چه فایده ای در اختیار داشتن انسان است؟


پرسش:
اینکه انسان مختار آفریده شده چه فایده‌ای دارد درحالی‌که اکثر انسان‌ها دچار خسران و جهنمی می‌شوند؟چه سودی برای خدا و مهم‌تر از آن برای انسان دارد؟

پاسخ:
هدف خداوند از خلقت انسان این است که استعداد‌های بالقوه‌ی انسان بالفعل گردد و در نهایت تمامی کمالات انسانی را کسب کند،[1] برای کسب این کمالات ضروری است که انسان با اختیار و انتخاب خود راهش را انتخاب کند. همانند بذری که در زمین کاشته می‌شود تا کمالات بالقوه‌ی بذر، بعد از مدتی به فعلیت برسد و به درختی تنومند و مثمر تبدیل شود.
انسان هم در بدو خلت مادی همانند بذری است که بالقوه تمامی کمالات یک انسان کامل را داراست منتهی برای بدست آوردن کمالات، باید بذر وجود خود را آبیاری کند، خود را در معرضِ آفتاب امامت و ولایت قرار دهد تا در اثر تابش نور ولایت، بذر وجودی‌اش رشد کرده و کمالات انسانی را بدست بیاورد.
لازمه‌ی رسیدن به این مرحله از کمال این است که انسان در انتخاب بین شرّ و خیر اختیار داشته باشد، در اثر مبارزه با هواهای نفسانی است که استعدادهای بالقوه‌ی انسان شکوفا گردیده و بالفعل می‌شود. با نگاهی اجمالی به قرآن كريم اصولاً آمدن پيامبران و نزول كتاب‌های آسمانی، بی‌آنكه انسان مختار باشد، كاری بيهوده است. [2]

چرا لازمه‌ی نائل شدن به کمالات انسانی، وجود اختیار در انسان است؟
آنچه موجب ارزش انسان می‌‌شود اين است كه كارهای وی گزينش يك راه از چند راه است. در درون انسان گرايش‌های مختلفی وجود دارد كه معمولاً در مقام عمل با هم تزاحم می‌يابند؛ شبيه نيروهای مختلفی كه از جهات مختلف در يك جسم اثر می‌کنند؛ جاذبه‌ای آن را به راست می‌كشاند و جاذبه‌ی ديگر به چپ، مثل آهنی كه بين دو آهن‌ربا قرار گرفته باشد. در طبيعت وقتی بدين‌ گونه، نيروها جهات مختلفی داشته باشند، آنچه در خارج تحقق می‌يابد برآيند نيروهاست؛ ولی در انسان اين طور نيست كه هر جاذبه‌ای قوی‌تر باشد خودبه‌خود تأثير صددرصد در انسان بگذارد؛ مگر انسان‌هايی كه نيروی اختيار و تصميم را به كار نمی‌گيرند و تسليم غرايز می‌شوند. انسان‌ها نيرويی دارند كه می‌توانند در برابر جاذبه‌های قوی نيز مقاومت كنند و اين ‌گونه نيست كه در مقابل كشش‌های طبيعی صرفاً حالت انفعالی داشته باشند و همين است كه به كار انسان ارزش می‌بخشد.
پس آنچه ملاك ارزش افعال انسانی است، اختيار است. انسان نيرويی دارد كه با آن می‌تواند از حالت انفعالی خارج شود و پا فراتر نهد و حاكم بر غرايز و جاذبه‌های مختلف گردد و خواسته‌ای را فدای خواسته‌ی ديگر كند. و اينجاست كه با همين ترجيحِ يكی بر ديگری، كار آدمی ارزش می‌يابد. چنين ارزشی تنها در مورد موجودی صدق می‌کند كه دارای گرايش‌های متضاد باشد؛ حال اگر موجوداتی تنها دارای يك نوع تمايل باشند ـ مثل فرشتگان كه لذت آنان در عبادت خداست و اصولاً لذت شيطانی در آنان نيست ـ انتخاب هم برای آن‌ها مطرح نيست؛ زيرا ميل ديگری جز عبادت خدا ندارند. البته مجبور هم نيستند، اختيار دارند و به ميل خود كاری را انجام می‌دهند؛ اما جز اين ميل، ميل ديگری ندارند. به ديگر سخن مختارند ولی انتخابگر نيستند؛ پس تنها يك راه پيش رو دارند. اما انسان دارای خواسته‌های متضاد است و علاوه بر اينكه مختار است بايد انتخاب هم بكند و اين منشأ ارزش است.

