اعتبار حدیث: «لقد جئتکم بالذبح» در منابع اهل سنت چگونه است؟



پرسش: اعتبار حدیث: «لقد جئتکم بالذبح» در منابع اهل سنت چگونه است؟

توضیح: وهابیت تکفیری در راستای مشروع دانستن خشونتهای رفتای خود از جمله سر بریدن افراد بی گناه به سخنی از پیامبر(ص) استناد نموده که حضرت فرموده اند: لقد جئتکم بالذبح: من برای سر بریدن شما مبعوث شدم. با توجه به این نکته سوالم در دو ناحیه است:
1.اعتبار سند این روایت چگونه است؟ آیا این روایت در صحیح بخاری و مسلم نیز نقل شده است؟ همچنین آیا در منابع شیعی هم نقل شده است؟
2. آیا برداشت گروههای تکفیری از این حدیث درست است؟


پاسخ:
یکی از روایاتی که گروههای تکفیری در راستای اهداف ارهابی خویش بدان تمسک نموده، خبر:
«لقد جئتکم بالذبح»؛ به تحقیق برای شما سر بریدن آورده ام.
محتوای این روایت چنین است که «عروه بن زبیر» به «عبدالله بن عمرو بن عاص» می گوید: بیشترین دشمنی ای را که از قریش نسبت به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) دیدی چه بود؟ وی در پاسخ می گوید من در حالی که اشراف قریش در حجر اسماعیل (علیه السلام) جمع بودند در میان آنان بودم که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) را یاد نمودند و گفتند: ما خبر نداریم که در مورد امری همچون امر این شخص صبر نموده باشیم در حالی که وی بزرگان ما را سفیه دانسته و به پدران ما ناسزا گفته و بر دین ما ایراد گرفته و جماعت ما را دچار افتراق ساخته و خدایان ما را مورد دشنام خویش قرار داده است...
آنان مشغول این سخنان بودند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) برای زیارت بیت آمدند، آنحضرت حجر الاسود را استلام و مس نمودند و به طواف مشغول شدند. حضرت در حالی که طواف می نمودند از مقابل آنان عبور نمودند که آن جماعت سخنی زشت به آن حضرت گفتند که به واسطه ی آن رنگ رخسار آن حضرت تغییر نمود. در بار دوم نیز که حضرت از مقابل آنان عبور نمودند آن جماعت اینگونه عمل نمودند و به حضرت سخنی زشت گفتند و من آثار ناراحتی شدید را در چهره ی آن حضرت می دیدم. در بار سوم که حضرت از مقابل آنان عبور نمودند آنان باز اینگونه عمل نمودند که در این هنگام حضرت به آنان فرمودند: « ای جماعت قریش آیا صدای مرا می شنوید؟ آگاه باشید به خدایی که جانم در دستان اوست به تحقیق من با ذبح به سوی شما آمده ام». (کنایه از اینکه اگر اسلام نیاورید کشته خواهید شد).

از اين سخن حضرت ترس و رعبى تمام در اندام ايشان افتاد، چنانكه زبان به معذرت و نيايش‏ گشودند و گفتند: «انْصَرِفْ يَا أَبَا الْقَاسِمِ...فَوَاللَّهِ مَا كُنْتَ جَهُولا»، يعنى: برگرد اى ابو القاسم سوگند با خداى كه تو جهول نيستى، پس آن حضرت مراجعت فرمود.(1)
 

این روایت را «ابن اسحاق» (متوفی: 151هـ) در کتاب: «سيرة ابن اسحاق»؛(2)؛ و «ابن ابی شیبة» (متوفی: 235هــ)، در کتاب: «المصنّف في الأحاديث والآثار»؛(3)و «بخاری» (متوفی: 256هـ)، در کتاب: «خلق افعال العباد»؛(4)؛ و «احمد بن حنبل» (متوفی:241هـ) و «بزار» (متوفی: 292هـ) و «ابو یعلی موصلی» (متوفی: 307هـ)، در کتاب های مسند خویش؛(5) و «ابن حبان» (متوفی: 354هـ)، در «صحیح ابن حبان»؛(6) و دیگران روایت نموده اند.

