آیا امام معصوم را میتوان نقد کرد؟


پرسش
با توجه به اینکه برخی از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) گاهی در برابر فرمایشات آن حضرت به ایشان میگفتند: آیا این سخن از جانب شماست یا از جانب خداوند؟ بنابراین آیا ميتوان پذیرفت که معصومین هم قابل نقد هستند؟
اگر در زمان معصوم نقد ایشان جایز نباشد، آیا این موجب بسته شدن باب نقد و از بین رفتن فرهنگ نقد نمیشود؟


پاسخ
برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه بفرمایید:

نکته اول: دلیل جواز نقد معصوم

دلیلی که بر این مطلب اقامه شده است که برخی اطرافیان پیامبر(صلی الله علیه و آله) به آن حضرت میگفتند: چیزی که میگویی از جانب خداوند است یا خودت! سخن یک انسان غیر معصوم است، لذا در حدّی نیست که ما آن را پذیرفته و آن را مبنای کار خویش قرار دهیم!! بله اگر چنین سوالی از جانب معصوم ارائه شده بود جای بررسی داشت، اما وقتی یک کسی که روشن است درک و اعتقاد درستی نسبت به معصوم ندارد چنین سوالی می کند چه جای پیروی از او وجود دارد؟!

علاوه بر اینکه اگر ما نقد نرم افزاری صحابه نسبت به معصومین را مبنا و دلیل جواز قرار دهیم، نقد سخت افزاری و جنگ صحابه بزرگ پیامبر(صلی الله علیه و آله) با علی(علیه السلام) را هم باید مجوز نقد سخت افزاری، و جنگ با امام بدانیم! چون تفاوتی بین این دو نیست، اگر صحابه می توانند الگو بوده، و رفتار نرم افزاری ایشان می تواند دلیل باشد، طبیعتا رفتار سخت افزاری ایشان هم این کشش را خواهد داشت.

بله اگر منظور استقبال از نقد باشد، یا سخن از چرایی یک رفتار باشد اینها اشکالی ندارد، اینکه نه از صحت و درستی، بلکه از چرایی یک دستور از امام و نبی سوال کنیم این اشکالی ندارد، اما اینکه به معصوم بگوییم این سخن از جانب خداوند است یا از جانب خودت اوج بی احترامی، و اوج عدم درک درست جایگاه امامت و نبوت است.

گواه مدعا این است که وقتی در جریان غدیر خم این سوال از پیامبر(صلی الله علیه و آله) شد که این حکم از جانب خداوند است یا خودت؟ حضرت ناراحت شده و چشمانشان سرخ شد و سه مرتبه فرمودند: به خدایی که معبودی غیر از او نیست از جانب خداوند است؛ پس حارث بلند شد و گفت خداوندا اگر این حکم از توست بر ما باران سنگ نازل کن.(1)

خب این جملات نشان می دهد که چه کسانی چنین سخنانی بر زبان جاری می کرده اند، و واکنش پیامبر(صلی الله علیه و آله) نشان می دهد این اعتراض و به اصطلاح نقد، خصوصا با این لحن، چیزی نبوده که پیامبر(صلی الله علیه و آله) از آن راضی بوده و آن را تایید کرده باشد، در این صورت آیا ما باید به سخنان امثال اینها در جواز نقد پیامبر و امام معصوم استناد کنیم؟! از جهّالی پیروی کنیم که بین اوامر خداوند و نبی تفاوت گذاشته و تفکیک می کرده اند!

نکته دوم: اصل جواز نقد معصوم

در خصوص اصل این ادعا میتوان از دو طریق عقلی و نقلی به آن پرداخت:

الف) مسیر عقلی: تعارض عصمت و نقد!

هدف از نقد دستیابی به نقاط ضعف و قوت یک چیز است، به همین خاطر چیزی یا کسی را نقد می کنند که احتمال خطا در او وجود دارد، بنابراین اعتقاد به عصمت یک شخص با جواز نقد او تناقض داشته وقابل جمع نیست! یعنی ما معتقد باشیم آقای «الف» هیچ خطایی ندارد، و هم زمان معتقد باشیم که امکان دارد خطا داشته باشد!! اگر احتمال خطا ندارد پس نقد چه معنایی دارد! اگر احتمال خطا دارد پس ان شخص معصوم نیست.
معصوم خط کشی است تا رفتار بشر با آن سنجیده شود، اگر قرار باید هر کسی هم با خط کش خودش این معصوم را بسنجد که پس این عصمت چه نقشی دارد؟!

در کتب کلامی دلیلی تحت عنوان «تسلسل» بر لزوم عصمت امام اقامه شده است بدین شرح که:
فلسفه و علت نیاز بشر به امام این است که مردم معصوم نیستند، به همین خاطر اگر امام هم معصوم نباشد خودش نیازمند یک امام خواهد بود و این سلسله باید به یک امام معصوم ختم شود که او دیگر نیازمند به امام دیگری نباشد.(2)

بنابراین «عصمت» یک تکیه گاه معرفتی است تا خطای مردم را پوشش داده و غیر معصوم بودن ایشان را جبران سازد! خب طبیعتا دیگر اصلا نقد معصوم توسط غیر معصومین معنا ندارد!!

