سؤال:
چگونه علاقه ی تکفیری ها و سلفی ها به فنا شدن در راه خدا (به خیال خودشون) بیشتر بوده و با چه انگیزه ای آنان دست به عملیات انتحاری می زنند؟
جواب:
گروههای سلفی تکفیری، همچون سایر جریانات سلفی گری، دارای اعتقادی مشترک بوده که این اعتقادات بستر لازم تکفیر و پس از آن کشتار سایر مسلمانان را به همراه داشته است.
مشکل اساسی در این تفکر که از زمان «ابن تیمیه» آغاز گردید و توسط «محمد بن عبدالوهاب» تجدید گردید و در دوران معاصر به اوج خود رسید، نگاه جمود آمیز به آموزهای توحیدی و تعریف ناصحیح از موضوعاتی همچون توحید و شرک و ایمان و کفر و بدعت و مساله ی جهاد بوده است.
در نگاه «ابن تیمیه» و «محمد بن عبدالوهاب» توحید به دو شاخه ی اصلی توحید «ربوبی» و «الوهی» تقسیم می گردد که به اعتقاد آنان انحراف مشرکین از ابتدای خلقت تا به حال تنها در حیطه ی توحید «الوهی» یا همان توحید در عبادی بوده است.
«ابن تیمیه» و مجدد عقاید وی «محمد بن عبدالوهاب» معتقدند که هیچ مشرکی در دیدگاه نظری (توحید ربوبی= توحید افعالی)؛[1] مشرک نبوده و همه در این حیطه موحد بوده اند و فلسفه ی بعثت انبیاء نیز اصلاح این بخش نبوده؛[2] زیرا آنان در این ناحیه موحّد بودند؛[3] بلکه مشکل اصلی مشرکین در مقام عمل و در پرستش غیر خدای واحد بوده و وظیفه ی انبیاء نیز اصلاح این بخش بوده است.
هر چند چنین دیدگاهی کاملا اشتباه بوده و مشرکین درهر دو بعد توحید نظری و عملی دچار شرک بودند که آیاتی از قرآن بیانگر این حقیقت است؛[4] اما با این حال مشکل اصلی در انحراف عقیده ی سلفیون مقلّد ابن تیمیه در تعریف اشتباه از واژه ی عبادت است؛ زیرا آنان هر خضوع و خشوعی را که به همراه محبت شکل پذیرفته باشد را مصداقی از مصادیق عبادت دانسته و به واسطه ی چنین دیدگاهی کسانی که معتقد به توسل به اولیای الهی بوده را مشرک قلمداد نموده اند.[5]
محمد بن عبدالوهاب در کتاب «القواعد الاربع» که قاموس فکری وهابیون است با بیان چهار قاعده، حکم به قتل سایر مسلمانان داده که این قواعد عبارتند از:
يكم: دانستن آنكه كافران زمان پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) به اين كه خداوند خالق و مدبّر جهان است اقرار داشتند؛ ولى اين اقرار آنان را به اسلام وارد نساخت.[6]
دوم: آن كه كافران زمان پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلّم) مى گفتند كه جز براى نزديكى به خداوند و طلب شفاعت بتها را نمى خوانيم.[7]
سوم: آنكه پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلّم) در ميان كسانى ظهور فرمود كه از جهت عبادت متفاوت بودند؛ برخى فرشتگان، برخى پيامبران و صالحان، برخى درختان و سنگها، و برخى خورشيد و ماه را مى پرستيدند، اما پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) با همه ی آنان جهاد فرمود و ميان آنان فرقى نگذاشت.[8]
چهارم: آن كه مشركان زمان ما از مشركان زمان پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) مشرك تر می باشند! چرا كه مشركان زمان پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) تنها به هنگام آسايش شرك مى ورزيدند و به هنگام دشوارى مخلص مى شدند، اما مشركان زمان ما، هم به هنگام آسايش و هم به هنگام دشوارى مشرك اند![9] باتوجه به این چهار اصل که همگی مخدوش بوده، «محمد بن عبدالوهاب» حکم به قتل سایر مسلمانان داده است.
در دوران معاصر نیز سلفیه شاهد تحولی در نگرش فقهی خود شده است. در این میان کتاب «مسائل من فقه الجهاد» یا «فقه الدماء» اثر «ابوعبدالله المهاجر المصری» مهمترین کتاب سلفیون تکفیری را تشکیل می دهد. بر اساس مطالب این کتاب، دنیا از جهت گستره ی دینی به «دارالاسلام» و «دارالکفر» تقسیم می گردد.
نویسنده کتاب، حاکمانی را که بر اساس «بما انزل الله» (مائده/۴۴) حکومت نمیکنند را «مرتد» دانسته و به شدت نسبت به کسانی که معتقدند اسلام صرفا ادای شهادتین و اقامه نماز و زکات و روزه است انتقاد نموده است.