بررسی سند روایت:
سند این روایت در نقلهای مذکور متفرد به نقل «محمد بن اسحاق» است.(7) «ابن اسحاق» هر چند متهم به تدلیس بوده؛(8) اما از آنجا که در این روایت تصریح به سماع نموده، شبهه ی تدلیس نسبت به وی بر طرف شده و از آنجا که باقی راویان این خبر از رجال شیخین (بخاری و مسلم) بوده، اِسناد این روایت صحیح و یا حسن خواهد بود.(9)



بررسی محتوای روایت:

بدیهی است که مخاطب کلام آنحضرت را مشرکین عنود تشکیل داده، مشرکانی که هیچ امیدی در هدایت آنان نبود و این کلام پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلّم) در واقع خبر از آینده ی تباه آنان داشت که در صورت عدم قبول اسلام فرجامی جز نابودی برای آنان نخواهد بود، چنانکه چنین امری در جریان جنگ بدر محقق گردید. حال این روایتی است که جاهلان تکفیری بدان تمسک جسته و مسلمانان جهان را با این شعار مورد تهدید خویش قرار می دهند. آنان به واسطه ی تمسک ظاهری به روایت و بدون فهم مضمون و محتوا و شرایط اطلاق این کلام و مخاطبین خاص آن، مخاطب آنرا مخالفین رویه ی جاهلانه ی خویش پنداشته و با عدم ادراک و تعقل در کلمه ی «ذبح»، ‌آنرا بر معنای ظاهری آن به معنای سر بریدن تفسیر نموده و چنین پنداشته اند که این روایت مجوزی برای سر بریدن انسانهای بی گناه است؛ در حالی که این قسمت از کلام تهدیدی کنایه آمیز از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) بوده و ظاهر آن مورد نظر نبوده است.
در پاسخ به این سؤال که آیا این روایت در صحیحین نیز نقل شده می گوئیم:

محمد بن اسماعیل بخاری (متوفی: 256هـ) قسمتی از این روایت را اینچنین روایت نموده است: «عبدالله بن مسعود می گوید: پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله و سلّم) در سایه ی کعبه نماز می گزارد. ابوجهل و کسانی از قریش گفتند: شتری در محلی از مکه ذبح شده است. آنها کسی را فرستادند و زهدان آنرا درآوردند و بر آن حضرت افکندند. فاطمه (سلام الله علیها) آمد و آنرا برداشت و دور افکند. آنحضرت (آن قوم را نفرین فرمودند و) گفتند: «بار الها! بر توست هلاک قریش؛‌ بار الها! بر توست هلاک قریش»! بر «أَبوجَهْلِ بْنِ هِشَام» و «عُتْبَةَ بْنِ رَبِيعَة» و «شَيْبَةَ بْنِ رَبِيعَة» و «وَلِيدِ بْنِ عُتبَةَ» و «أُمَيَّةَ بْنِ خَلَفٍ» و «عُقْبَةَ بْنِ أَبِي مُعَيْطٍ».
«عبدالله بن مسعود» می گوید من ایشان را کشته شده در چاه بدر دیدم. (10)
همچنین «مسلم بن حجاج نیشابوری» (متوفی: 261هـ) نیز در صحیح خود این روایت را اینگونه روایت نموده است: «ابن مسعود می گوید: پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم)‌ در نزدیک کعبه نماز می خواند و ابوجهل و یاران وی نیز (در مسجد الحرام) نشسته بودند. روز گذشته ی آن شتری (در یکی از نقاط مکه) نحر(ذبح) شده بود. ابوجهل گفت: کدام یک از شما زهدان (بچه دان: رحم) شتر کشته شده ی بنی فلان را می آورد و آن را بر کتف محمد (صلی الله علیه وآله و سلّم) به هنگامی که در سجده است قرار می دهد؟
شقی ترین آنان برخاست و آن را آورد و به هنگامی که آنحضرت در سجده بود آنرا بین دو کتف رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلّم) قرار داد. ...آنان می خندیدند (و از شدت خنده) خود را بر روی یکدیگر می انداختند و رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلّم) همچنان در سجده بود و سر از سجده بر نمی داشت
تا اینکه فاطمه (علیها السلام) که دوشیزه ای جوان بود آمد و آنرا برداشت و دور انداخت و سپس رو به آنها نمود و آنان را دشنام داد.
چون نماز پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلّم) پایان یافت صدایش را بلند نمود و بر آنان نفرین نمود. آنحضرت وقتی دعا می نمود سه بار آنرا تکرا می کرد. پس فرمود: «خداوندا! مکافات و کیفر قریش بر توست»! سه بار نفرین خویش را تکرار فرمود. آنان (ابوجهل و گروهش) وقتی صدای آنحضرت را شنیدند خنده هایشان قطع گردید و از نفرین آنحضرت ترسیدند.
سپس آنحضرت فرمود: «خدایا جزای ابو جهل و عتبة بن ربیعة و شیبة بن ربیعة و ولید بن عتبة و امیة بن خلفو عقبة بن ابی معیط بر توست». آنحضرت نفر هفتم را نیز نام برد؛ ولی من نام او را به یاد ندارم.
«عبدالله بن مسعود» سپس گفت: قسم به ذاتی که جانم در دست اوست! کسانی را که رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلّم) نام برده بود در جنگ بدر دیدم که در چاه بدر افتاده بودند.(11)

