آیا نیاز ما به خداوند منشاء شناخت ما به اوست؟

پرسش:
ایا ما چون نیاز مند هستیم و خداوند نیازهایمان را برطرف میکند خدا را میشناسیم؟ اگر انسان از خدا بی نیاز میبود چگونه میتوانست خدا را بشناسد ؟ ایا صفات خداوند همگی به گونه ای نیاز های انسان را ارضا نمیکند ؟


پاسخ:
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. علم و آگاهی انسانها به امور پیرامونی از دو طریق است: حضوری و حصولی. توضیح مطلب این که: گاهی عین حقیقت خارجی معلوم، بدون واسطه نزد عالِم حاضر می‏شود که به آن علم حضوری می‏گویند، مانند علم ما به مفاهیم ذهنی خودمان؛ و گاهی وجود خارجی معلوم از عالِم غایب است و آگاهی عالِم از آن، از طریق صورتی است که نمایانگر آن است که به آن علم حصولی می گویند، مانند علم ما به اشیاء محسوس خارجی(1). به بیان دیگر، علم ما به اشیاء یا بدون واسطه گری صورت ذهنی است(علم حضوری) و یا با واسطه گری صورت ذهنی است(علم حصولی)(2). بدین ترتیب، علم به حصرِ عقلی، منحصر به دو قسم حصولی و حضوری است. هر یک از این دو قسم، مقسم برای اقسام دیگرند. علم حضوری می تواند از یک جهت مقسم باشد برای علم به ذات و علم به غیر ذات، یا علم حصولی می تواند از یک جهت مقسم باشد برای علم تصوری و علم تصدیقی.

2. برای شناخت خداوند می توان از دو طریق حضوری و حصولی اقدام کرد. خداشناسی حصولی از طریق عقل و استدلال و مفاهیم و تصورات صورت می گیرد اما خداشناسی حضوری از ارتباط شهودی و التفات درونی به فقر وجودی. در ادامه، هر یک از این دو روش خداشناسی را توضیح داده و مشخص می کنیم که چگونه نیاز وجودی به خداوند، از مولفه های لازم برای خداشناسی حضوری و حصولی است. در واقع، اگر ما خداوند را از طریق حصولی و فکر و استدلال می شناسیم، از این جهت است که به فقر وجودی خودمان التفات می یابیم و از این طریق به وجود خداوند آگاه می شویم؛ همچنین، اگر ما خداوند را از طریق حضوری و شهودی می شناسیم، از این جهت است که وجود ما شانی از شئون وجود مستقل الهی است و همین ارتباط و فقر وجودی، و خودآگاهی از آن، زمنیه ای برای التفات درونی به خداوند است.

3. در خداشناسی حصولی یکی از براهین اثبات وجود خداوند، از این طریق است که هر یک از ما موجودات، وجودمان را از علت دیگری می گیریم که آن علت دیگر، نهایتا خداوند است. توضیح مطلب این که وقتی به وجود خودمان می نگریم، متوجه می شویم که وجود ما ناشی از ذات ما نیست چرا که اگر ناشی از ذات خودمان بود، می بایست همواره موجود می بودیم در حالی که می دانیم پیش تر موجود نبودیم و در آینده دورتر (مثلا دویست سال بعد) نیز موجود نخواهیم بود. بنابراین، وجود ما ناشی از علتی بیرون از ذات ما است. در واقع، همین فقر و نیاز وجودی ما را به علتی بیرونی سوق می دهد که این فقر و نیاز را تامین می کند. این علت بیرونی نیز در وجودش یا فقیر و محتاج است و به علت دیگری محتاج است یا این که چنین نیست. اگر چنین نباشد، پس واجب الوجود یا همان خداوند است؛ و اگر چنین باشد، نهایتا باید به علتی خاتمه یابد که آن علت فقیر و محتاج نیست که همان خداوند است. بنابراین، نهایتا فقر و نیاز وجودی ما، ما را بدین اعتقاد حصولی سوق می دهد که خداوند موجود است.(3)

