آیا معرفت یقینی و قطعی در مورد اعتقادات امکان پذیر است؟

سوال:
با توجه به وجود تفکرات متفاوت و حتی متناقض در مورد وجود خدا و دانشمندان بزرگی که معتقد به این دیدگاهها هستند، آیا معرفت یقینی و قطعی در مورد اعتقادات امکان پذیر است؟

پاسخ:
برای رسیدن به پاسخ، مقدماتی لازم است:
اولا؛ شکی نیست که در عالم حقیقتی وجود دارد و این حقیقت قابل دست یابی است. به عبارتی سفسطه را کنار می گذاریم. علاوه بر اینکه امکان یقین به اعتقادات دینی با تحقق یقین به آنها تفاوت دارد.
ثانیا؛ یقین به دو قسم یقین منطقی یا بالمعنی الاخص و یقین روان شناختی یا بالمعنی الاعم تقسیم می شود. منظور از یقین منطقی اینست که اولا انسان به مطلبی علم قطعی و جزمی داشته و ثانیا احتمال خلاف آن را هم منتفی بداند.(1) اما در یقین روانشناختی انسان تنها به مطلبی جزم داشته و احتمال خلاف منتفی نمی شود و از سویی در این یقین، به هیچ وجه، مطابقت آنچه مورد یقین است با واقع شرط نگردیده است.(2)


ثالثا؛ گزاره های دینی به دو دسته تقسیم می شوند؛ پیشینی و پسینی. منظور از گزارهای پیشینی، گزاره هایی است که عقل مستقلا قادر به کشف آنها باشد، مانند گزاره های «خدا هست»، «خدا عالم و قادر است» و ... در این موارد یقین منطقی ممکن است. اما در گزاره های پسینی، تنها در مواردی که مبتنی بر برهان عقلی باشد، این امکان میسر است. بنابراین در اغلب موارد که این گزاره ها مبنتی بر نقلِ غیر متواتر و امثال آن هستند، چنین یقینی حاصل نمی شود.
رابعا؛ به اين دليل كه بخش قابل توجهي از گزاره‏ هاي دين پسين‏ اند و دستيابي به معرفت يقيني بالمعنى‏ الاخص، دست‏ كم، در بيش‏تر مسايل اين حوزه ممكن نيست، اسلام در اين‏گونه گزاره ‏ها كسب معرفت نازل‏تري را خواسته است. اين مرتبه، يا يقين بالمعنى‏ الاعم (قطع روان‏شناختي) است كه با جهل مركب نيز مى‏ سازد، و يا علم متعارف است كه احتمال خلافْ عقلاً در آن راه دارد؛ هر چند عرفا و عادتا احتمال خلاف در آن روا نيست. بنابراین معرفت مورد لزوم در دين «حجت» است؛ يعني دليلي كه در صورت مطابقت با واقع منجِّز و در صورت مخالفت با واقع معذِّر باشد، و چنين دليلي، هم شامل قطع روان‏شناختي و هم شامل علم متعارف (اطمينان) است.(3)

لذا بنابر مقدمات گذشته و همچنین از آنجا كه دستيابي به معرفت يقيني بالمعنى‏ الاخص مستلزم تحصيل و فراهم آوردن مقدمات بسياري است كه دستيابي به آن‏ها براي همگان ممكن نيست، و تنها عده کمی قدرت دستيابي به آن مقدمات و توانايي اقامه برهان‏ هاي مفيد يقين بالمعنى‏ الاخص را دارند، الزام و تكليف همگان به تحصيل چنين معرفتي امري شاق و مستلزم حرج است. البته یقین منطقی که در بخشی از اعتقادات انسان ممکن است،

 

اولا؛ پدید آمدن آن در افراد مختلف به یک نحو نبوده و گاهی ممکن است برای برخی به سادگی و برای دیگری به دلیل وجود افکار و سوالات گوناگون، به سختی حاصل شود. ثانیا؛ بر همین اساس، حاصل نشدن یقین منطقی در برخی افراد، نقد یقین نخواهد بود و خللی به امکان حصول آن وارد نمی کند. با این وجود، در اسلام با توجه به آیاتی مانند: لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ(4) چنين تكليفي برداشته شده و از طرفی خداوند به همان میزان که به انسان استعداد داده، تکلیف می خواهد(5)