تحقق نفرین پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلّم) در جریان جنگ بدر
جنگ بدر به پايان رسيد، و كفّار قريش با دادن هفتاد كشته و هفتاد اسير پا به فرار نهادند. پيامبر گرامى اسلام (صلَّى اللّه عليه و آله و سلَّم) دستور داد كشته هاى مشركان را در چاهى بريزند و وقتى اجساد آنان در ميان چاه ريخته شد، پيامبر آنان را يك يك به نام صدا زد و گفت:
«يَا أَبَا جَهْلِ بْنَ هِشَامٍ! يَا أُمَيَّةَ بْنَ خَلَفٍ! يَا عُتْبَةَ بْنَ رَبِيعَةَ! يَا شَيْبَةَ بْنَ رَبِيعَةَ! أَلَيْسَ قَدْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا؟ فَإِنِّي قَدْ وَجَدْتُ مَا وَعَدَنِي رَبِّي حَقًّا»:ای «ابوجهل» ای «امیة بن خلف» ای «عتبة بن ربیعة» ای «شیبة بن ربیعة» آيا آنچه را كه پروردگار شما وعده داده بود، حق و پابرجا يافتيد؟! من آنچه را كه پروردگارم وعده كرده بود، حق و حقيقت يافتم. در اين موقع گروهى از مسلمانان به پيامبر گفتند: آيا كسانى را كه مرده اند، صدا مى زنيد؟! پيامبر فرمود: «شما از آنان شنواتر نيستيد، لكن آنان قدرت بر جواب ندارند».(12)
این روایت که مورد اتفاق شیعه و سنی است بیانگر تحقق نفرین آنحضرت در مورد کسانی است که امیدی به هدایت آنان نبود و آنان نیز در نتیجه به فرجام اعمال زشت خود رسیدند.
همچنین در پاسخ این سؤال که آیا این روایت با اسناد شیعی نیز نقل شده می گوئیم:
این روایت بااسناد راویان شیعه نقل نشده است. (هر چند ابن اسحاق که راوی متفرد در نقل این خبر در منابع عامه است متهم به تشیّع است). مرحوم مجلسی در کتاب: «بحارالانوار»، مجلد16، ص116، چاپ بیروت، این خبر را به نقل از مرحوم «اربلی» صاحب «کشف الغمة» روایت نموده که البته سند «اربلی» نیز سندی شیعه نیست.


