اشکالاتی بر برهان نظم

پرسش
لطفا به این سوالات در خصوص برهان نظم پاسخ دهید:
اول: اینکه می گویند جهان منظم، و خصوصا جهان دارای حیات تصادفی به وجود نیامده، خب بستگی به معنای تصادفی بودن دارد، تصادفی بودن اگر به معنای علت نداشتن باشد که دانشمندان مادی گرا هم قبول ندارند، اما می تواند به خاطر یک سری قوانین ازلی بوده باشد که همیشه وجود داشته اند، پس این نظم و حیات خدا را اثبات نمی کند.
دوم: اصلا دلیل نیازمندی نظم به ناظم که در برهان نظم به آن تکیه میشود چیست؟
سوم: گستردگی این نظم و حیات در تمام عالم قابل اثبات نیست، بلکه برخی پدیده ها می توانستند بهتر ساخته شوند، مثلا انسان می توانست دید در شب بهتری داشته باشد.
چهارم: هدف دانستن "حیات" در این کره کوچک آن هم نسبت به این عالَم گسترده منطقی نیست؛ خصوصا اگر هدف جهان را انسان کامل بدانیم که بسیار نادر محقق شده است.
پنجم: پیدایش این نظم عظیم با نظریه فرگشت قابل توجیه خواهد بود.
ششم: اگر هر مجموعه منظمی نیازمند ناظم باشد، طبیعتا خود خداوند هم نیازمند ناظمی دیگر خواهد بود.
هفتم: این برهان خدای ادیان را با آن اوصاف نامحدودش اثبات نمی کند.


پاسخ
برای پاسخ به این سوالات توجه به چند نکته لازم و ضروری است:

نکته اول:


تصادف در فلسفه یعنی حدوث و تحقق چیزی بدون علت که گاهی از آن به «بخت» تعبیر میشود(1) اما تصادف در فضای برهان نظم یعنی چیزی که بدون طراحی و برنامه ریزی پیشینی محقق شده است.(2)
مثلا ما به برخورد دو ماشین می گوییم تصادف، در حالی که این برخورد کاملا تحت تاثیر عوامل فیزیکی برخورد داشته اند، اما از آنجا که هیچ برنامه ریزی و طرح پیشینی برای آن وجود نداشته است می گویند «تصادف»!
بنابراین باید دقت داشت که آن تصادفی که در برهان نظم از آن بحث میشود به معنای نفی علت نیست، بلکه به معنای نفی برنامه ریزی هوشمندانه است.

نکته دوم:
ازلی بودن یا نبودن قوانین هیچ دخالتی در نیازمندی یا بی نیازی آنها نسبت به خداوند ندارد، یعنی ما برای اثبات خدا لازم نیست حتما اثبات کنیم که قوانین ازلی نیستند پس نیاز به برنامه ریز یا همان خدا دارند!
اولا قوانین حتی اگر ازلی باشند باز هم نیاز به فاعل خواهند داشت، همانطور که اگر یک آتش ازلی باشد، معلول آن یعنی حرارت هم ازلی خواهد بود، اما این ازلی بودنِ حرارت هرگز او را از آن آتش بی نیاز نمیسازد؛ و اگر این فعل ازلی هوشمندانه طراحی شده باشد نیازمند فاعلی آگاه خواهد بود.
بنابراین این نظم عالَم و قوانین سامان دهنده ی آن، چه ازلی باشند و چه حادث در هر صورت به خالقی آگاه نیازمند است.

نکته سوم:
نظمی که در برهان نظم از آن برای اثبات خداوند بهره برده میشود نظم به معنای زیبایی و مانند آن نیست، بلکه نظم به معنای هدفمندی است؛ مثلا ممکن است باد که فاقد شعور است ابرهای آسمان را به اشکال زیبایی در بیاورد، به همین خاطر اشکال زیبای ابرها نمی تواند فاعل با شعوری را اثبات کند، اما وقتی پدیده ای می بینیم که از کنار هم گذاشتن اجزای آن یک هدفی حاصل میشود، این چنین پدیده ای، فاعلی آگاه را اثبات می کند.
مثلا وقتی ما به یک پنکه نگاه می کنیم که پایه ای دارد و موتوری و پره هایی و کلید و سیم برق و همه این اجزاء درست سر جایشان قرار گرفته اند و از این اجزاء، و جایگاه این اجزاء یک هدف منطقی حاصل میشود می فهمیم که این پدیده باید سازنده ای با شعور داشته باشد.