 

و اصولا روش و سیره انبیای الهی(علیهم السلام)، ارائه حجت (ارایه طریق به واقع) به مردم بوده است؛ ولی هرگز در سخنان ایشان الزام به تحصیل یقین منطقی در دین، وجود نداشته است. بنابراین یقین منطقی به دلیل عسر و حرج، بر همگان لازم نیست، اگرچه بدست آوردن آن ممدوح است. لذا اگر این یقین برای انسان حاصل شد که چه بهتر و اگر به هر دلیلی حاصل نشد، عقل انسان حکم می کند مرتبه پایین تر آن یعنی یقین روانشناختی و اطمینان نفس را حاصل کند. این مرتبه هم به حکم عقل بهترین گزینه در صورت عدم دسترسی به یقین منطقی خواهد بود.

البته وجود دیدگاههای گوناگون و بعضاً در مقابل هم اگر چه کار را کمی مشکل می کند، اما باعث گم شدن راه حق و پیدا نکردن آن نمی شود. در این زمینه تقلید و بزرگی اسم دانشمندان ملاک نیست، بلکه تحقیق فردی انسان با توجه به داشته های فطری و وجدانی او ملاک است. توجه به این نکته هم لازم است که تعقل با تفکر تفاوت عمده ای دارد؛ چه بسا کسانی با قدرت تفکر قوی وجود داشته باشند که از تعقل کافی برخوردار نباشند. بنابراین نباید مرعوب اسم بزرگان در این زمینه شد و با در کنار هم گذاشتن دیدگاه های قابل اعتنا آن چیزی را که با عقل و وجدان انسان سازگارتر است، انتخاب نمود. در این رابطه امیر المومنین(علیه السلام) می فرماید: لَا يُعْرَفُ الْحَقُّ بِالرِّجَالِ اعْرِفِ‏ الْحَقَ‏ تَعْرِفْ‏ أَهْلَه‏؛ حق با افراد مشخص نمی شود بلکه اول حق را بشناس بعد اهلش را دریاب.
(6) این روایت به روشنی ملاک قرار گرفتن افراد را نفی کرده و تحقیقی بودن شخصی را برای پیدا کردن حق ملاک قرار می دهد.

اما در مورد اینکه آیا تغییر در عقاید با رسیدن به یقین منطقی منافات دارد و همچنین آیا می توان با چنین یقینی عبادت خدا را نمود؟ باید گفت؛ اولا؛ تفکرِ مدام در تمام عمر و دنبال حق بودن منافاتی با حصول یقین در برهه هایی از زندگی ندارد. هر چند همین یقینی که بر مبانی خاصی شکل گرفته، در برهه ای دیگر از زندگی انسان با توجه به یافته های جدید او متزلزل شده وتبدیل به یقین دیگری شود. به عبارتی مبنای آزاد اندیشی همین است که انسان خود را مقید به نتایج بدست آمده از دلایل و مبانی عقلی خویش بداند و اگر غیر از این باشد، تعصب صرف خواهد بود. ثانیا؛ بر مبنای همین یقین که یا احتمال خلاف ندارد و یا احتمالی است که قابل اعتنا نیست، می توان عبادت کرد. چرا که یقینِ فعلی انسان در حق او حجت است و باید بر مبنای آن عمل کند.



 


1. محمدباقر صدر، الاسس المنطقیة للاستقراء، ص 322.
2. همان.
3. به عنوان مثال ر.ک: قمي، القوانين المحكمة في الاصول، ج 2، ص173؛ طباطبایی یزدی، العروة الوثقي، مسئله 20 ؛ مظاهری، توضیح المسائل، مساله 1.
4. نساء: 165.
5. بقره: 286.
6. مجلسي، محمد باقر، (1403)، بحار الأنوار، دوم، بيروت، دار احياء الكتب العربي، ج40، ص126.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=61796&p=973516&viewfull=1#post973516