در قرآن كريم آياتی داريم كه با صراحت بر اختيار انسان دلالت می‌کند:
«قُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ»(کهف:18/29)«بگو: حق از سوی پروردگار شماست، هر كس می‌خواهد ايمان بياورد و هر كس می‌خواهد كافر گردد». [3]

حاصل سخن
وجود اختیار در انسان لازم و ضروری است چرا که انسان با صفت اختیار است که می تواند کمالات وجودی و بالقوه ی خود را شکوفا کرده و بالفعل کند؛ بدون اختیار، کسب این کمالات محال است، چنانکه بدون آبیاری بذر و کاشت آن در خاک، محال است این بذر به درخت تنومند و مُثمِر تبدیل گردد.
فایده‌ی مختار بودن، تنها عاید خود انسان می‌شود، چون انسان است که با وجود اختیار می‌تواند به کمالات انسانی خود نائل آید. اما اینکه اکثر انسان‌ها در خسران هستند از سوء اختیار خودشان هست اگر چه طبق فرمایش برخی از بزرگان، بسیاری از انسان‌ها در نهایت اهل بهشت خواهند بود به جز آن دسته از افراد معاندی که عالما و عامدا با خدا و رسولش در عناد بوده اند.

ممکن است بگویید بله قبول داریم که هدف مختار بودن انسان این است که انسان با انتخاب راه درست به کمال خویش باریابد امّا سوالی اصلی این است که چرا خداوند افراد جهنمی را آفرید؟ آن‌ها که درخواست خلق شدن نداشتند!

در پاسخ به این پرسش توجهتان را به چند نکته جلب می‌کنم:

نکته‌ی اول: خلق از عدم، توهّم است.
توضیح مطلب:
چنان نیست که ما نبودیم و ناگهان پیدا شدیم. بلی در این دنیا نبودیم و به این دنیا نازل گشتیم. امّا حقیقت وجودی ما ــ نه بدن مادّی ما یا روح ما ــ قبل از تنزّل به عالم مادّه، در عالم مثال (ملکوت) حضور داشت و قبل از آن در عالم عقول (جبروت) حاضر بود و قبل از آن در مشیّت الهی (وجود منبسط) ، موجود و ساری در کلّ هستی بودیم و سابق بر آن در عرش بودیم که مرتبه ی علم الهی است امام رضا (علیه السلام) فرمودند:« ... الْعَرْشُ اسْمُ عِلْمٍ وَ قُدْرَةٍ وَ عَرْشٍ فِيهِ كُلُّ شَيْ‏ء » عرش اسم علم و قدرتی است و عرشی است که هر چیزی در آن است.» [4]

نکته ی دوم: خداوند فیاض علی‌الاطلاق است، خدایی خداوند اقتضا می‌کند که چیزی که قابلیت وجود دارد را خلق فرماید. فلسفه‌ی آفرینش انسان همانند هر موجود دیگری بر اساس فیاضیت مطلق خداوند تعریف می‌شود، یعنی خداوند به واسطه‌ی فیض مطلق خود هر موجودی را که لایق خلقت بوده و امکان آفریده شدن داشت و خلقت او به زیبایی و شکوه جهان خلقت می‌افزاید، از نعمت وجود محروم نمی‌نماید.[5] اگر چیزی قابلیت وجود داشته باشد و خداوند او را نیافریند می‌توان احتجاج نمود که خدایا این موجود قابیلت وجود داشت چرا نیافریدی؟