4. در خداشناسی حضوری نیز فقر و نیاز وجودی ما به خداوند است که علم حضوری را ممکن می سازد.(4) توضیح مطلب این که آدمی چون موجودی خودآگاه است و وجودش عین فقر به خدا است، خودش را درک نمی کند مگر در حالت فقر به خدا. در واقع، وجود انسان از آن جهت که معلول است و عین فقر به دیگری، متضمن ارتباط وجودی با خداوند است، و چون انسان خودش را حضورا در می یابد، می تواند خداوند -که طرف فقر وجودی انسان است- را نیز حضورا دریابد. بنابراین، رابطه علّی میان معلول و علت، زمینه ای است برای التفات به خداوند. البته از آن جایی که هر انسانی به خداوند تماما احاطه ندارد، علم حضوری او نیز کامل و تامّ نیست بلکه صرفا ناظر به وجهی از خداوند است.(5) البته می پذیریم که این التفات حضوری به علت وجودی، بسیار مبهم و اجمالی است و کاملا متفاوت از توصیف گزاره ای از خداوند در ادیان است. در توصیف گزاره ای ما با اوصاف و افعال متعددی از خداوند روبرو هستیم اما در علم حضوری، ما خود واقعیت خداوند را، به گونه غیرمفهومی و غیرگزاره ای، از حیث خاص و محدود مورد آگاهی قرار می دهیم؛ یعنی نباید انتظار داشت که در علم حضوری به متعلق فقر وجودیم، خداوند را با اوصافی همچون علم و قدرت و خیرخواهی و کمال مطلق و غیره دریابیم.(6)

5. با این توضیحات، روشن می شود که پاسخ به پرسش اول(7)، مثبت است؛ یعنی ما چون نیاز مند هستیم و خداوند نیازهایمان را برطرف می کند خدا را می شناسیم. اما در مورد پرسش دوم(8) نیز گفتنی است که اگر آدمی از خداوند بی نیاز بود، شاید نمی توانست به آسانی درک درستی از خداوند داشته باشد. البته باید به این نکته نیز دقت کرد که انسان بی نیاز، مفهومی پارادوکسیکال و خودمتناقض است چرا که انسان (همچون هر موجودی که وجودش فقیر است) ذاتا موجودی محتاج و نیازمند است. اما در مورد پرسش سوم گفتنی است که در جای خودش ثابت شده است که خداوند موجودی است که وجودش برایش ضروری است و واجد هر کمالی است؛ بر همین اساس، خداوند واجد اوصافی همچون علم و قدرت و حیات و خیرخواهی و رازق بودن و غیره است و از هر نقصی مبرّا است؛ خواه ما انسان ها موجود می شدیم و او را می شناختیم و به او نیازمند می بودیم، خواه اصلا موجود نمی شدیم و خداوند را نمی شناختیم و به او نیازی نداشتیم. در هر صورت، خداوند موجود و واجد اوصاف کمالی بود. در واقع، وجود و کمالات وجودی خداوند، در گرو وجود و معرفت و نیاز ما به خداوند نیست. خداوند حقیقتی است مستقل از وجود و درک و نیاز ما. آری، ما انسانها وقتی موجود می شویم و به خودمان التفات می یابیم، به وجود خداوند و اوصاف و کمالات او نیز ملتفت می شویم. چگونه؟ از طریق فقر وجودی. دقت بفرمایید که منظور ما از فقر وجودی، نیازمندی به آب و غذا نیست (اگرچه نیازمندی به آب و غذا نشانه های فقر وجودی است) بلکه معنایی عمیق تر است. منظور ما از فقر وجودی، فقر و نیاز در اصل وجودمان است؛ یعنی این که ما به خودی خود موجود نمی شویم و اگر موجودیم از آن جهت است که خداوند ما را بوجود آورده است و نظامی آفریده است که آن نظام خلقت، وجود یافتن ما را ممکن می سازد. بعد از این که ما به وجود خداوند علم می یابیم، با تامل در وجوب وجود خداوند، به سایر اوصاف خداوند نیز علم و آگاهی می یابیم که فعلا مجال بررسی آن مباحث نیست. کوتاه سخن این که اینطور نیست که اوصاف خداوند برای ارضای نیازهای انسان باشد بلکه ناشی از ذات الهی است که کامل مطلق است و نقصی در او راه ندارد.


پی نوشت ها:
1. فنائی اشکوری، محمد، علم حضوری، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ص25.
2. فیاضی، غلامرضا، درآمدی بر معرفت‌شناسی، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ص55.3.
3. برای مطالعه بیشتر: طباطبائی، محمد حسین، نهایه الحکمه، موسسه نشر اسلامی، صص207-217؛ جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، انتشارات اسراء، صص147-172.
4. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج1، صص172-173 و ج2، صص413-41
5. مهدوی نور، و دیگران، نظریه ی علم حضوری محمد حسین طباطبایی و کاربرد آن در آرای عرفانی او، مجله ادیان و عرفان، تابستان 1391.
6. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج1، صص172-173 و ج2، صص413-414.
7. ایا ما چون نیاز مند هستیم و خداوند نیازهایمان را برطرف می کند خدا را می شناسیم؟
8. اگر انسان از خدا بی نیاز می بود چگونه می توانست خدا را بشناسد ؟

http://www.askdin.com/showthread.php?t=62196&p=979269&viewfull=1#post979269