ب) مسیر نقلی: تعارض جواز نقد با آیات قرآن کریم
تصریح آیات و روایات بر این است که سخن معصوم همان سخن خداوند است، وهیچ بهانه ای برای نقد آن وجود ندارد، قرآن کریم در مورد پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى‏»؛ هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏ گويد! * آنچه مى‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست.(3)

و نیز می فرماید:
«مَا ءَاتَئكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا»؛ آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد.(4)

یا به اطاعت بی قید و شرط از رسول و اولی الامر فرمان می دهد:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏»؛ اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر را (5)

آیا این آیات به ما اجازه نقد معصومین را می دهد؟!

بنابراین تنها توجیهی که برای این سخن وجود دارد این است که این سخن در جواز نقد از سوی مردم نباشد، بلکه در استقبال از نقد و گفتگو از سوی معصومین باشد؛ یعنی مردم نباید از صحابه نقد کردن پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امام را یاد بگیرند، بلکه حکّام و مسئولین باید از معصومین احترام به نقدها و نظرات دیگران را یاد گرفته و پیروی کنند.
اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) همواره به رأی مردم اهمیت میداد حتی اگر موجب یک شکست موقت میشد به این خاطر بوده است که تجربه ناشی از آن و جذب و دلگرمی مردم به خاطر دخالت دادن نظرشان را مهم تر میدانست، لذا در جنگ احد به خاطر رأی و نظر جوان تر ها از مدینه بیرون رفتند و شکست هم خوردند! اماهر کسی می فهمد که تأثیر احترام و نظر سنجی مردم مهم تر است، اگر اکثریت یک حرفی زدند یا یکی حرفی زد و اکثریت با آن موفق بودند مصلحت مهمتر این است که آنها را دلزده نکند.

نکته سوم:
در مورد از میان رفتن فرهنگ نقد با عدم جواز نقد معصوم هم باید به چند نکته توجه بفرمایید:

الف) نقد معصوم منطقا ناممکن و تناقض است، نمیشود گفت چون فرهنگ نقد از میان میرود بنشینیم معصوم را نقد کنیم! این خود فریفتن است!!نقد برای کشف نقاط ضعف و قوت است و نقد کسی که همه رفتارش نقطه قوت است و نقطه ضعف در او راه ندارد اصلا بی معناست!

بله معصوم وظیفه دارد برای رشد جایگاه مردم از ایشان نظر خواهی کرده و نظر ایشان را اعمال کند، اما آیا مردم می توانند به بهانه رشد، یک معصوم را نقد کنند در حالی که می دانند او جای نقد ندارد!! این یعنی خودمان را گول بزنیم!

ب) ما که می گوییم نقد یک معصوم منطقی نیست به معنای ارزیابی آن است، اما پرسش از چرایی رفتار معصوم همچنان باز است، یعنی هیچ اشکالی ندارد برای قضاوت درست و آگاهی از منشأ یک رفتار علت آن را از معصوم سوال کنیم، این هم موجب رشد میشود، اما اینکه با عقل خودمان و بدون نظرخواهی از معصوم و پرسیدن از علت رفتارش، او را نقد کنیم این نقد قطعا منطقی نخواهد بود.

ج) معصوم نوک هرم حاکمیت است، اینکه منطق ما اجازه نمی دهد معصومی که در نوک هرم قرار دارد را نقد کنیم که باب نقد را نمی بندد! ما امروزه به راحتی می توانیم رفتار مالک اشتر، عمار، عثمان بن حنیف، منذر بن جارود، زیاد بن ابیه، و... را به راحتی نقد کنیم! این ها همه در دوران معصومین مسئولیت داشته اند! یعنی ما فقط معصوم را نقد نمی کنیم، اما باب نقد و ارزیابی حکّام، مسئولین و دست اندرکاران همواره باز بوده و هست.
اصلا خود ائمه(علیهم السلام) هم رفتار ایشان را نقد می کرده اند، نامه های امام علی(علیه السلام) به عثمان بن حنیف و منذر بن جارود و مانند ایشان نقد است دیگر...

پس حتی اگر در زمان معصومینی چون پیامبر(صلی الله علیه و آله) و علی(سلام الله علیه) که حکومت را در اختیار داشتند می بودیم می توانستیم نظارت کنیم که آیا مسئولین اوامر ایشان را درست اجرا می کنند؟ آیا در مسیر ایشان حرکت می کنند؟

پس چه معصومی حاضر باشد و چه نباشد باب نقد و ارزیابی همواره باز است، اما عقل آن را در مورد خود معصوم نمی پذیرد.


پی نوشت ها:

1. حسینی میلانی، سید علی، نفحات الازهار، مهر، 1414ق، چاپ اول، قم، ج8، ص351.
2. حلّی، حسن بن یوسف، کشف المراد، مؤسسة النشر الإسلامي‏، 1413ق، چاپ چهارم، قم، ص364.
3. نجم:53/ 3و4.
4. حشر:7/59.
5. نساء:59/4.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=61530&p=968824&viewfull=1#post968824