پی نوشت:
1. احمد بن حنبل،‌ المسند، ج11، ص610، ح7036، مؤسسة الرسالة: «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ، قَالَ: قُلْتُ لَهُ: مَا أَكْثَرَ مَا رَأَيْتَ قُرَيْشًا أَصَابَتْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ، فِيمَا كَانَتْ تُظْهِرُ مِنْ عَدَاوَتِهِ؟ قَالَ: حَضَرْتُهُمْ وَقَدِ اجْتَمَعَ أَشْرَافُهُمْ يَوْمًا فِي الْحِجْرِ، فَذَكَرُوا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالُوا: مَا رَأَيْنَا مِثْلَ مَا صَبَرْنَا عَلَيْهِ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ قَطُّ، سَفَّهَ أَحْلَامَنَا، وَشَتَمَ آبَاءَنَا، وَعَابَ دِينَنَا، وَفَرَّقَ جَمَاعَتَنَا، وَسَبَّ آلِهَتَنَا، لَقَدْ صَبَرْنَا مِنْهُ عَلَى أَمْرٍ عَظِيمٍ، أَوْ كَمَا قَالُوا: قَالَ: فَبَيْنَمَا هُمْ كَذَلِكَ‏، إِذْ طَلَعَ عَلَيْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَأَقْبَلَ يَمْشِي، حَتَّى اسْتَلَمَ الرُّكْنَ، ثُمَّ مَرَّ بِهِمْ طَائِفًا بِالْبَيْتِ، فَلَمَّا أَنْ مَرَّ بِهِمْ غَمَزُوهُ بِبَعْضِ مَا يَقُولُ، قَالَ: فَعَرَفْتُ ذَلِكَ فِي وَجْهِهِ، ثُمَّ مَضَى، فَلَمَّا مَرَّ بِهِمُ الثَّانِيَةَ، غَمَزُوهُ بِمِثْلِهَا، فَعَرَفْتُ ذَلِكَ فِي وَجْهِهِ، ثُمَّ مَضَى، ثُمَّ مَرَّ[1] بِهِمُ الثَّالِثَةَ، فَغَمَزُوهُ بِمِثْلِهَا، فَقَالَ:" تَسْمَعُونَ يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ، أَمَا وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، لَقَدْ جِئْتُكُمْ‏ بِالذَّبْحِ‏"، فَأَخَذَتِ الْقَوْمَ كَلِمَتُهُ، حَتَّى مَا مِنْهُمْ رَجُلٌ إِلَّا كَأَنَّمَا عَلَى رَأْسِهِ طَائِرٌ وَاقِع‏...».
2.
ابن اسحاق المدني، السير والمغازي (سيرة ابن اسحاق)، ج1، ص229، دار الفکر، بيروت.
3. ابن أبي شيبه، المصنّف في الأحاديث والآثار، ج7، ص331، ح36561،
مكتبة الرشد.
4.
البخاری، خلق افعال العباد، ص75، دار المعارف السعودية - الرياض: «حَدَّثَنِي بِهِ عَيَّاشُ بْنُ الْوَلِيدِ الرَّقَّامُ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الْأَعْلَى، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرٍو، عَنْ أَبِي سَلَمَةَ، حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: مَا عَلِمْتُ قُرَيْشًا هَمُّوا بِقَتْلِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَّا يَوْمًا، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ , فَاخْتَطَفَهُ , ثُمَّ رَفَعَ صَوْتَهُ، فَقَالَ: {أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ} [غافر: 28] الْآيَةَ. فَقَالَ: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، لَقَدْ أَرْسَلَنِي رَبِّي إِلَيْكُمْ بِالذَّبْحِ» ، فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ: يَا مُحَمَّدُ مَا كُنْتَ جَهُولًا، فَقَالَ: «وَأَنْتَ فِيهِمْ».
5. احمد بن حنبل،‌ المسند، ج11، ص610، ح7036، مؤسسة الرسالة؛ أحمد بن عمرو البزار، مسند البزار، ج6، ص456، ‌ح2497، مكتبة العلوم والحكم، مدينة منورة؛ أبو يعلى موصلي، مسند أبي يعلى، ج13، ص324، ح7339، دار المأمون للتراث، دمشق.