نکته چهارم:
برهان نظم روی دو اصل بنا شده است:
1- اصل علیّت
2- سنخیت بین علت و معلول

هیچ کدام از این دو قابل انکار نیستند، نه اصل علیّت، و نه اصل سنخیت
اصل علیت می گوید هر پدیده ای نیازمند علت است؛ و سنخیت می گوید فعل باید با فاعل سنخیت داشته باشد، در غیر این صورت لازم است صدور هر فعلی از هر فاعلی امکان پذیر باشد.

مثلا ما اگر از کنار رودخانه ای رد شویم و ببینیم یک سدی با شاخته های درخت ساخته شده و یک گله گوسفند هم درکنار رودخانه در حال چریدن هستند و دارند از آب جمع شده پشت سدّ آب مینوشند هرگز حتی به ذهنمان هم خطور نمی کند که این سدّ را این گوسفندان ساخته باشند! چون میدانیم این فعل از این فاعل بر نمی آید. بلکه به دنبال یک سمور آبی میگردیم.
همانطور که اصل علیّت اگر در پدیده های بشری مثال زده میشود دلیل بر انحصار آن در این پدیده ها نیست، یعنی کسی نمی گوید این اصل فقط در پدیده های بشری حکمفرماست و در پدیده های غیر بشری ابتدا باید تشابه اثبات شود!
اصل سنخیت هم همین است، یک اصل عقلی است، وقتی فعل پیچیدگیهای خاص خود را دارد لازم است فاعل آن به این پیچیدگی ها آگاهی داشته باشد، چه آن فعل دفعی ایجاد شده باشد و چه زمینه های تحقق تدریجی آن را ایجاد کرده باشد؛ چه فاعل بشری باشد و چه غیر بشری!

تمام تشبیهات نظم جهان با نظم بشری فقط از باب تقریب به ذهن است، برای اینکه انسان بهتر این لزوم سنخیت را درک کند همانطور که گاهی برای درک بهتر اصل علیّت این تمثیل ها به کار میرود، اما نباید گمان شود که پایه استدلال تشبیه است.

نکته پنجم:
طبق آنچه گذشت ما از نظم عظیم خلقت می فهمیم که در ورای آن باید فاعلی آگاه وجود داشته باشد!! مثلا از میان این همه پدیده در عالم فقط به چشم انسان نگاه کنید...
وقتی از طرف فاعل انسان تشخیص داده شده که انسان نیازمند ابزاری برای دیدن است...
و وقتی لایه های این ابزار که چشم از آنها تشکیل شده هیچ کدام اضافی نبوده و همگی ضرورت دارند، و درست به ترتیب قرنیه، عنبیه، مردمک، عدسی، و سپس پرده شبکیه قرار داده شده...
و وقتی از جانب فاعل تشخیص داده شده که قرنیه برای دیدن، باید شفاف باشد، به همین خاطر برای اینکه دید تار نشود تنها عضو زنده بدن است که فاقد رگ های خونی است...
و وقتی تشخیص داده شده نور شدید برای این ابزار ضرر دارد و مردمکی برای آن قرار داده شده تا ورود نور را کنترل کند...
و وقتی از جانب فاعل تشخیص داده شده که این موجود متناسب با زندگی اش که شب زیست است یا در روز سیر می کند، متناسب با آن سلول های استوانه ای یا مخروطی که در برابر نور و رنگ حساسیت های متفاوتی دارند قرار داده شده...
و وقتی تشخیص داده شده که این چشم نیازمند غددی برای رطوبت است...
و وقتی تشخیص داده شده که این چشم حساس نیاز به محافظی دارد و تشخیص داده شده که محافظ آن نباید زمخت و خشن باشد بلکه باید پرده نازک و لطیفی چون پلک باشد...
و وقتی تشخیص داده شده که این چشم باید در گودی باشد و در زیر سایبانی چون ابرو...
و وقتی تشخیص داده شده خون با قدرت و سرعتی که از قلب خارج میشود اگر به چشم برسد آن را نابود خواهد کرد لذا رفته رفته رگ ها باریک میشوند تا به حدی که رگ های چشم دیده نمیشوند...
این همه تشخیص پیشینی نشان می دهد که در ورای این فعل، خالقی فوق العاده آگاه وجود دارد.