از دیدگاه وی «دارالکفر» جایی است که احکام اسلام به طور کامل در آنجا اجرا نمی گردد و هر جا که به نوعی مسلمانان در اجرای احکام شرعی سهل انگاری نموده داخل در حیطه ی «دارالکفر» خواهد بود؛ لذا طبق این تعریف تمامی جوامع مسلمانان امروز در حیطه ی «دارالکفر» به حساب آمده. بر این اساس «دارالاسلام » و «دارالکفر» امر ثابتی نبوده؛ بلکه هر جا شریعت تعطیل شود مصداق «دارالکفر» خواهد بود؛ هرچند مردم آن جامعه اقرار به شهادتین نیز نموده باشند. از دیدگاه وی صرفِ «کفر» موجب جواز یا وجوب قتل خواهد بود.[10]
جهاد در ایدئولوژی سلفیها و خصوصا نو سلفیون، اهمیّت بسیار بالایی دارد، به طوری که آن را از سایر عبادتهای دینی، مانند نماز و روزه و حج مهمتر میدانند. آنها معتقدند، مسلمانانی که در عمل و نظر به جهاد نپرداختهاند، اسلام را درک نکردهاند. به نظر سلفیّون جدید، عبودیت خدا بدون جهاد محقق نمیشود؛ بلکه جهاد بالاترین مرتبه عبودیت است. لذا همواره میکوشند تا جهاد را به مسأله ی اصلی و عمومی در جوامع سنیمذهب تبدیل کنند و از انحصار طبقهای خاص خارج نمایند.
آنان پس از آنکه بخش گستردهای از مسلمانان غیرسلفی و دیگران را در جرگه ی کفار قرار داده، کشتن آنها را فریضه دانسته و این عمل را «جهاد» نامیده اند. از دیدگاه نو سلفیون تکفیری شیعیان از تمامی دشمنان برای امت اسلام خطرناک تر هستند؛ لذا آنان با تمسک به آیاتی که بیانگر توجه به دشمنان نزدیک بوده،[11] و تفسیر جاهلانه ی آن و تطبیق دادن آیه بر شیعیان و اهل سنتی که قائل به جواز توسل و ولایت اولیاء بوده، جهاد با آنان را بر جهاد با کفار ترجیح داده اند.
آنان در این رابطه به نقلی از ابن تیمیه استناد میکند که میگوید: «هیچ یهودی و نصرانی و مشرکی با مسلمانی نمیجنگد؛ مگر آنکه یک رافضی با آنها همراه شده باشد». [12]
سلفیّون در کشتار مسلمانان بهویژه شیعیان، به هر ابزاری متوسل شده و ترور غیرنظامیان و افراد بیگناه را موجّه دانسته و برای آن توجیهات شرعی میآورند.
طاغوت، یعنی حکومت غیرخدا بر مردم، یکی از مؤلفههای سلفیگری جهادی است و شخص مسلمان وظیفه دارد چنین حکومتی را نپذیرد و برای سقوط آن تلاش کند تا با کنار زدن دولتهای طاغوتی و لائیک، دولت اسلامی تشکیل شود.[13]
با توجه به مطالب فوق از منظر این گروههای جاهل بیشتر مسلمانان خصوصا شیعیان در شرک و کفر به سر برده و از آنجا که جهاد با کفار از بزرگترین واجبات اسلام است، جهاد با آنان با هر وسیله و ابزاری واجب بوده و بر اساس آیه ی قرآن کریم اولویت در جهاد، با کفار نزدیک بوده که در برخورد با آنان نیز باید خشونت به خرج داد که چنین عملکردی خود نشانه ی تقوا خواهد بود.[14] و فرجام مجاهدین نیز جز وعده ی بهشت چیز دیگری نخواهدبود.
بدیهی است که عقاید سلفیه ی معاصر با پشتبانی سیاسی و مالی استعمار در جای جای جهان اسلام در بسیاری از حوزه های علمی اهل سنت که گرایش به وهابیت داشته ترویج می گردد. در این راستا بسیاری از جوانان طالب علم و جوانانی که در حیطه ی تربیتی و فکری آنان قرار گرفته، به واسطه ی عدم اطلاع به معارف اسلامی و همچنین اسباب و علل فرهنگی و اقتصادی، فریب تبلیغات انحرافی آنان را خورده و به اسم جهاد و مبارزه ی با کفار امنیت سایر مسلمانان را سلب نموده اند.
نکته ای که در رفتار گروههای تکفیری مشاهده می گردد آن است که در این جریانات افراد مختلف با انگیزه های مختلف وجود داشته و اینگونه نیست که انگیزه ی همه ی آنها امر دینی بوده باشد؛ بلکه بسیاری از آنان با اغراض دنیوی و سیاسی پا به این میدان گذاشته و رفتارهای وحشیانه ی آنان بیانگر چنین امری است.
پی نوشت:
[1] . اعتقاد به اینکه خدای واحد که همان «الله» است خالق و مدبر امور هستی است.