6. ابن حبّان، الإحسان في تقريب صحيح ابن حبان، ج14، ص525، ح6567، مؤسسة الرسالة، بيروت.
7. محمد بن اسحاق (متوفی: 151هـ) و صاحب کتاب: سیره ی ابن اسحاق است.
8. «محمد بن إسحاق بن يسار أبو بكر المطلبي مولاهم المدني نزيل العراق إمام المغازي صدوق يدلس ورمي بالتشيع والقدر من صغار الخامسة مات سنة خمسين ومائة ويقال بعدها». (ابن حجر عسقلانی، تقریب التهذیب، ج1، ص467، ترجمه ی ،5725،‌ دار الرشيد، سوريا).
برای فهم معنای تدلیس به این تاپیک مراجعه فرمائید: http://www.askdin.com/showthread.php?t=55936
9. الهيثمي، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج6، ص9، ح9812، دار الفكر، بيروت: «في الصحيح طرف منه، رواه أحمد وقد صرح ابن إسحاق بالسماع وبقية رجاله رجال الصحيح». شعیب ارنووط در مورد اِسناد این روایت می نویسد: «إسناده قوي، رجاله ثقات رجال الشيخين غير محمد بن إسحاق، وهو صدوق، وقد صرح بالتحديث، فانتفت شبهة تدليسه». (ابن حبّان، الإحسان في تقريب صحيح ابن حبان، ج14، ص525، ح6567، مؤسسة الرسالة، بيروت). وی همچنین در تعلیقه ی بر مسند احمد می نویسد: «إسناده حسن. ابن إسحاق- وهو محمد- صرح بالتحديث، فانتفت شبهة تدليسه، وباقي رجاله ثقات رجال الشيخين. يعقوب: هو ابن إبراهيم بن سعد بن إبراهيم بن عبد الرحمن بن عوف. وأخرجه‏ البزار- فيما ذكره الحافظ في" الفتح" 168/ 7- من طريق بكر بن سليمان، والبيهقي في" الدلائل" 275/ 2 من طريق يونس بن بكير، كلاهما عن ابن إسحاق، بهذا الإسناد». (احمد بن حنبل،‌ المسند، ج11، ص610، ح7036،‌ مؤسسة الرسالة).
10. البخارى، صحيح البخاري، ج5، ص111، ح2630، لجنة إحياء كتب السنة - مصر – قاهره: «حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَوْنٍ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ‏، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَيْمُونٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ‏- رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ- قَالَ: «كَانَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ يُصَلِّي فِي ظِلِّ الْكَعْبَةِ، فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ وَ نَاسٌ مِنْ قُرَيْشٍ‏، وَ نُحِرَتْ جَزُورٌ بِنَاحِيَةِ مَكَّةَ، فَأَرْسَلُوا، فَجَاءُوا مِنْ سَلَاهَا، وَ طَرَحُوهُ‏عَلَيْهِ، فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَلْقَتْهُ عَنْهُ، فَقَالَ: اللَّهُمَّ عَلَيْكَ بِقُرَيْشٍ، اللَّهُمَّ عَلَيْكَ بِقُرَيْشٍ، اللَّهُمَّ عَلَيْكَ بِقُرَيْشٍ، لِأَبِي جَهْلِ بْنِ هِشَامٍ، وَ عُتْبَةَ بْنِ رَبِيعَةَ، وَ شَيْبَةَ بْنِ رَبِيعَةَ، وَ الْوَلِيدِ بْنِ عُتْبَةَ، وَ أُبَيِّ بْنِ خَلَفٍ، وَ عُقْبَةَ بْنِ أَبِي مُعَيْطٍ». قَالَ عَبْدُ اللَّهِ: «فَلَقَدْ رَأَيْتُهُمْ فِي قَلِيبِ بَدْرٍ قَتْلَى».
11. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، کتاب الجهاد، باب 39، ح1794، دارالحدیث، مصر-قاهره: «عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَيْمُونٍ الْأَوْدِيِّ، عَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ. قَالَ: بَيْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ يُصَلِّي عِنْدَ الْبَيْتِ، وَ أَبُو جَهْلٍ وَ أَصْحَابٌ لَهُ جُلُوسٌ، وَ قَدْ نُحِرَتْ جَزُورٌ بِالْأَمْسِ. فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ: أَيُّكُمْ يَقُومُ إِلَى سَلَا جَزُورِ بَنِي فُلَانٍ فَيَأْخُذُهُ، فَيَضَعُهُ فِي كَتِفَيْ مُحَمَّدٍ إِذَا سَجَدَ؟ فَانْبَعَثَ أَشْقَى الْقَوْمِ‏ فَأَخَذَهُ. فَلَمَّا سَجَدَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ وَضَعَهُ بَيْنَ كَتِفَيْهِ. قَالَ: فَاسْتَضْحَكُوا. وَ جَعَلَ بَعْضُهُمْ يَمِيلُ عَلَى بَعْضٍ. وَ أَنَا قَائِمٌ أَنْظُرُ. لَوْ كَانَتْ لِي مَنَعَةٌ طَرَحْتُهُ عَنْ ظَهْرِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ. وَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ سَاجِدٌ، مَا يَرْفَعُ رَأْسَهُ. حَتَّى انْطَلَقَ إِنْسَانٌ فَأَخْبَرَ فَاطِمَةَ. فَجَاءَتْ، وَ هِيَ جُوَيْرِيَةٌ فَطَرَحَتْهُ عَنْهُ. ثُمَّ أَقْبَلَتْ عَلَيْهِمْ تَشْتِمُهُمْ‏. فَلَمَّا قَضَى النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ صَلَاتَهُ رَفَعَ صَوْتَهُ ثُمَّ دَعَا عَلَيْهِمْ. وَ كَانَ إِذَا دَعَا دَعَا ثَلَاثًا. وَ إِذَا سَأَلَ، سَأَلَ‏ ثَلَاثًا. ثُمَّ قَالَ «اللَّهُمَّ! عَلَيْكَ‏ بِقُرَيْشٍ‏» ثَلَاثَ مَرَّاتٍ. فَلَمَّا سَمِعُوا صَوْتَهُ ذَهَبَ عَنْهُمْ الضِّحْكُ. وَ خَافُوا دَعْوَتَهُ. ثُمَّ قَالَ «اللَّهُمَّ! عَلَيْكَ بِأَبِي جَهْلِ بْنِ هِشَامٍ، وَ عُتْبَةَ بْنِ رَبِيعَةَ، وَ شَيْبَةَ بْنِ رَبِيعَةَ، وَ الْوَلِيدِ بْنِ عُقْبَةَ وَ أُمَيَّةَ بْنِ خَلَفٍ، وَ عُقْبَةَ بْنِ أَبِي مُعَيْطٍ» (وَ ذَكَرَ السَّابِعَ وَ لَمْ أَحْفَظْهُ) فَوَالَّذِي بَعَثَ مُحَمَّدًا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ بِالْحَقِّ! لَقَدْ رَأَيْتُ الَّذِينَ سَمَّى صَرْعَى يَوْمَ بَدْرٍ. ثُمَّ سُحِبُوا إِلَى الْقَلِيبِ، قَلِيبِ بَدْرٍ».
12. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، کتاب 51، باب 17، ح2874،‌ دارالحدیث، مصر-قاهره: «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ(وآله) وَ سَلَّمَ تَرَكَ قَتْلَى بَدْرٍ ثَلَاثًا. ثُمَّ أَتَاهُمْ فَقَامَ عَلَيْهِمْ فَنَادَاهُمْ فَقَالَ «يَا أَبَا جَهْلِ بْنَ هِشَامٍ! يَا أُمَيَّةَ بْنَ خَلَفٍ! يَا عُتْبَةَ بْنَ رَبِيعَةَ! يَا شَيْبَةَ بْنَ رَبِيعَةَ! أَ لَيْسَ قَدْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا؟ فَإِنِّي قَدْ وَجَدْتُ مَا وَعَدَنِي رَبِّي حَقًّا» فَسَمِعَ عُمَرُ قَوْلَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ. فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! كَيْفَ يَسْمَعُوا وَ أَنَّى يُجِيبُوا وَ قَدْ جَيَّفُوا؟ قَالَ «وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ! مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِمَا أَقُولُ مِنْهُمْ. وَ لَكِنَّهُمْ لَا يَقْدِرُونَ أَنْ يُجِيبُوا» ثُمَّ أَمَرَ بِهِمْ فَسُحِبُوا. فَأُلْقُوا فِي قَلِيبِ بَدْرٍ».

 

http://www.askdin.com/showthread.php?t=62423&p=990389&viewfull=1#post990389