این خالقی آگاه چون خداوند است که میداند اگر جای مردمک و عدسی عوض شود دیگر دیدن محقق نخواهد شد، اما ماده این ها را نمیفهمد! چرا باید ماده بی شعور لایه های مختلف چشم را درست در جای خودشان قرار داده، و شکل بیرونی چشم را به بهترین شکل انتخاب کند، و پرده ای ملایم و مرطوب به نام پلک را به عنوان محافظ برآن چشم قرار دهد، و مژگانی را در پایین پلک قرار دهد، و غددی را برای مرطوب نگه داشتن آن تعبیه کند، و چشم را برای ایمنی از آسیب ها در گودی قرار دهد، و ابروانی بالای این چشم به عنوان سایبان و...؟ ماده ای که نسبت به تمام اشکال هندسی رابطه اش یکسان است، پس چرا میان این همه شکل هندسی به سمت این شکل موجود برای چشم پیشرفت کرده و آن را برگزیده است؟

نکته ششم:
نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که اصلا لازم نیست در برهان نظم به نظم تمام جهان استناد شود، ما از نظم ولو یک نظم به ناظم آن نظم میرسیم، به همین خاطر عدم درک نظم از سایر پدیده ها استدلال را با مشکل مواجه نمی سازد.
در استدلال از وجود دالّ میتوان بر وجود مدلول رسید، اما هرگز از عدم دالّ نمیتوان بر عدم مدلول رسید، نه فقط ما، هیچ کس دیگری هم نمی تواند برود، اصلا مسیر استدلال از عدم دال به عدم مدلول غلط است، چون این مسیر به خاطر ابهامات بسیار زیادی که دارد انسان را به یقین نمیرساند.

یک مثال میزنم تا روشن شود:
شما وارد منزل میشوید و میبینید هوا گرم است، از این گرم بودن هوا که دالّ و دلالت کننده است، پی میبرید به اینکه یک وسیله گرمایشی در منزل وجود دارد(هرچه که باشد، مهم نیست) بالاخره یک چیزی هوا را گرم کرده است. اینجا از وجود گرما به علت گرما پی میبرید.
اما اگر آمدید و خانه سرد بود شما نمیتوانید قبل از جستجو در خانه بگویید هیچ وسیله گرمایشی در خانه وجود ندارد، عقل میگید هزارتا احتمال وجود دارد، شاید شعله اش کم بوده، شاید درب را باز گذاشته اند، شاید هوا خیلی سردتر از روز های قبل است و...!

ثانیا: این عدم درک نظم به معنای بی نظمی نیست، همه دانشمندان به رابطه عجیب پدیده ها با هم اذعان دارند، اینکه دانشمندان به شدت معتقدند انتقراض هر گونه جانوری یک لطمه غیر قابل جبران به طبیعت می زند برای چیست؟! روشن است که ین پدیده های طبیعی ارتباط عمیق و عجیبی وجود دارد و این ما را به یک نظم عمومی میرساند.

نکته هفتم:
ما در کیفیت نظم نمیتوانیم قاطعانه ابراز نظر کنیم، ما فقط از وجود نظم هدفمند به ناظم آگاه میرسیم؛ عقل فقط این را می فهمد که اگر از چینش اجزا «بینایی» محقق شود نیاز به ناظم دارد، اما اینکه آیا نظم بهتر ممکن است یا خیر، اولا در استدلال نقشی ندارد، و ثانیا عقل انسان نمیتواند به این سادگی در این خصوص قضاوت کند.

مثلا اینکه اگر چشم انسان قدرت دید در شب داشت آیا بهتر نبود؟ روشن نیست، چرا که قضاوت در این خصوص در صورتی ممکن است که علمی به گستردگی خالق انسان داشته باشیم.
دید در شب و یا رنگی دیدن ناشی از دو نوع سلول های متفاوت پرده شبکیه است، یعنی سلول های مخروطی و استوانه ای در پرده شبکیه است که تعیین میکنند شما دید در شب داشته باشید یا خیر.
سلولهاي استوانه‌اي در برابر نور بسيار حساس هستند اما رنگها را نمي‌توانند تشخيص بدهند، در مقابل سلولهاي مخروطي وظيفه تشخيص رنگها را به عهده دارند و چون در برابر نورحساس نيستند در نور كم فعاليتي از خود نشان نمي‌دهند، به همین خاطر ما در تاریکی رنگ ها را نمی بینیم.