[2] .ابن تیمیه، إقامة الدليل على إبطال التحليل، ج4،ص387.
[3] . این سخن بر خلاف آیات قرآن است؛ زیرا قرآن کریم به صراحت عقاید مشرکان را اینگونه بیان می دارد که آنان در عرض خدا معتقد به خدایان دیگر بوده اند.
[4] . آیاتی همچون: (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِه: براى خدا مانندهايى قرار دادند تا [مردم را] از راه او گمراه كنند). ابراهیم(14)،30؛ (إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِين: آن گاه كه شما را با پروردگار جهانيان برابر مى كرديم). الشعراء(26)، 98؛ (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُون: و غير از خدا [ىِ يگانه] خدايانى به پرستش گرفتند، تا مگر يارى شوند). یس(36)، 74. که این آیات بیانگر شرک مشرکین در حیطه ی نظر و عمل و عبادت بوده است.
[5] . ابن تیمیه در تعریف عبادت می گوید: «العبادة المامور بها تتضمن معنی الذل و معنی الحب». العبودیة، ص23.
[6] . محمد بن عبدالوهاب، القواعد الاربع، ص2: «أن تعلم أنّ الكفّار الذين قاتلهم رسول الله - صلى الله عليه وسلم - يُقِرُّون بأنّ الله تعالى هو الخالِق المدبِّر، وأنّ ذلك لم يُدْخِلْهم في الإسلام». این کلام محمد بن عبدالوهاب سخنی اشتباه است؛ زیرا کفر مشرکین هم از جانب اعتقاد آنان در پرستش اله غیر از الله بوده و هم اینکه اساسا به پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلّم) ایمان نیاوردند.
[7] . همان: «القاعدة الثانية: أنّهم يقولون: ما دعوناهم وتوجّهنا إليهم إلا لطلب القُرْبة والشفاعة».
سخن محمد بن عبدالوهاب در حالی است که مشرکین بت ها را در مستقلا عبادت می نمودند و آنها را منشاء اثر می دانستند؛ همچنان که خداوند متعال از زبان آنان بیان می دارد که آنان به آلهه ی خود همچون خدا اعتقاد داشتند و آن اله را منشاء آثار می دانستند.
[8] . همان: «القاعدة الثالثة: أنّ النبي - صلى الله عليه وسلم - ظهر على أُناسٍ متفرّقين في عباداتهم منهم مَن يعبُد الملائكة، ومنهم من يعبد الأنبياء والصالحين، ومنهم من يعبد الأحجار والأشجار، ومنهم مَن يعبد الشمس والقمر، وقاتلهم رسول الله - صلى الله عليه وسلم - ولم يفرِّق بينهم».
سخن محمد بن عبدالوهاب در حالی است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله و سلّم) تنها با کفاری جنگیدند که قصد نابودی اسلام را داشته؛ و آنحضرت مجاز به جنگ با سایر کفار که قصد براندازی حکومت اسلامی را نداشتند نبودند؛ همچنان که قران کریم می فرماید: (فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلا: پس اگر از شما كناره گيرى كردند و با شما نجنگيدند و با شما طرح صلح افكندند، [ديگر] خدا براى شما راهى [براى تجاوز] بر آنان قرار نداده است). النساء(4)، 90.
[9] . محمد بن عبدالوهاب، القواعد الاربع، ص3: «القاعدة الرابعة: أنّ مشركي زماننا أغلظ شركًا من الأوّلين، لأنّ الأوّلين يُشركون في الرخاء ويُخلصون في الشدّة، ومشركوا زماننا شركهم دائم؛ في الرخاء والشدّة». که این سخن محمد بن عبدالوهاب نیز ادعایی بیش نیست.
[10] . ر.ک: داود فیرحی، سخنرانی در نشست تحولات ژئوپلیتکی غرب آسیا و جهان اسلام، ۲۶ مهرماه ۹۵، مؤسسه آینده پژوهی جهان اسلام.
[11] . التوبة(9)،123: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ»؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد با كافرانى كه به شما نزديكترند پيكار كنيد (و دشمن دورتر شما را از دشمنان نزديك غافل نكند) و آنها بايد در شما شدت و خشونت احساس كنند، و بدانيد خداوند با پرهيزكاران است.
[12] . ابن تیمیه، منهاج السنة، ج3، ص263، مؤسسة قرطبة ، الطبعة لأولى: «ما اقتتل يهودي ومسلم ولا نصراني ومسلم ولا مشرك ومسلم إلا كان الرافضي مع اليهودي والنصراني والمشرك».
[13] . پورحسن، ناصر، سیفی، عبدالمجید، تقابل نئوسلفیها با شیعیان و پیامدهای آن بر اتحاد جهان اسلام، ۱۳۹۴.
[14] . التوبة(9)،123.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=59656&p=974726&viewfull=1#post974726