نکته ی سوم: خدا کسی را جهنمی و کس دیگر را بهشتی نمی‌کند؛ البته خدا نسبت به اموری که افراد انتخاب می‌کنند و به نتایجی که می‌رسند، آگاه است‌، آن هم به دلیل احاطه‌ای که به همه امور در کل عالم دارد. اگر دو اتومبیل با سرعت زیاد به سوی هم در حرکت باشند، هلی‌کوپتری که بر بالای مسیر این‎ها حرکت می‌کند، صحنه را می‌بیند و می‌داند که تا چند لحظه دیگر این دو اتومبیل با هم برخورد و تصادف می‌کنند. ولی تصادف زاییده علم خلبان نیست‌، بلکه زاییده سرعت زیادی است که راننده‌ها با انتخاب خود برگزیده‌اند. اگر سرعت را انتخاب نمی‌کردند، تصادف پیش نمی‌آمد.
فرجام بهشت یا دوزخ برای انسان از مقوله‌ی «شدنی» هاست؛ یعنی باید به دنیا بیاییم تا بهشتی یا جهنمی «بشویم». ظرف وجود ما با حضور در دنیا و طی مراحل علمی و عملی و گذر از فراز و نشیب‌ها شکل می‌گیرد. بنابراین تا به دنیا نیاییم پاداش و کیفر معنا پیدا نمی‌کند.
در واقع آنچه خداوند آفرید، موجود انسانی است و انسان با اختیار و حق انتخاب معنا می‌یابد. اگر انتخاب و اختیار او نباشد، فرقی با مثلاً فرشتگان ندارد، یعنی اگر فقط انسان پاک ‌آفریده می‌شد، چیزی جز فرشته نبود، در حالی که انسان موجود و نوعی جدای از فرشته است. چون چنین است و پای اختیار و انتخاب به میان‌ آمد، باید راه نیک و بد هر دو وجود داشته و هر یک از این دو راه نیز برای خود رهروانی داشته باشد. اگر قرار باشد که راه بدی از همان ابتدا به جهت علم ازلی خدا بسته باشد، دیگر اختیار نیک از میان نیک و بد معنا نداشت.
به علاوه این علم مانع فیض خداوند در حق بندگان هم نخواهد شد، همان‌طور که آموزگاری قبل از امتحان یا حتی از ابتدای سال می‌داند که کدام دانش آموز موفق و کدام یک رفوزه خواهد شد، اما نه در طول سال در تدریس و آموزش آن‌ها تفاوتی قائل می‌شود و نه در وقت امتحان فرصت را از برخی دریغ می‌نماید؛ این لازمه‌ی یک آزمون مهم و کامل است .
پس در فلسفه‌ی آفرینش هیچ تفاوتی بین انسان‌های گوناگون در استفاده از فرصت خلقت نیست. خداوند به دلیل علم به سرانجام افراد نمی‌تواند برخی را از فیض وجود محروم نماید ،زیرا محروم کردن فرد از یک نعمت به خاطر جرمی است که مرتکب نشده است .

جهت مطالعه‌ی بیشتر ر.ک:بازگشت به سوی خدا ، تاليف استاد محمّد شجاعی و انسان شناسی تالیف آیت الله مصباح یزدی.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــ
[1]. استاد مصباح یزدی، معارف قرآن، بخش «هدف چيست؟» و بخش «خلقت آسمانها و زمين»
[2]. یزدی، مصباح، انسان شناسی در قرآن ص10.
[3]. همان ، ص 108-107.
[4]. بحار الانوار، علامه مجلسي،ناشر الاسلامیه ، تهران 1385، نوبت چاپ 5، ج‏55 ،ص14.
[5]. ابراهیمیان، سید حسن، انسان‏شناسى، ص 115 و 116،نشر معارف ، تهران ، 1381 شمسى.


http://www.askdin.com/showthread.php?t=61409&p=978881&viewfull=1#post978881