تعداد این دو گونه سلول در موجودات با شب زیستی، یا روز زیستی آنها تناسب دارد، و این خودش نظم هدفمند دیگری است، بنابراین شب بینی انسان ممکن بود به قیمت فنای رنگی دیدن او تمام شود، یا به آن لطمه بزند!
علاوه بر اینکه خداوند ابزار هر کسی را متناسب با هدفی که از او انتظار داشته آفریده است، انسان از جمله حیوانات شب زیست نیست، اتفاقا خود دانشمندان هم می گویند بیدار ماندن انسان ها تا دیر وقت برایشان ضرر دارد.

نکته هشتم:
در مورد هدفمندی مجموعه جهان هستی هم باید دقت کرد که:

اولا: نظم غایی و هدفمند را نباید نظم اخروی و معنوی و مانند آن معنا کنید، اینکه هر جانوری نقشی در طبیعت ایفا می کند این میشود هدف از خلقت او! اینکه چشم متناسب برای دیدن طراحی شده، اینکه گوش برای شنیدن، لامسه برای لمس کردن طراحی شده و این اهداف هم به درستی محقق شده است این یعنی هدفمندی!!
ما اصلا دنبال محوری برای یک هدف نیستیم، یعنی این اصلا از طریق مشاهده فهمیده نمیشود، مگر آنکه روایات بیایند به ما بگویند هدف انسان کامل است، اما دربرهان نظم ما فقط به دنبال کارکرد موجودات و مجموعه های منظم متناسب با هدفشان هستیم که کاملا هم خوب درک می کنیم این هماهنگی را.

ثانیا: نگاه کمّی به ماجرا خیلی نگاه سطح پایینی است، قطعا کیفیت مهم تر است؛ اگر بدانید جایگاه انسان کامل را متناسب با آنچه که اسلام تعریف می کند،.(3) قطعا تمام این خلقت حتی برای ایجاد یک انسان کامل ارزش دارد.

ثالثا: دلیلی نداریم فقط این کره خاکی را دارای حیات بدانیم و گمان کنیم بقیه عالم بی هدف آفریده شده اند، همانطور که در روایات هم داریم که فرموده اند: خداوند هزاران هزار جهان، و هزاران هزار آدم خلق کرده است.(4) وطبق برخی نظریات شرایط به سمت این میرود که کم کم عمر منظومه شمسی و زمین دارد به پایان میرسد و از آن طرف شرایط حیات در برخی دیگر از سیارات دارد کم کم فراهم میشود.

نکته نهم:
در مورد فرگشت هم باید به چند نکته دقت بفرمایید، و مجموع این نکات را با یکدیگر و در کنار هم در نتیجه گیری نهایی دخالت دهید:

الف) این نظریه هنوز به صورت قطعی اثبات نشده و شواهدی بر علیه این نظریه از سوی خود دانشمندان تجربی ارائه شده، در این خصوص میتوانید به دو کتاب "مسائل جدید کلامی" نوشته آیت الله سبحانی؛ یا "کلام جدید با رویکرد اسلامی" نوشته دکتر خسروپناه مراجعه بفرمایید.

ب) اساسا امروزه جایگاه علوم تجربی حتی در غرب به جایگاه متزلزلی رسیده است، امروزه کمتر کسی در غرب از اثبات گرایی حرف میزند، نظریه ابطال گرایی پوپر یا پارادیم های توماس کوهن و مانند ان گویای این مسئله است. میتوانید به کتاب چیستی علم نوشته آقای آلن چالمرز مراجعه کنید تا ببینید یافته های تجربی امروزه در نگاه خود غربی ها هم دیگر قطعیتی ندارد.
بنابراین حتی اگر نظریه فرگشت به صورت اتفاقی در میان اندیشمندان پذیرفته شود باز یقین عقلی و منطقی نخواهد آورد.

ج) با نادیده گرفتن دو نکته پیشین باز هم باید توجه داشت که فرگشت فقط تکامل موجودات را توجیه میکند، نه پیدایش آنها را، لذا آن ذره ابتدایی نیازمند خالق است، و اینکه یک موجود ساده به گونه ای طراحی شود که بتواند به این پیچیدگی برسد خودش حاکی خالقی در نهایت آگاهی است که آن را با چنین قابلیتی آفریده است.
چرا که تحقق فرگشت نیازمند قراردادن قوه، استعداد و زمینه های لازم برای تکامل در همان ماده اولیه است، اگر ماده کاملا فاقد شعور باشد چطور از این استعدادها و زمینه های لازم آگاه بوده و میتواند آنها را اعطا کند؟!

