السلام مي گويد: وقتي خدا، رسول اکرم صلي الله عليه و آله را امر به رفتن به غار کرد، علي عليه السلام را در جايگاه خود خواباند و با بُرد حضرمي [ملحفه اختصاصي رسول خدا صلي الله عليه وآله] او را پوشاند، خارج شد، درحاليکه چهره هاي سرشناس قريش کنار در منزل پيامبر صلي الله عليه و آله حضور داشتنند، مقداري (مشتي)خاک از زمين برداشت و بر آنها ريخت و هيچکدام متوجه ايشان نشدند. رسول اكرم صلي الله عليه وآله وارد خانه من شدند، صبح هنگام به من رو كردند و فرمودند بشارت بر تو باد اي ام هاني، اين جبرييل است كه بر من نازل شد و به من مي گويد خداوند علي (عليه السلام) را از شر دشمنان حفظ کرد.
از مواردي که به خوبي احتمال شهادت امير المومنين در واقعه ليله المبيت را مطرح مي کند، بخش آخر روايت فوق مي باشد؛ طبيعي است اگر رسول خدا صلي الله عليه و آله به اين واقعه (عدم شهادت امير المومنين)آگاهي داشتند، معنا نداشت رسول خدا صلي الله عليه و آله بفرمايند جبرئيل اكنون نازل شده و مي گويد خدا اميرالمومنين عليه السلام را نجات داد و به ام هاني بشارت دهد.
دوم. روایت مجاهد:
از مواردي که احتمال عدم اطلاع اميرالمومنين عليه السلام را تقويت مي کند و به عنوان مؤيد مي تواند تلقي شود، روايت شيخ طوسي، از مجاهد مي باشد که در آن ضمن اشاره به جريان همراهي ابابکر با پيامبر صلي الله عليه و آله درغار و واقعه ليله الميت، از زبان عبد الله بن شداد، بيان مي کند که اميرالمومنين عليه السلام احتمال شهادت خود در آن شب را ميداد.
«... حَيثُ نَامَ فِي مَكَانِهِ وَ هُوَ يرَى أَنَّهُ يقْتَلُ ....»
....(حضرت علی) در مکان پيامبر(صلي الله عليه و آله) خوابيد و احتمال مي داد کشته مي شود.(10)
باتوجه به این نکات به نظر میرسد
اولا: در برخی موارد که منجر به خسارت مالی و جانی به حضرات میشده و از طریق عادی شخص نمیتواند نسبت به این خطرات اگاهی یابد، دو پاسخ میتوان ارائه کرد.
ثانیا: در برخی موارد مانند جریان لیله المبیت، بهترین پاسخ که میتواند با شواهد و قرائن مختلف تایید شود، آن است که علم امام نسبت به این امور را منتفی بدانیم.
پی نوشتها:
1. مفید، محمد بن محمد، اوائل المقالات، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق، ص39
2. شریف مرتضی، علی بن حسین، الشافی فی الامامه، الشافی فی الامامة، چاپ دوم، تهران، موسسه الصادق، ۱۴۱۰قج2، ص15-16
3. مجلسی، محمد باقر، مراة العقول فی شرح اخبار الرسول، تصحیح: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ سوم، ۱۳۷۰ش. ج۳، ص۱۲۴-۱۲۵
4. مجلسی، مجموعه رسائل اعتقادی، ص 200.
5.نعمت الله صالحی نجف آبادی، شهید جاوید، چ دوازدهم، تهران، [بینا]، 1361ش، ص 455 456
6. نعمت الله صالحی نجف آبادی، نگاهی به حماسه حسینی استاد مطهری، چ دوم، انتشارات کویر، 1379ش، ص 149 150 و ص 183 190؛
7.الشيخ الصدوق،الخصال، تحقيق علي أكبر الغفاري،مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، 1430، ج2، ص367
8. طوسى، محمد بن الحسن، الأمالي، دار الثقافة،قم،1414 ق، ص468 .
9. طوسى، محمد بن الحسن، الأمالي، قم، چاپ: اول، 1414ق، ص477
10. همان
http://www.askdin.com/showthread.php?t=62787&p=989763&viewfull=1#post989763