نکته دهم:
یکی دیگر از اشکالاتی که ناشی از فهم نادرست برهان است این است که برخی دوستان ختم سلسله موجودات به خداوند را ناقض قاعده ای که با آن خداوند اثبات شده میدانند، در حالی که هرگز قاعده نقض نشده، و این سوء برداشت از قاعده است.
ما چه در برهان امکان و وجوب، چه در برهان علیّت، چه در برهان نظم، و چه سایر براهین جهانشناختی وصفی که برای رسیدن به خدا از ان بهره می گیریم را عامّ نمیدانیم.

ما هرگز نمی گوییم هر موجودی نیازمند واجب است، بلکه می گوییم هر ممکن الوجودی نیازمند علت است...
ما هرگز نمیگوییم هر موجودی نیازمند علت است، بلکه می گوییم هر پدیده ای نیازمند علت است...
ما هرگز نمی گوییم هر موجودی نیازمند ناظم آگاه است، هر مجموعه منظم، و به نظم در آمده ای نیازمند ناظم آگاه است...
پس موجودی که پدیده نباشد، موجودی که ممکن نباشد، موجودی که منظّم و به نظم درآمده نباشد تخصصا از این قاعده خارج است.

اگر قواعد عقلی به ما می گوید هر ممکنی نیازمند واجب است، اگر قواعد عقلی به ما می گویند هر معلولی نیازمند علت است، اگر قواعد عقلی به ما می گویند هر مجموعه منظمی نیازمند علت عالم است، همان قواعد عقلی می گوید به خاطر بطلان دور و تسلسل این سلسله باید به یک موجودی ختم شود که در ذات و صفاتش بی نیاز است، وگرنه پیدایش این موجوداتی که اکنون هستند توجیهی نخواهد داشت.
به عبارت دیگر همان گونه که سلسله علل فاعلی باید به علة العلل منتهی شود، سلسله علل غائی نیز در نهایت باید به غایت بالذات ختم شود. (5)


نکته یازدهم:
اشکال دیگری که برخی از دوستان می گیرند در خصوص قلمرو برهان نظم است که مثلا نامحدود بودن اوصاف الهی را اثبات نمی کند، توحید را اثبات نمی کند، و...
خب از هر برهان باید متناسب با ادعایش توقع داشت! خود برهان نظم و خود تقریر کنندگان آن هم چنین ادعایی نداشته و ندارند که حالا این به عنوان اشکال مطرح شود!!
برهان نظم در حقیقت گام ابتدایی برای حرکت از ماده گرایی به سمت خداست، گامی که برای جدا ساختن انسان از این که همه چیز را مادی ببیند، به سمت دیدن خالقی آگاه که فراتر از این عالم ماده است.
خب هر برهانی قلمرو و مخاطبین خاص خودش را دارد، اگر به مذاق ما خوش نمی آید به منزله رد برهان نیست، خب بسیاری از انسان ها به خاطر نداشتن تحلیل قوی عقلی و عدم آگاهی از اصطلاحات فلسفی اتفاقا خداوند را با همین برهان نظم شناخته اند و اتفاقا با این برهان به آرامش بیشتری در خصوص وجود خدا می رسند تا مثلا برهان امکان و وجوب!! همه که ابن سینا نیستند!
ما هم که نمیخواهیم همه چیز را با این برهان اثبات کنیم، توحید ادله خودش را دارد، اگر کسی طالب برهانی است که یقین منطقی برایش بیارود آن هم ادله خودش را دارد، پس نباید بیش از ادعای برهان از او توقع داشت، وگرنه مشکل از توقع است، نه ادعا!


پی نوشت ها:
1. سید جعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، انتشارات دانشگاه تهران‏، تهران، چاپ سوم، 1373ش، ج1، ص55.
2. سبحانی جعفر، الالهیات، المركز العالمي للدراسات الإسلامية، قم، چاپ سوم، 1412ق، ج1، ص53.
3. به عنوان نمونه ر.ک: زیارت جامعه کبیره.
4. صدوق، محمد بن علی، التوحید، تحقیق هاشم حسینی، جامعه مدرسين‏، قم، چاپ اول، 1398ق، ص277.
5. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، تحقیق حمید پارسانیا، نشر اسراء، قم، چاپ پنجم، 1386ش، فصل هشتم(برهان نظم)، ص239.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=61574&p=976847&viewfull=1#post976847